واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: رضا عطاران آن شخصیت عاشق پیشه نیست و الناز شاکردوست هم آن دختری نیست که بخواهد در داستان تاثیری بگذارد. بیشتر شخصیتی تحمیلی و... از ما بهترون: نمونه همه کمدیها از چه منظری به فیلم بنگریم؟ با یک کمدی رمانتیک طرفیم، یا یک کمدی سیاسی، یا یک کمدی ترسناک؟ در ابتدا زندگی یک روزنامهنگار را میبینیم که همسرش از او جدا شده است و دختر همسایه نیز از او خوشش میآید (کمدی رومانتیک)، در نیمه دوم با مشکلات این روزنامهنگار که به واسطه نوشتن یک مقاله انتقادی به دردسر افتاده مواجه میشویم (کمدی سیاسی ) و در انتها به خیالات و تصورات این روزنامهنگار که خیال میکند عدهای قصد جان او را کردهاند، روبهرو میشویم (کمدی ترسناک). با این تعاریف اولین مشکل فیلم چندپارگی آن در روایت است که البته مشکل بسیاری از فیلمهای دیگرمان هم هست. تازه جدا از این یكدست نبودن، فیلم در هر قسمت هم مشكلاتی دارد: 1 -كمدی رمانتیك: در این قسمت مولفههای اصلی این نوع فیلمها رعایت نشده است. رضا عطاران آن شخصیت عاشق پیشه نیست و الناز شاکردوست هم آن دختری نیست که بخواهد در داستان تاثیری بگذارد. بیشتر شخصیتی تحمیلی و چسبانده شده به فیلم است زیرا هیچگونه شناختی از او در طول فیلم به ما داده نمیشود. نمونه این عدم شناخت و رعایت نشدن نشانههای ژانر این است که الناز شاکردوست چرا و چطور به احسان علاقهمند شده است؟ 2 - كمدی سیاسی: شاید بشود این قسمت را حسن فیلم دانست که درباره مشکلات روزنامهنگاری و دردسرهای آن است. اما مشكل اینجاست كه در این قسمت هم داستان خیلی رو و گلدرشت این مشکلاتش را بیان میکند. این بیان به قدری شعاری میشود که حتی از فیلم بیرون هم میزند. دلیل این موضوع هم روشن است، همان چند پارگی فیلم. فیلم بستر مناسبی برای این قسمت ایجاد نمیکند، یعنی پیشینهای از نویسنده و نوع مطالبی که مینوشته نداریم و حتی موضوع اصلی نوشتهاش را هم واضح نمیدانیم. 3 -بیشترین حجم خندههای ما در همین قسمت است!! فیلم در سکانسهای ترسناک خود نه میترساند نه ما را به تفکر برمی انگیزد (پس نام گروتسک این وسط چیست که در برنامه هفت هم آمده؟) به قدری این سکانسها طولانی و خستهکننده است که دیگر بیننده را از داستان اصلی هم پرت میکند. با این توضیحات فیلم در همه جزئیاتش مشکل دارد. پس چه چیزی برای ما باقی مانده است؟ نه خندیدهایم، نه به چیزی فکر کردهایم. این دیگر سینما نیست!! یک اشتباه کوچولو: یک فیلم بد چیز زیادی نمیشود درباره فیلم گفت. فقط میشود نمونههای ابتذال را در فیلم جستوجو کرد و به یک نتیجه رسید که فیلم، فیلم خوبی نیست! نمونه اول: محمدرضا شریفینیا در کافهای نشسته و مشغول بررسی کردن یک یاقوت است. در همان هنگام شیلا خداداد وارد کافه میشود تا به نزد محمدرضا شریفی نیا برود. به محضی که روبهروی او قرار میگیرد این جمله را از زبان شریفی نیا میشنویم: عجب یاقوتی!! نمونه دوم: منشی دفتر مریلا زارعی وارد دفتر میشود و مریلا زارعی از او درباره محمدرضا شریفینیا سوال میکند و او شروع به خندیدن میکند و میگوید: «دیدمش. یک تیکه خیلی بانمک هم به من انداخت!» فکر نمیکنم نیازی به ادامه دادن باشد، با یک فیلم بد طرفیم. بهرغم این نمونههایی که درباره ابتذال فیلم آورده شد فیلم دارای یک منطق احمقانه هم هست. اشتباهی که در ابتدای فیلم صورت میگیرد و افراد جابهجا سوار ماشینها میشوند به قدری کودکانه طراحی شده که به شعور مخاطب توهین میشود. فردی برای ازدواج سوار ماشین کسی میشود که به دنبال یک دزد بوده است و فرد دیگری که برای دزدی آمده سوار ماشین داماد میشود! و جالب اینجاست که طرفین به این زودیها متوجه این اشتباه نمیشوند. فیلم «یک اشتباه کوچولو» بر پایه یک تصور کوچک با اندک خلاقیتی بنا شده که مانند بیشتر آثار این دوره بهتر است فراموش شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]