واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پايان غم انگيز ابرقدرتها
پيشتر در مقاله اي با عنوان: ايران چگونه امپراتوري مي شود؟ از پايان يافتن دوران امپراتوريهاي سنتي که بر نيروي نظامي استوار بودند سخن گفته شد و بيان شد که براي شکل گيري امپراتوري ايران بايد ايران به صورت يک قدرت منطقه اي درآيد و به ويژه سازمان اکو بستر مناسبي است. اکنون به تحليلي که از سوي پايگاه اينترنتي كريستين ساينس مانيتور ارائه شده است توجه کنيد که نوشته: قدرت هاي مسلط منطقه اي هم اكنون در سراسر جهان حرف اول را مي زنند و اين يعني پايان غم انگيز ابرقدرتها.به گزارش الف، اين نشريه آمريكايي در شماره اخير خود در تحليلي با اشاره به افول قدرت "ابرقدرتها" از جمله ايالات متحده امريكا، افزود: سقوط دو نماد امريكا يعني "جنرال الكتريك" و "بركشاير هاتاوي" و درخواست چين براي جايگزيني پول ديگري به جاي دلار در معاملات بين المللي، درست چند هفته پس از تقاضاي پكن از واشنگتن براي ضمانت يك تريليون دلار بدهي واشنگتن، نشان داد كه جهان به سرعت درحال عوض شدن است و ابرقدرتي امريكا همچون اقتصاد آن رو به افول است.كشور پاكستان كه مسلح به سلاح هسته اي است و بزرگترين خطر جهاني محسوب مي شود با وجود كمك هاي ميلياردي و حمايت امريكا درحال تكه تكه شدن است.قدرت هاي مسلط منطقه اي هم اكنون در سراسر جهان حرف اول را مي زنند و اين يعني پايان غم انگيز ابرقدرتها.در عراق با وجود تلاش هاي واشنگتن در زمينه افزايش نيرو براي كسب پيروزي، تحليلگراني كه با منطقه آشنا هستند، بيان داشته اند كه ايران طرف پيروز جنگ بوش عليه صدام حسين بوده است؛ جنگ عراق ايران را قدرتمند كرد و يك ابرقدرت منطقه اي را پرورش داد كه اكنون به نظر مي رسد معمار اصلي عراق جديد است.غم انگيز آنكه در دوران گستاخي بوش، فراموش شد كه برتري و نفوذ امريكا بيش از آنكه نظامي باشد، اخلاقي و اقتصادي است؛ رسوايي زندان ابوغريب كه در آن زندانيان بطور رسمي شكنجه مي شدند، حمله امريكا به يك كشور، بدون اين كه از سوي آن تهديد شده باشد، علاوه بر آن رفتار احمقانه اي كه باعث شد بنيادگرايان با موفقيت امريكا را دشمن يك و نيم ميليارد مسلمان جهان معرفي كنند، موجب شد هر آنچه امريكا به دليل قدرت اخلاقي، قبل از سال 2003 بدست آورده بود، از بين برود.
جهان، حمايت بي چون و چراي امريكا از اسرائيل به بهاي از بين رفتن فلسطينيان را دورويي فاحش امريكا مي داند، در نتيجه روند برخورد امريكا با اسلام، بدون بازگشت شده است. مسلمانان معتقدند، اسلام زمينه اخلاقي خود را از دست نمي دهد و آنها سكولاريسم غربي را به آن ترجيح نخواهند داد.زخم هاي ناشي از جنگ عراق، افزايش بدهي هاي دولت آمريكا، تراز منفي حساب هاي جاري و ديگر ضعف هاي اقتصادي، باعث كم شدن قدرت واقعي امريكا در جهان امروز شده است و اگر روند حاضر ادامه يابد ما دوران دولت بوش را «ناقوس مرگ» هژموني امريكا خواهيم دانست.اكنون كه امريكا در حال بازسازي اقتصادي است بايد خودمان را از شر افسانه ابرقدرتي امريكا خلاص كنيم و و روش ديگري را بكار بنديم؛ البته اين به معناي انزوا يا عقب نشيني نيست، اين امر نياز به حفظ نيروهاي مسلح با قدرت كيفي دارد كه فقط وقتي از نظر منافع ملي توجيه پذير باشد بايد مورد استفاده قرار گيرند كه حمله به عراق هرگز از اين منظر قابل توجيه نبود.هزينه جنگ هاي عراق و افغانستان به تريليون ها دلار بالغ گرديد، اين درحالي است كه يك نظريه پرداز جنگي چيني نيز در 2500 سال پيش گفته بود "وقتي سربازان به خارج از كشور اعزام شوند، خزانه كشور خالي مي شود" در حالي كه سربازان و ادوات جنگي امريكا براي اعزام به هرجايي هرقيمتي را حاضرند بپردازند.زمان آن رسيده است تا ژئوپلتيك خود را كوچك كنيم و به "جنگ صليبي" غيرواقعي امريكا پايان دهيم.چيني هاي امروزي راه بهتري كشف كرده اند و با استفاده از فرصت "كاهش قيمت" كالاها، هرچه در بازار بود، خريدند و منابع جهاني نفت معادن و منابع ديگر راهبردي را در اختيار گرفتند. اين روش چيني ها، باعث برتري بيشتر اقتصادي آنها مي شود بدون اينكه حتي از يك سرباز براي آن استفاده كنند. در مقايسه با اين عمل چيني ها، تلاش امريكا براي تامين نفت خود، ناشيانه و خام به نظر مي رسد.ايران نيز در حال تبديل شدن به قدرت منطقه اي است. رد سخنان اوباما براي نزديك شدن به ايران، باعث افزايش اعتماد به نفس تهران در استفاده از برتري داخلي براي مديريت پشت صحنه حوادث، از افغانستان تا لبنان مي شود تا ابرقدرت هاي امريكا و اسرائيل را تحقير كند.حمله اگوست گذشته روسيه به گرجستان خاطره دردناكي بود كه روسيه رهبري خود در حوزه پيراموني را ثابت كرد.در حالي كه جهان به حوزه هاي قابل دفاع منافع، تغيير شكل مي دهد، قدرت هاي مسلط منطقه اي، جايگزين ابرقدرت هاي ديروز شده اند.امريكا بايد بداند كه جنگ نيز مانند سياست، «هنر احتمالات» است و هر دو طرف محدوديت هاي خود را دارند؛ دولت بوش از پياده كردن دموكراسي در خاورميانه مسلمان كه قولش را داده بود عاجز ماند. واقعيت تلخ ديگر آن است كه بيشتر جهان عرب و ملت مسلمانش علاقه اي به "الگوي دموكراتيك غربي" ندارند و همينطور "دموكراسي آمريكايي" الگوي جذابي براي بيشتر جهان از جمله روسيه و چين نيست. زمان آن رسيده است تا ژئوپلتيك خود را كوچك كنيم و به "جنگ صليبي" غيرواقعي امريكا پايان دهيم، ما نبايد انتظار داشته باشيم آنها بخواهند مثل ما شوند؛ سال ها طول كشيد تا امريكا اقتدار اخلاقي خود را پس از جنگ ويتنام تثبيت كند و تكرار اين كار در وضعيت كنوني سخت تر خواهد بود.تنظيم براي تبيان: اميرمحمد پارسي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]