تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834917758




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عکس و بیوگرافی بابك بهشاد( راه بی پایان)


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
بابك بهشاد (بازیگر نقش وحید )متولد 1362 ديپلم علوم انساني داره،قبل از راه بي پايان توي چند قسمت از سريال در چشم باد بازي كرده و دومين كارش راه بي پايان است.اساتيدش پرويز پرستويي،مهتاب نصير پور ،محمد رحمانيان و حبيب رضايي بودند.

behshad_w.jpg
راه بي‌پايان» سريالي است كه حالا توانسته در بين سريال‌هاي رنگ و وارنگ تلويزيون مخاطب به‌دست آورد.كارگرداني همايون اسعديان و بازيگري هنرپيشگاني چون آتيلا پسياني و فرهاد اصلاني نشان از يك كار حرفه‌اي تلويزيوني دارد. اما آنچه باعث شده راه بي‌پايان در كنار انبوه سريال‌هايي كه اين روزها روي آنتن مي‌روند بيشتر به چشم بيايد داستان پرتعليق و حتي غافلگيركننده‌اش است. علي رضا بذرافشان كه در كارنامه كاري‌اش فيلمنامه‌هاي آثاري از جمله «خط قرمز»، «تب سرد» و «زيرزمين» را دارد به همراه مهدي شيرزاد اين فيلمنامه را نوشته‌اند. مهدي شيرزاد هم كه خود دستي در ساخت فيلم كوتاه انيميشن دارد نگارش بخش‌هايي از فيلمنامه‌هاي سريال «وفا»، مجموعه «نيمكت»‌ و فيلم تلويزيوني «تنگنا» را در كارنامه خود دارد. اين دو كه قبل از فيلم‌نامه‌نويسي در دانشگاه اميركبير هم‌كلاسي بوده‌اند مدتهاست كه با هم مي‌نويسند. گفت‌وگوي ما را با اين دو درباره فيلمنامه‌ سريال راه بي‌پايان مي‌خوانيد: از طرح اوليه بگوييد كه چه‌جوري به دستتان رسيد؟ - بذرافشان: طرح اوليه را مصطفي عزيزي (تهيه‌كننده) در حد ده- پانزده قسمت نوشته بود و وقتي به ما داد احساس كرديم شكل كلي‌اش خيلي شبيه سريال «مسافر» (كه قبلاً آقاي عزيزي تهيه كرده) شده است. براي همين تصميم گرفتيم روي آن كار كنيم و كل كار عوض شود. يعني خط اصلي داستان هم تغيير كرد؟ - شيرزاد: خط اصلي داستان درباره مشكلات نخبگان و جواناني بود كه مي‌خواستند كاري را انجام دهند ولي با مشكل روبه‌رو مي‌شدند. ما اين را دست نزديم ولي موضوع را تغيير داديم. داستان اوليه درباره منصور بود كه پس از يك شكست عشقي از ايران مي‌رود و وقتي برمي‌گردد آدم جديدي مي‌شود. او كشاورزي خوانده و مي‌خواهد پمپي را در داخل كشور توليد كند كه از اعماق زمين آب را بالا مي‌كشد و اين طرح براي زمين‌هاي كم‌آب مفيد است و ما را به خودكفايي در اين زمينه مي‌رساند. پس قصه عشقي سر جايش ماند و فقط پمپ كشاورزي را تغيير داديد؟ - شيرزاد: نه، اول عشق منصور در يك مثلث عشقي رخ مي‌داد. يعني غزل دختري است كه دوست داشته و حالا وقتي برمي‌گردد به دختر ديگري علاقه‌مند مي‌شود. در اين فاصله دوباره سر و كله غزل پيدا مي‌شود. و شما اين مثلث عشقي را به‌هم زديد؟ - شيرزاد: تقريباً بله، يعني ابتدا تا قسمت نهم با همين شيوه نوشتيم اما وسط‌‌‌هاي كاربا ورود ابوالحسني به زندگي غزل ديديم اين اتفاقات خيلي داستان را شلوغ كرده است براي همين برگشتيم و دوباره از اول نوشتيم و اين بار دختر دوم را حذف كرديم و عشق اول و دوم منصور يكي شد. بعد هم مثلث عشقي غزل، منصور و اكبر ابوالحسني را درست كرديم. و پمپ كشاورزي چه‌طور تبديل به پروتز شد؟ - بذرافشان: از همان اول حس مي‌كرديم كه موضوع پمپ كشاورزي خيلي براي مردم معمولي جذاب نيست. وقتي قرار است از خودكفايي حرف بزنيم مردم بايد با موضوعي ملموس‌تر متمركز شوند. ساعت‌ها با عليرضا افخمي درباره فيلمنامه صحبت كرديم و دنبال جايگزين براي اين پمپ بوديم كه اين ايده به ذهن افخمي رسيد. اتفاقاً يكي از بستگانش هم در كار پروتز بود. با او تماس گرفت و اطلاعاتي از او گرفت ديديم چه‌قدر اين مسئله جذاب است. يعني به نظرتان پروتز براي مردم هم ملموس‌تر است؟ - بذرافشان: بله، به هر حال چيزي است كه در پزشكي مهم است و كاربرد زيادي دارد و اكثر مردم با آن آشنا هستند و تقريباً اقدام به خريد پروتز كرده‌اند و نبودش را حس مي‌كنند. اتفاقاً در طول نوشتن هم متوجه شديم كه چه‌قدر رشته‌هاي مرتبط به پروتز در دانشگاه‌ها زياد است و بسياري از بچه‌هاي فني و مهندسي مي‌توانند در اين رشته ادامه تحصيل دهند. از همين‌جا هم شد كه اسم قصه را عوض كرديم. قصه اوليه «بوي گندم» نام داشت كه برمي‌گشت به همان قضيه پمپ كشاورزي و در نهايت آقاي عزيزي نام «راه بي‌پايان» را برايش انتخاب كرد. در كل نوشتن فيلمنامه چه‌قدر زمان برد؟ - شيرزاد: ما از سال 83 كار را شروع كرديم و تا سال 84 آن را تحويل آقاي عزيزي داديم. در واقع چهار ماه اول را فقط گفت‌وگو مي‌كرديم و آدم‌هايمان را مي‌چيديم. اين‌كه كي باشد و هر كس چه نقشي داشته باشد و كجاي قصه بيايد و برود. بعد از آن هم دو ماه روي قسمت اول كار كرديم تا اصلاً قصه را شروع كنيم. در واقع 6 ماه فقط صرف پيش‌نويس كار شد و بعد با سرعت بيشتري شروع به نوشتن كرديم. وقتي هم كه كار را تحويل داديم شش ماهي آقاي عزيزي دنبال كارگردان بود و با انتخاب همايون اسعديان چند ماه هم صرف بازنويسي سريال توسط ايشان شد. شما از آن اول چه تعريفي از آدم‌هاي قصه‌تان داشتيد؟ - شيرزاد: زن قصه ما غزل است و مرد قصه ما منصور، بعد بهزاد توتونچي و اكبر ابوالحسني كه هركدامشان يك جاهايي پررنگ مي‌شدند و در يك جايي مثلاً توتونچي حذف مي‌شود. يك خروج به‌موقع از داستان، درست زماني كه ديگر بهش احتياجي نداريم اتفاق مي‌افتد و اين‌طوري مثلث عشقي ما كامل مي‌شود. اين آدم‌ها هركدام يك قصه جداگانه‌اي هم دارند؛ مثلاً منصور خودش با قصه‌هاي كوچك خانواده‌اش روبه‌روست يا غزل با ميكاييل و پدرش و دايي قصه‌هاي جداگانه‌اي درست كرده و حتي ابوالحسني هم يك ماجراهاي شخصي‌اي دارد. از اول هدفتان اين بود كه چند قصه جداگانه را به هم ارتباط دهيد يا در طول نوشتن اين اتفاق افتاد؟ - شيرزاد: در طرح اوليه ما هم اين شخصيت‌ها بودند، اما نه اين‌قدر پررنگ، ما كار مي‌كرديم كه هركدام از اينها براي مخاطب شناسنامه‌دار شوند. هرچه بيشتر به قصه‌هاي فرعي بال و پر دهيم قصه اصلي‌مان زودتر و راحت‌تر جلو مي‌رود. يعني يك قصه اصلي وجود دارد و ما قصه‌هاي فرعي را در دل آن پراكنده كرديم. در واقع مثل سريال جواهري در قصر كه يك قصه سرراست و يك خطي دارد، نيست، بلكه خط اصلي پراكنده است. ما بايد در 26 قسمت قصه را به سرانجام مي‌رسانديم و در عين حال جواب همه سؤالات بيننده را هم كه در طول داستان طرح كرده بوديم مي‌داديم. براي همين از نقاط عطف در طول داستان استفاده كرديم. چيدن اين نقاط عطف مهارتي مي‌خواست كه به طرح معما بيانجامد؛ معماهايي كه نه در ظاهر آن‌قدر پيچيده است كه حوصله بيننده را سر ببرد و نه آن‌قدر جذاب كه همه به دنبال جواب آن باشند. در واقع ما ده تا سؤال در طول قصه طرح كرديم و آن را لابه‌لاي سكانس‌‌ها پخش كرديم.اين‌طوري هر قسمت كه تمام مي‌شود مخاطب به اين فكر مي‌كند كه دفعه بعد حتماً توتونچي اين كار را مي‌كند و منصور هم اين كار، ولي شگردها اين بوده كه همه حدسيات را منحرف كنيم تا همواره از تماشاچي جلوتر باشيم و يك جوري بهش رودست بزنيم تا حس كند اين بار هم پيش‌داوري‌اش درست نبوده است. اين كارها را مي‌كرديد كه تماشاچي شگفت‌زده شود؟ - شيرزاد: به هر حال بايد يك جوري قصه را چيد كه تماشاچي ما را از دست ندهد و قصه را دنبال كند. كاري كه ما كرديم اين بود كه حتي از شخصيت‌هاي قصه‌‌مان هم رودست نخورديم. آنها در طول نوشتن شكل نگرفتند بلكه اول ما آنها را درآورديم و جهان‌بيني و جغرافياي‌شان را مشخص كرديم بعد توي قصه رهايشان كرديم كه اين‌طوري خودشان اصلاً قصه را جلو بردند و شايد اولش يك كم سخت بود. براي همين است كه نوشتن قسمت اول چند ماهي از ما وقت گرفت چون بايد پايه هر كسي را همان‌جا مي‌ريختيم ولي بعد از آن ديگر دست نويسنده ديده نمي‌شود و خود آدم‌ها به ما مي‌گويند كه قرار است بعدش چه‌كار كنند. در ميان شخصيت‌هايي كه نوشتيد به كدام‌يك بيشتر علاقه داريد و رويش بيشتر زحمت كشيديد؟ - بذرافشان: هر دويمان از ابوالحسني خوشمان آمده بود. اين آدم را به خاطر باهوش بودن و گردن كلفت دراماتيكمان حسابي پرورانديم؛ يك شخصيت اصلي و قوي. - شيرزاد: تا الآن از ديد مخاطب منصور شخصيت اصلي است ولي خط داستاني از نيمه‌هاي سريال كاملاً عوض مي‌شود و اصلاً حرف اصلي ما آنجا خودش را نشان مي‌دهد. يعني ماجراهايي مي‌آيند كه اصلاً انتظارش را نداريد و هر بازي اصلي ماجرا دست ابوالحسني است. او واقعاً عاشق است و فقط فكر كلاهبرداري نيست. خيلي هم با دقت عمل مي‌كند و حواسش به همه چيز است ولي پاشنه آشيل او عشق به غزل است. وقتي رقيب عشقي را مي‌بيند احساس خطر مي‌كند و چون احساس خطر كرده مرتب عجله مي‌كند اين عجله باعث مي‌شود كه در برنامه‌اش اشتباه كند و همين اشتباه است كه باعث مي‌شود موفق نشود. عجيب است كه شما به شخصيت منفي قصه‌تان اين‌قدر قدرت داده‌ايد، آن‌وقت منصور اصلاً به چشم نمي‌آيد؟ - شيرزاد: ببينيد شما نمي‌توانيد آدم بد قصه‌تان را متحول كنيد چون درامش از آن جنس نيست. قهرمان قصه كسي است كه متحول مي‌شود پس منصور قهرمان قصه ما است نه ابوالحسني؛ ولي ما به يك شخصيت محكم ديگري هم احتياج داشتيم كه در واقع هم آدم بد قصه باشد و همه اتفاقات حول او بچرخد و هم روبه‌روي شخصيت اصلي قرار بگيرد كه ابوالحسني اين نقش را بر عهده گرفته است. از نظر ظاهري هم خودتان در فيلمنامه ابوالحسني را اين‌طور تصور كرده بوديد: چاق و زيرك. -شيرزاد: چاق بودن ابوالحسني از همان اول برايمان قطعي بود، چون در قسمت‌هايي بايد به خاطر غزل خودش را لاغر مي‌كرد. براي همين سكانس ورزش كردن او و راه رفتن‌اش روي تردميل را آورديم، يعني يك‌جوري شنگول شده و زندگي برايش رنگ ديگري گرفته است. در مورد سن و سالش هم اول سن او را حدود شصت سال نوشتيم، ولي بعدش اسعديان گفت يك مرد شصت ساله وقتي عاشق مي‌شود در مقابل يك جوان سي‌ساله بازنده اين مثلث است براي همين سن او را به چهل و خورده‌اي آورديم تا براي مخاطب قابل قبول باشد و حتي به دوست داشتن او حق بدهد. پس چرا منصور به قوت بقيه نيست يك‌جور آدم منفعلي به نظر مي‌آيد بعضي جاها اصلا در جاي شخصيت اصلي قوي ظاهر نمي‌شود. چرا براي اين مشكل فكري نكرديد؟ -بذرافشان: اتفاقا خيلي فكر كرديم. و اصلا يكي از مشكلات ما و اسعديان هم سر اين آدم بود. ولي هر كاري‌اش مي‌كرديم درست نمي‌شد. چند بار بازنويسي كرديم اصلا يكي از بحث‌هاي ما اين بود كه بايد اين آدم از حالت انفعالي بيرون بيايد ولي منصور قهرمان مثبت ما بود وقتي آدمي مثبت است نمي‌شود كاري‌اش كرد. لازمه منفعل نبودن اين است كه طرف اشتباه كند و بعد بفهمد كه اشتباه كرده و شروع به اصلاح كند ولي شخصيت مثبت آن ‌قدر شعورمند نيست كه اشتباه كند. پس يك جاهايي دست ما بسته است. منظورتان را نمي‌فهمم، يعني چون منصور شخصيت مثبت بوده پس بايد اين‌طور در قصه رها مي‌شده است؟ -بذرافشان: معتقدم در سريال‌هاي ايراني هميشه شخصيت‌هاي مثبت منفعل هستند، به خاطرخواسته ما ايراني‌هاست كه اين اتفاق مي‌افتد. ما دوست داريم آدمها را مطلق ببينيم. اگر من بيايم منصور را وادار به اشتباه كنم مخاطب ناراحت مي‌شود، مي‌گويد اين هم كه كلاهبردار از آب درآمد پس اينجا كي خوب است. شما سريال‌هاي ايراني را ببينيد. در پليس جوان شهاب حسيني منفعل است، يعني نمي‌تواند اشتباه كند. در تب سرد اما چون همه منفي بودند ما دستمان باز بود و قصه جذابي را نوشتيم، شايد تنها شخصيت اصلي كه منفعل شد حسن جوهرچي در «او يك فرشته بود» است كه آن هم به اقتضاي فيلمنامه دست به خطا زد و توانست اين‌ جو را بشكند. نظر آقاي اسعديان چه بود؟ -بذرافشان: ما مدتها با هم در اين باره بحث‌هاي فرسايشي مي‌كرديم. فيلمنامه را مي‌برديم و بعد از هر هفته نوشتن و تغيير، باز هم ايشان قبول نمي‌كرد و مي‌گفت اين آدم را درست كنيد، ولي ديگر در نهايت همين شد كه شد و خود اسعديان هم نتوانست تغيير زيادي در منصور ايجاد كند. انگار ايشان درصد زيادي از فيلمنامه را تغيير دادند. -بذرافشان: بله، وقتي فيلمنامه را خوانده بود گفته بود بايد تغييرات زيادي به آن بدهد. اول با هم جلسه گذاشتيم و بحث مي‌كرديم. و مي‌رفتيم اصلاح مي‌كرديم و مي‌آمديم دوباره مي‌خوانديم، اما در اين كار فقط من تا دو سه ماه بودم و كار ديگري پيش آمد و اسعديان با شيرزاد بقيه بازنويسي را انجام داد. الان كه سريال را مي‌بينيد به نظرتان كار چقدر تغيير كرده است. -شيرزاد: خيلي. تا همين هفت هشت قسمت كه پخش شده آن‌قدر تغييرات زياد بوده كه خودم هم تعجب مي‌كنم. در واقع آن كاري كه اسعديان انجام داده كاملا درست بوده و بسيار قصه را جذاب كرده و عنصر دراماتيك‌اش را بيشتر كرده است. از اين تغييرات ناراحت نشديد؟ -بذرافشان: نه، اصلا، خيلي هم خوشحال شدم. فقط ناراحتي‌ام اين است كه كاش فرصتي بود و اين تغييرات به ذهن خودم مي‌رسيد و خودم اين كار را مي‌كردم. حتي وقتي تغييرات زياد شد فكر كردم اسعديان اسم خودش را به عنوان نويسنده در تيتراژ مي‌آورد و اسم ما به عنوان طرح اوليه مي‌آيد، ولي ايشان حتي اسم ما را حذف نكرد. حالا بگوييد اين تغييرات چي‌ها بوده. -بذرافشان: مثلا ما اصلا قصه مينا را باز نكرده بوديم. او خواهر منصور بود و نقش دراماتيكي در قصه داشت و قرار بود ارتباطش با وحيد تاثير خوبي در قصه منصور و غزل داشته باشد، ولي قصه اعتياد مينا و حضور منيرخانم را اسعديان در كار گذاشت. او از همان اول با اين آدم مشكل داشت و مي‌گفت مينا خيلي بلاتكليف و دست نخورده است، چرا رهايش كرده‌ايد و برايش قصه‌اي نساخته‌ايد براي همين خودش دست به كار شد و با توجه به علاقه و تجربياتش در موضوعات اجتماعي بحث اعتياد را وسط كشيد كه اتفاقا خيلي هم خوب شد.و يا ما روي شخصيت ابوالحسني خيلي نپرداخته‌ بوديم و ايشان باز در اين مورد بيشتر پرداخت. در واقع ما هيچ شخصيت بلاتكليف و بي‌كار در طول سريال نداريم. حتي ميكاييل سرايدار خانه توتونچي در آينده نقش خاصي را خواهد داشت و همه اينها به جذاب‌تر شدن قصه كمك مي‌كند.يا اينكه قسمت اول قرار بود گذشته منصور و رفتن به خارج و قهر كردنش باشد و ابتداي قسمت دوم زيرنويس بيايد كه ده سال بعد، اما اسعديان با اين كار مخالف بود و آمد فرم را عوض كرد. قسمت اول و دوم را در هم قاطي كرد و اتفاقا يك فرم سينمايي به آن بخشيد. به هر حال اين استعداد خاص اوست كه واقعا خوب از آب درآمده است. پس اين قصه‌هاي كوتاهي كه در كنار قصه اصلي وجود دارد تا حدي كار اسعديان است؟ -بذرافشان: تا حدي بله، هدف هر دوي ما اين بود كه با شاخ و برگ دادن به درخت اصلي آن را پر كنيم. كه البته كار راحتي نبود. ما بيشتر به اين قصه‌هاي كوتاه به منزله سس و چاشني سريال نگاه مي‌كرديم و قرار بود كار از حالت شعاري و تك‌مزگي بيرون بيايد. اسعديان اين چاشني را بيشتر كرد و با نگاه و تجربياتش كار را روآورد. براي همين داستان با اينكه در باره نخبگان و بهادادن به مغزهاي جوان است، اصلا شعاري نشده است. -شيرزاد: نقطه جذاب اين داستان همان مقوله تجارت و فرار مغزها است. چيزي كه هر دوي ما با آن درگير بوديم. من و عليرضا بذرافشان در دانشگاهي درس خوانديم كه بچه‌هاي با استعدادي دارد. ما جمع سي نفره‌اي بوديم كه هوافضا مي‌خوانديم و البته بذرافشان كامپيوتر مي‌خواند. اما حالا از اين جمع فقط شش هفت نفر ما مانده‌اند و بقيه به شكل‌هاي مختلف رفته‌اند. در حالي كه ما به اين رشته در ايران احتياج داريم. در واقع سعي ما اين بود كه اين موضوع را باز كنيم. حالا يكي مثل وحيد كه نخبه است مي‌ماند و سعي مي‌كند با مشكلات روبرو شود. اصلا علت اينكه چاشني عشق و احساس را وارد قصه فرار مغزها كرديم همين بود كه كار شعاري نشود و مخاطب تا آخر بنشيند و كار را ببيند وگرنه همه اين فرمها را مي‌شد در قالب يك مستند هم گفت. در كل كار كردن دو تا نويسنده با هم چه‌طور است؟ - شيرزاد: بستگي به اين دارد كه با كي كار كني. اگر يك همكار فيلمنامه‌نويس خوب پيدا كني كار خيلي سخت نيست. در اين كار عليرضا بذرافشان به عنوان يك آدم با تجربه بالا سر كار بود و قرار بود من از او كار ياد بگيرم، ولي اعتمادي كه ما به هم داشتيم باعث شد با هم فكر كنيم و با هم بنويسيم. به نظرم فيلمنامه‌نويسي دو نفره اگر آدم‌ها حرف هم را بفهمند خيلي لذت‌بخش است وگرنه كار فرسايشي مي‌شود. من ديده‌ام كه بعضي‌ها وقتي با هم به توافق نمي‌رسند يكي فقط سپناپس مي‌نويسد و ديگري ديالوگ. كار كردن با كارگرداني مثل همايون اسعديان چطور بود؟ -شيرزاد: وقتي قرار شد كار بازنويسي شود، من اولش خيلي خوشبين نبودم و فكر مي‌كردم كه ما يك سال زحمت كشيده‌ايم ديگر كار چه مشكلي مي‌تواند داشته باشد، ولي وقتي با اسعديان شروع به كار كردم از همان چند ماه اول تسليم تجربه او شدم. به هر حال يك فرقي بايد بين ما و او بود. همشهری





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6367]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن