واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نور بر نور
با شنيدن واژه نور، هر کس چيزي به ذهنش خطور مي کند! فيزيک دانها چيزي تصور ميکنند و شيمي دانها چيز ديگري، عکاسان از نور تعريفي دارند و اصلا نور پردازي خودش يک هنر است! اما نور در دين تعريف ديگري دارد! نور مطلق کسي جز خدا نيست و تمام خوبي ها نوري است که از ناحيه خداوند به عالميان رسيده است و به همين خاطر سمبل تمام خوبي ها نور است در روايات از علم تعبير به نور شده است که «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» يعني علم نوري است که خداوند در دل هر کس که بخواهد مي گذارد؛ در قرآن کريم، هم سوره نور داريم و هم آيه نور!سوره نور که بيست و چهارمين سوره قرآن کريم است آيه نور را در خود جاي داده:اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (نور : 35) خدا نور آسمانها و زمين است مثال نور او چون محفظه اي است که در آن چراغي باشد و چراغ در شيشه اي ، شيشه اي که گويي ستاره ايست درخشان، و آن چراغ با روغن زيتي صاف روشن باشد که از درخت پر برکت زيتون (سرزمين مقدس) گرفته شده باشد نه زيتون شرفي و نه غربي، در نتيجه آنچنان صاف و قابل احتراق باشد که نزديک است خود به خود بسوزد هر چند که آتش به آن نرسد، و معلوم است که چنين چراغي نورش دو چندان و نوري بالاي نور است. خدا هر که را خواهد بنور خويش هدايت کند و اين مثل ها را خدا براي مردم مي زند که خدا به همه چيز داناست.در دعاهايي که از ائمه اطهار عليهم السلام به دست ما رسيده، دعايي به نام دعاي نور وجود دارد که از وجود نازنين حضرت زهرا (سلام الله عليها) نقل شده است سيّدبنطاوُسدرمُهَجُالدَّعَوات روايتى از سلمان نقل فرموده كه در آخرش آمده چيزى كه حاصلش اين است حضرت فاطمه (عليها السلام) آموخت به من كلامى كه از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) آموخته بود و در وقت صبح و شام آن را مىخواند وفرمود اگر مىخواهى در دنيا هرگز، تو را تب نگيرد مداومت كن برآن و آن اين است:چون وجود و هستي هرچيزي باعث ظهور آن چيز براي ديگران است، پس مصداق تام نور، همان وجود است. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بنام خداى بخشاينده مهربان بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ، بنام خدا نور (عالم) بنام خدا نور نور (جهان هستى) بنام خدا كه نورى است فوق نور بِسْمِ اللَّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الْاُمُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَْالنُّورِ، ِبنام خدايى كه تدبيركننده كارهاست بنام خدايى كه نور (عالم) را از نور (خود) آفريد اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، ستايش خاص خدايى است كه نور را از نور آفريد و نازل فرمود نور را بر كوه طور در ميان نامهفى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبِىٍّ مَحْبُورٍ، ِنوشته شده و ورقهاى گشوده به اندازه معين بر پيامبرى دانشمند، اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ مَشْكُورٌ،ستايش خاص خدايى است كه او به عزت و شوكت ياد شده و به فخر مشهور است و در هر حال در خوشى و ناخوشى سپاسگزارى شدهوَصَلَّى اللَّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ. و درود خدا بر آقاى ما محمد و آل پاكيزهاش باد.سلمان مي گويد بعد از آنکه از حضرت فاطمهعليها السلام اين دعا را آموختم، بخدا قسم به بيشتر از هزار نفر از اهل مكّه و مدينه كه مبتلا به تب بودند آموختم، پس همه شفا يافتند به اذن خداى تعالى(1)سلمان مي گويد بعد از آنکه از حضرت فاطمهعليها السلام اين دعا را آموختم، بخدا قسم به بيشتر از هزار نفر از اهل مكّه و مدينه كه مبتلا به تب بودند آموختم، پس همه شفا يافتند به اذن خداى تعالىچرا خداوند خود را نور ناميده است؟کلمه نور معناي معروف دارد، و آن عبارت است از چيزيکه اجسام کثيف و تيره را براي ديدن ما روشن مي کند، و هر چيزي بوسيله آن ظاهر و هويدا ميگردد، ولي خد نور براي ما خود بخود مکشوف و هويداست، چيز ديگري آن را ظاهر نمي کند، پس نور عبارت است از چيزي که ظاهر بالذات و مظهر غير است، مظهر اجسام قابل ديدن.اين اولين معنايي است که کلمه نور را براي آن وضع کردند، بعدا بنحو استعاره يا حقيقت ثانويه بطور کلي به هر چيزي که محسوسات را مکشوف مي سازد، استعمال نمودند، در نتيجه خود حواس ظاهر ما را نيز نور خواندند، مانند حس سامعه و شامه و ذائقه و لامسه که هم نورش خواندند و هم نوراني، سپس از اين هم عمومي ترش کرده شامل غير محسوسش هم نمودند، در نتيجه عقل را نوري خواندند که معقولات را ظاهر مي کند، و همه اين اطلاقات با تحليلي در معناي نور است، که گفتيم معنايش عبارت است از ظاهر بنفسه و مظهر غير.و چون وجود و هستي هرچيزي باعث ظهور آن چيز براي ديگران است، پس مصداق تام نور، همان وجود است؛ و از سوي ديگر چون موجودات امکاني وجودشان به ايجاد خداوند متعال است، بنابراين خداوند متعال بالاترين و کاملترين مصداق نور مي باشد، اوست که ظاهر بالذات و مظهر ماسواي خويش است، و هر موجودي به وسيله او ظهور مي يابد، و موجود مي شود.(2) به نظر شما براي نور چه ويژگيهايي مي توان در نظر گرفت که بخاطر آن خداوند متعال خود را نور معرفي نموده است. منابع:مفاتيح الجنان، تفسير الميزانگرد آوري: مرتضي رستمي1- قمي، شيخ عباس،مفاتيح الجنان ، 2- طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان ج15 ، ص 172
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]