واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر کسی بیخبر وارد ساختمان شود، کپ میکند و فکر میکند وارد خانه یک قاتل روانی شده؛ پر از سر و دست بریده شده، وسایل گریم،... گزارش خبرنگار اعزامی همشهری جوان به شاهرود از فیلمبرداری صحنههای کربلا در سریال مختارنامه.«ما واسه گزارش پشت صحنه مختارنامه اومدیم.» «ا... پس خبرنگارید. آقا میر باقری همشهری خودمونه، خیلی کارش درسته. امام علی علیه السلاماش رو یادتونه؟»کافی است راننده تاکسی بفهمد شما برای چی به شاهرود آمدهاید؛ آن وقت است که موقع حساب کردن با تخفیفی اساسی طرف میشوید. بادهای شدید درختها را تکان تکان میدهد. این تغییرات جوی برای عوامل نگران کننده است، «نکند فردا باران بیاید. کار میخوابد». البته این نگرانی در تمام شاهرود پخش شده. اصلا ًشهر تحت تاثیر حضور پروژه مختارنامه است. ستارهها در شهر پخشند؛ اکبر زنجانپور در آرامگاه بایزید، مهدی فخیم زاده در لابی هتل بسطام و ... با این که این موقع از سال خبری از سوغاتیهای اصلی شهر_ انگور و زردآلو _ نیست اما «آذوقه اکبری»، بستههای نقل و هسته و برگه زردآلو و نان محلی را بیرون مغازه تلنبار کرده تا بلکه چشم مهمانان مختار را بگیرد ولی کسی دل و دماغ ندارد؛ همه نگران فردا هستند چون اگر باران بیاید، زمینهای گل آلود تا چند روز کار را عقب میاندازد. اتاق وحشت در کنار راه آهنبعد از خروج از شاهرود، جایی که خط آهن مشهد _ تهران جاده را قطع میکند، ساختمان 2 طبقه نوسازی کمپ بچههای گریم و جلوههای ویژه است. اگر کسی بیخبر وارد ساختمان شود، کپ میکند و فکر میکند وارد خانه یک قاتل روانی شده؛ پر از سر و دست بریده شده، وسایل گریم، یونولیت و ... است. اینجا ساختمان «نوین» است؛ ساختمانی متعلق به اداره مخابرات. چون کار بچههای گریم زودتر و حول و حوش 4 صبح شروع میشود. همین جا میخوابند تا زودتر از بقیه عوامل که در شاهروند، به طرود برسند و کار را شروع کنند. کربلا در کربلا«عسل، نان و خامه محلی» صبحانه امروز عوامل مختارنامه در طرود است. جایی که جاده باریک آسفالت تمام میشود، حضور آدمهای جورواجور که در میدانگاه اصلی روستا از ماشین پیاده و وارد یک ساختمان یک طبقه میشوند، برای اهالی عادی است. تیم مختارنامه از اسفند پارسال اینجا بساط پهن کرده و حتی عید هم اینجا بوده اند. اتاقهای گریم و استراحت در داخل روستا هستند. محمد فیلی در اتاق گریم رو به روی آینه نشسته، گریمور دارد روی صورتش تکههای سفید میچسباند تا «برص» بودن شمر معلوم شود. درختهای خرمای قطور و تپههای خاکی، دشت وسیع بدون کوه و خانههای گلی بدوی، ویژگیهای خاص اینجا بوده تا میرباقری که تقریبا ً زاده این منطقه است، اینجا را کربلای سریالش کند (میرباقری متولد روستای کویری دیگری به نام «خیج» است). ما لباس شمر نمیپوشیم«راستش ما تا حالا پشت صحنه فیلم ندیده بودیم. ما خیلی آقا میرباقری رو دوست داریم. الأن همه روستا ماجرای مختار را میدانند. هر جا دور هم جمع میشویم، راجع به مختار و خونخواهیاش حرف میزنیم.» مرد جوان طرودی با هیجان این حرفها را میزند و با بیل، آب جوب را به سمت کرت شنبلیله اش منحرف میکند: «اهالی ای که سیاهی لشکر میشوند دوست دارند تو سپاه امام حسین علیه السلام باشند، نه شمر». یک راه خاکی مزرعه او را نصف کرده و به نهر علقمه میرسد. خودتان را به کربلا برسانیداتوبوسها، ماشینها و وانتها، جاده خاکی به سمت منتهیالیه جنوب روستا را به سرعت طی میکنند. یک تپه خاکی که مرز مزارع سبز طرود و کویر لم یزرع است، دشت کربلا شده. بیرقها را از پشت یک وانت بیرون میآورند. گروه فیلمبرداری در حال علم کردن تاور کرین 16 متری است (همان جرثقیلیهایی که دوربین روی آن قرار میگیرد و از بالا و پایین حرکت میکند.) عظیم جوان روح، مدیر فیلمبرداری که تازه از بیمارستان مرخص شده، ناظر ماجرا است. از اتوبوسها، سیاهی لشکرها که بیشتر سرباز ارتشبد پیاده میشوند. هر اتوبوس یک سردسته هنرور دارد که آنها را هدایت میکند. شیهه اسبها حواس همه را پرت میکندو دار و دسته سوار کارها هم از اصطبلهای طرود بالای تپه میرسند. دیدن سربازهای سپاه شام در حال خوردن چای در لیوان یک بار مصرف، بامزه است. مهدی فخیم زاده با گریم عمر سعد، زیر چتر بزرگی که دم و دستگاه تلویزیون و ویدئوها قرار دارد، روی صندلی نشسته، تعدادی از اهالی روستا هم آمده اند تا مثل روزهای قبل، عاشورا را ببینن. برای طرودیها هر روز این 2 ماه واقعا ً عاشورا است! اومدش، اومدش«میرباقری اومد.» استاد با آن عینک آفتابی و ریش انبوه از ماشین پیاده میشود، بچههای صحنه و گریم برای آخرین بار بین سیاهی لشکرها میچرخند تا کسی سوتی نداده باشد. قرار است امروز سوارکارها در حالی که «وهب» را اسیر کردهاند، به سمت عمر سعد حرکت کنند. فخیم زاده بعد از گپ با میرباقری به سمت جایگاه فرماندهی میرود. دستیارها با صدای بلند از عوامل میخواهند از صحنه دور شوند و پشت دوربین و ملحقاتش قرار گیرند. میرباقری و عوامل پشت تلویزیون جمع میشوند تا ببینند کرین چه چیزی را دارد میگیرد. «سکوت ... حرکت!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 644]