محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826066877
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: رادان این روزها، درست مثل چهره اش تغیر کرده، متفاوتتر از قبل است. نسبت به آخرین گفت و گویمان اعتماد به نفس اش مثال زدنی شده و چنان مسلط حرف میزند که نمیتوانی... قرار این گفت و گو خیلی زودتر از دقیقه نودهای همیشگی گذاشته شد. بهرام رادان عازم سفر قشم بود و قرار بازی در «راه آبی ابریشم» را داشت و من با شنیدهها از سر صحنه «بی پولی» و «تردید» میدانستم شانس زیادی برای جلب توجه و گرفتن سوم اش دارد. صحبت گفت و گو که شد، پذیرفت اما پیدا کردن وقت خالی میان دو سه روز باقی مانده به سفر سخت بود و بالأخره، صبح یکی از نخستین روزهای دی ماه فرصتی پیدا شد تا دو ساعتی حرف بزنیم.رادان این روزها، درست مثل چهره اش تغیر کرده، متفاوتتر از قبل است. نسبت به آخرین گفت و گویمان اعتماد به نفس اش مثال زدنی شده و چنان مسلط حرف میزند که نمیتوانی شک کنی وقتی میگوید تا یک سال آینده برنامه اش پر است و فیلمسازانی هستند که از همین حالا برای سال بعد با او برنامه شان را هماهنگ میکنند. در چنین وضعی پذیرفتن پروژههای فاخری چون «راه آبی ...» یا «تردید» به نوعی عجیب است؛ وقتی میشود فیلم پرفروش و کوتاه مدتی بازی کرد اما رادان سختی را دوست دارد. خودش میگوید وقتی سخت میگذرد، تازه سر حال میآید و برای مبارزه آماده تر است. حرفهایش را که بخوانید تأیید میکنید او حسابی عوض شده؛ آن قدر که شاید داوران فجر مجبور شومد ملاحظه کاریهای مرسوم را کنار بگذارند و برای سومین بار در شش سال اخیر بلورین بهترین بازیگری را به او اهدا کنند. آخرین باری که گفت و گو کردیم، سه، چهار سال پیش بود. همان جشنواره ای که قرار بود جایگاه ات پس از اولات در دوره قبلی کاملا ً تثبیت شود. ضمیمه روزانه «شرق». تیترش را هم زدم «چهار عمل اصلی». چون آن موقع مثل سال قبلش که جایزه گرفتی، چهار تا فیلم داشتی که همه کارهای مطرحی بودند که قرار بود یک سکو برای پرتاب دوباره باشند. «حکم» بود و ... مطرح هم نبود آن قدر، قرار بود مطرح باشند ... آره خب. از آن سکوی پرتاب، اتفاقات عجیب و غریبی افتاد در این چند سال. یعنی انتظار ما و انتظاری که مطمئن ام خودت داشتی برآورده نشد. قبول دارم یک بدشانسی بزرگ هم این وسط آوردی. اکران نشدن سنتوری. اما در کل سالهای عجیبی بود دیگر. سه چهار تا فیلم داشتی که یا خیلی گیشه موفقی نداشتند و قرار هم نبود داشته باشند اصلا ً و یا تو نقش اصلیاش نبودی؛ تا رسیدیم به اینجا. شرایط امسال دوباره به نظرم همان شرایط سه، چهار سال پیش است. چهار فیلم داری و به آنها امیدواری و ...آره ... اما از این چهار تا فیلم «کارناوال مرگ» را جدا کن. کارناوال فیلمی بود که یک نفر دیگر با یک فکر دیگر ساخت و بعد نصفه رهایش کرد. حالا دو سال گذشته و وقتی رفتم سر صحنه، به من گفتند سیر قصه این طوری شده و اتفاقات دیگری افتاده. کسانی که الأن سر صحنه اند دارند تعریف میکنند و میگویند خوب شد که آن نشد ولی به حرف شان اعتماد نمیکنم. اگر قرار بود این سیر در فیلم سازی درست باشد، خیلی از فیلمها را که کارگردانانشان را وسط کار میگذاشتند کنار، تهیه کننده و تیم دیگری که قبلا ً سر صحنه نبودند میرفتند یک قصه از تویش در میآوردند و میساختند خوب میشدند. من فکر میکنم اگر کارناوال فیلم خوبی شود یک سری محاسبات حرفه ای ساخته شدن یک فیلم خوب، به هم میخورد. برای همین کارناوال را از این ماجرا جدا کن. فکر میکنم درباره اش صحبت نکنیم بهتر است. آن سه فیلم دیگر خودت را دوست داری؟ «زادبوم» که اولین محصول مشترک با دفتر خودمان است. هنوز فیلم را ندیده ام اما به داودی آن قدر اعتماد دارم که بگویم یک فیلم خوب است، بیشتر از آن چه من خیلی بخواهم بازی به رخی داشته باشم. در مجموع یک فیلم خوب است. مجموعه عوامل خوب هستند و یک گروه حرفه ای پشت آن بوده. به شدت شریف است و برای همین به عنوان یک فیلم شریف هم رویش حساب میکنم. پس دو فیلم اصلی ات «تردید» و «بی پولی» ست ...دقیقا ً. اما با یک تفاوت ... تردید به دلیل ماجراهای تولید فیلم، خیلی خسته ام کرد، به دلیل فشار بسیار زیادی که سر صحنه بود، فشار زیادی که از نظر کاری بود، اما با عشق به واروژ و شخصیت دوست داشتنی اش باعث میشد همه با جان و دل کار کنند، انرژی ای که این فیلم از من گرفت، اندازه یک سال کاری ام بود، چون بعد از سه چهار روز اول فیلمبرداری متوجه شدند که اصلا ً برنامه ریزی نود روزه برای این فیلم مهلت کمی بوده و باید صد و پنجاه روز محاسبه میکردند و خب این اشتباه محاسباتی غلط تمام فشارش روی دوش عوامل افتاد. ما همیشه سیزده ساعت کار میکردیم. روزهایی شد که هفده هجده ساعت هم کار کردیم بدون این که امید داشته باشیم کار تمام شود، اما امیدوارم با اعتماد به واروژ، درکنار تدوین همیشه درخشان اش، نتیجه کار، سختی طاقت فرسای این کار را از تنم در بیاورد. فیلم بسیار مشکلی بود، اما شرایط تولید «بیپولی» کاملا ً متضاد «تردید» بود. آن قدر روزهای خوبی داشتیم که فراموش نمیکنم. ما شصت و دو سه روز سر«بی پولی» بودیم و حیرت انگیز ان بود که من اصلا ً خسته نبودم. تا روز آخر هم کار کردن برایم لذت بخش بود. همه چیزش روشن بود. امیدوارم فیلمسازهای پیشکسوت سالهای سال زنده باشند و فیلم بسازند و سایه شان بالای سر سینما باشد ولی من بعد از فیلم «بی پولی» فهمیدم که اگر من متولی سینما بودم به یک سری از جوانها، خیلی بها میدادم. کسانی مثل حمید نعمت الله، اصغر فرهادی، پرویز شهبازی، عبدالرضا کاهانی، مونا زندی. اینها کسانی اند که باید به شان خیلی بها داده شود چون ذهن بشاش و پویایی دارند؛ برای همین در دل موقعیتها میآیند و در دل حوادث میآیند و فیلم خودشان را میسازند و کاری هم ندارند که چقدر این اثرشان به شاهکار قبلی نزدیک است. مثل تیمی است که دارد درست فوتبال بازی میکند؛ با تهور و شجاع. یک تیمی مثل آلمان جام جهانی 2002 را به یاد بیاور که یکی از خشک ترین تیمهای تاریخ فوتبال آلمان بود؛ آمده بودند یک سری پیرمرد آورده بودند با میانگین سنی بالای سی سال. از مهمترین چیزی هم که میترسیدند این بود که گل نخورند. برای همین یک بازی بسته و کسل کننده داشتند. تا فینال هم بالا آمدند، ولی کسی مایل نبود بازی آنها را ببیند. قدرت ریسک پذیری نداشتند. وقتی قدرت ریسک پذیری میآید پایین، آن وقت آن سرزندگی و پویایی را از کار تو میگیرد و این در سینما و روی پرده معلوم میشود. چقدر تصویری که از سر صحنه داری با اتفاقی که روی پرده میافتد نزدیکی دارد؟خدا کند محاسبات من به هم نریزد چون بعضی موقعها تجربه این را هم داشته ام که محاسباتم غلط درآید. فیلمهایی را دوست داشته ام و بد در آمده اند یا مثلا ً «آواز قو» را فکر میکردم فیلم بدی باشد و خیلی سخت با آن کنار آمدم، اما برعکس شد. یک سری فیلمها این طوری میشود. مثلا ً «چهار انگشتی». هر کسی میگفت چه جور فیلمی است، میگفتم ببین من سناریواش را که خواندم فکر میکردم سناریوی بدی نیست و مطمئنم فیلم بارها و بارها از آن بهتر میشود و همه هم میگفتند خب پس قابل قبول است، اما حاصل اش افتضاحی شد که دیدی. میدانی؟ من بین «چهار انگشتی» و یک فیلم دیگر، اولی را انتخاب کردم. اشتباه استراتژیکی که دو بار دیگر هم در زندگی ام کرده ام. این بار سوم ام بود. یک بار سر انتخاب «رز زرد»، یک بار سر انتخاب «سربازهای جمعه» و یک بار هم سر انتخاب «چهار انگشتی». یعنی سه تا اشتباه کردم در طول 9 سال که اگر این سه تا اشتباه را نمیکردم خیلی قصه برایم متفاوت بود. اما این سه تا اشتباه من باعث شد دو تا دیگر از دوستان من به یک سری موفقیتها برسند و شاید با همین خودم را یک کمی آرام میکنم که حالا آنها موفق شدند، خدا را شکر. یک نفر که نمیتواند هیچ وقت اشتباه نکند؛ به هر حال من هم باید اشتباه کنم، تجربه کنم، درس بگیرم و قوی تر شوم.میخواستم به همین محاسبات برسم. در این سه چهار سال، چقدر محاسباتت به هم خورده؟ خودم معتقدم اکران نشدن «سنتوری» بخش عمده ای از محاسبات را به هم ریخت. یعنی قرار بود یک فیلم این وسط انتظار گیشه از بهرام رادان را برآورده کند، منتها اکران نشدن اش یک باره جایگاه یکی دو نفر دیگر را کلا ً عوض کرد و این بازی «ستاره» و «ستاره/ بازیگر» را راه انداخت. چقدر این محاسبهها درست است؟ چقدر به این تعریفها معتقدی؟واقعا ً نه به اندازه ای که دوستان اعتقاد دارند. گیشه واقعا ً این چیزی نیست که اینها یک قران، دوزارها را میگذارند روی هم و میگویند مثلا ً بهرام x تومان فروخته و عباس قلی y تومان فروخته. بگذار درباره پیش بینیها نسبت به «سنتوری» حرف بزنیم. اگر آن فیلم اکران میشد در شکل خوش بینانه اش هفده دقیقه از اصل فیلم زده شده بود، هفده دقیقه از بازی ای که من خیلی دوستش داشتم زده شده بود و خوش بینانه در تهران 5/2 میلیون نفر تا 3 میلیون نفر میرفتند این فیلم را میدیدند و فروش اش میشد سه میلیارد تومان. در شهرستانها هم یک و نیم تا دو میلیارد تومان میفروخت. رکورد پر فروش ترین فیلم را هم میشکست و به رقمی رسیده بود که دست نیافتنی بود اما اتفاقی که الأن افتاده چیز دیگری ست. درست است که در جدولهایی که بعضی موقعها برخی دوستان طراحی میکنند رتبه من مثلا ً رتبه اول نیست ولی «سنتوری» واقعا ً با عامه مردم رو به رو شده و من جوابم را از آن گرفته ام. ماجرا سر این است که الأن از هفتاد میلیون ایرانی به جرأت 65 میلیون نفرشان «سنتوری» را دیده اند. 65 میلیون نفری که شاید بهت بگویم 20 میلیون نفرشان در عمرشان اصلا ً هیچ فیلمی ندیده اند و فقط یک فیلم دیده اند و آن هم «سنتوری» بوده؛ این 20 میلیون نفر را بدون اغراق دارم میگویم. این را هم تازه جدا کن از آدمهایی که در خارج از ایران زندگی میکنند. میدانی اتفاق دیگری که برای فیلم افتاد چه بوده؟ فیلمهای میلیاردی را نگاه کن. اصولا ً طنز و کمدی اند. طنز و کمدی هم در فرهنگ ما آن قدر با قشر فرهیخته مأنوس نیست. تو حتی به یک فیلم فاخر کمدی هم باز نگاه نقض داری. اما ماجرای «سنتوری» ماجرای کاملا ً متفاوتی است. یعنی حساب این را بکن که نه تنها دهها میلیون آدم آن را دیدند، که فیلمی متفکرانه هم بود. فیلمی نبود که طرف بنشیند پاپ کورناش را بگذارد جلویش، بخورد و بخندد و بعد هم برود بیرون از سالن؛ بعد هم بگوید با مزه بود، بد نبود، فلان بود ولی در یادش نماند، در مغزش نماند، تمام شود. این که تفاوت ستارههاست و تعریف جدیدی از «ستاره/ بازیگر». خیلیها اصلا ً از تو انتظار ندارند در آن فیلمها حضور داشته باشی ...ببین، از آن ستارههای قدیم چند نفرشان فیلمهای خیلی خیلی بفروش بازی کردند؟ فیلمهایی که جلوی در سالن صف میکشیدند، ولی حالا اصلا ً نام و نشانی ازشان نیست. من حتی اعتقاد دارم که خیلی از فیلمهای مطرح آن ستارهها در نوع سینمای خودش هم فراموش شدنی هستند، یعنی به مرور زمان، بعد از نسل ما فراموش میشود. اما این وسط یک فیلمهایی هم هست که هیچ وقت نمیتوانی فراموش شان کنی، چون با تفکر تو کار دارد، با آن چیزی که تو میروی در خلوت خودت به آن فکر میکنی، با آن کار دارد. همیشه هم همان فکر پس ذهنت میماند. تو حسابش را بکن. ما به دلیل این که قبلا ً در دوره ده سال اول انقلاب، ویدئو و این جور چیزها ممنوع بود و دو شبکه تلویزیونی بیشتر نداشتیم و جنگ و بعد از جنگ، به هر حال قابلیت این را نداشتیم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنیم. فضای کاملا ً ایزوله ای بود و در این فضای ایزوله چه چیزی کار میکرد؟ آهنگهای قدیمی، فیلمهای قدیمی دست به دست میچرخید و هر کس در خانه مینشست و نگاه میکرد. پس الأن اینها برای من و تو هم، برای نسل من و تو هم، نوستالژی شده. همان سیاه و سفیدهای نوستالژیک بچگی. اما الأن برای بچه من و تو هم همینها وجود خواهد داشت؟ بچه من و تو هم مینشیند پای تلویزیون تا برایش گنج قارون بگذاری؟ چقدر کیف میکند؟ چند دقیقه اش را نگاه میکند؟ بچه ای که با کامپیوتر و اینترنت و ماهواره سر و کار دارد، چند دقیقه از بر فرض مثال «لوطی قرن بیستم» را میبیند؟ مثلا ً «آقا مهدی کله پز» را میبینید؟ اصلا ً چقدر برایش جذاب است؟ چقدر آن رقص و آواز برایش جذاب است؟ وقتی تو حتی کارتونهایی را که تلویزیون ایران پخش میشود نگاه میکنی، میبینی کارتونها همه فضایی اند؛ یعنی بچه چیزهای دیگری را میخواهد. یک تفکر دیگری دارد، پس بر نمیگردد به آنها. این فراموش شدن اینجاست، آن مرز بین ماندگاری و ماندگار نبودن. در بحث اسطوره شناسی درست است که «ستاره فیلمهای پر فروش» بسیار بیشتر از آن یکی «ستاره فیلمهای فیلمسازان پیشرو» تجربه داشته، کار داشته، محبوبیت داشته اما او اسطوره ای است با بازیهای فراموش شدنی. در مقابلش «ستاره فیلمهای فیلمسازان پیشرو» اسطوره ای است که فراموش نشدنی خواهد بود. چون نسلهای بعد از من و تو که مینشینند میتوانند فیلمهایش را بگذارند و حیرت کنند و مبهوت بازی اش شوند، نه فروش فیلم اش. این زمانی ست که دیگر رقص و آواز نوستالژیک نیست. خود بازی و فیلم است که ارزش اش را پیدا کرده. حتی فیلمهای تجاری همان بازیگر هم الأن دارند بازسازی میشوند.دقیقا ً. بگذار یک مثال دیگر بزنم. ببین؛ مطمئنا ً فروش پفک نمکی در ایران بسیار بالاتر از فروش یک غذای پروتئینه است من هیچ وقت نمیخواهم مثل پفک نمکی باشم. به دلیل این که پفک نمکی بود و نبودش آن قدر تأثیری در سلامت مردم و سلامت جامعه ندارد. اگر از سبد جامعه حذف اش کنی آن قدر اتفاق عجیب، غریبی نمیافتد. درست است که پفک نمکی در اقتصاد خیلی مؤثر است؛ یک پفک نمکی از زمانی که ساخته میشود تا زمانی که بیرون میآید به هر حال گردش مالی چند میلیاردی دارد که این گردش مالی باعث اشتغال تعداد زیادی آدم میشود ولی ته ته اش محصولی که بیرون میآید یک پفک نمکی است. خب یک پفک نمکی که ارزش ندارد، بود و نبودش فرقی نمیکند، فقط یک تزئین است در جامعه. مطمئنا ً من جلوی این میایستم که پفک نمکی باشم. یعنی تعریف خودت را داری از جایگاه و ستاره گی؟داستان سر همین است. من جایگاهم را دارم و بالاتر از آن را هم میخواهم؛ من ریسک فروش کمتر را قبول میکنم ولی میخواهم اگر قرار باشد من را از سبد فرهنگی جامعه کنار بگذارند، در آن سطح دارای تفکر؛ بود و نبودش حس شود. من منکر این نیستم که خیلی از بچهها خیلی استعدادهای عجیب و غریبی دارند ولی من فعلا ً در مورد شخص خودم دارم صحبت میکنم. اما آن قدر این مسائل پیش پا افتاده برای بعضی مطبوعاتیها مهم است که من حیرت میکنم. این که کی چی میگوید؟ کی چی کار میکند؟ کی چی مینویسد؟ چی کجا چاپ میشود؟ همین را میخواستم بگویم. حرفهای بیرون اذیت ات میکند؟آن قدر من بها نمیدهم به این ماجراها و سعی ام هم این بوده که تمام اطرافیان ام را از این فضا دور کنم. هر وقت هم صحبت شان شده تنها کاری که کرده ام این بوده که حرف را عوض کرده ام؛ گفته ام کار خودم را میکنم. متمرکز روی کار خودم فکر میکنم. الأن که هشتم دی است اصلا ً به 8 دی و 10 دی و بهمن امسال فکر نمیکنم. من الأن دارم برنامه ریزی آذرماه سال دیگر را میکنم، وقتی این قدر برنامهها و ایدههای با اهمیت دارم این که الأن پریشب در فلان محفل چه اتفاقی افتاده مطمئنا ً در کمترین حد اهمیت برایم است. اما این گاردها و موضع گیریها و دشمنیها هر روز بیشتر میشود. نمیشود ازشان فرار کرد. بعضی موقعها میدانی از چی ناراحت میشوم؟ از این که من دوست دارم دشمنانم هم دشمنان متفکری باشند. یعنی کسانی که منتقد من هستند، کسانی که دشمن من اند دوست دارم آنها هم عاقل باشند. از این که گاهی دشمنان ام را در اوج بلاهت و حماقت میبینم رنج میبرم، یعنی من این قدر آدم کوچکی هستم که این قدر دشمنان کوچکی دارم که این قدر کوتوله فکر میکنند؛ اندازههاشان این قدر کوچک است. پس من هنوز آدم بزرگی نشده ام چون یک آدم بزرگ دشمنانش هم دشمنان بزرگی میشوند، دشمنانش هم دشمنان متفکر میشوند، قاعده بازی را بلدند، یعنی این قاعده را به هم نمیزنند. احساس میکنم اینها کوتولههای فرهنگی اند. با همه احترامیکه برای کوتولههای فرهنگی قائلم، چون در جایگاه خودشان آنها هم باید وجود داشته باشند و وجودشان باعث ساخته شدن جریان عوام ماست ترجیح ام این است که باهاشان وارد بحث نشوم. من امیدوارم این دوستان روزی با فراغت خاطر فکر کنند و آن موقع ایدههای فرهنگی بدهند، ایدههایی بدهند که پس فردا روزی که ما دیگر در این سینما نبودیم، دوره ما هم تمام شد، از دوره ما به عنوان یک دوره درخشان یاد شود. بگویند آقا در دوره شما فلان فیلم فرهنگی ساخته شد. فلان فیلم شاخص ساخته شد، فلان هنر پیشه فلان کار را کرد، فلان بدعت فرهنگی را گذاشتید که بسیار درست بود و همه را از دوره شما داریم و دوره ما دوره درخشانی شود؛ مثل دهه هفتاد میلادی. ببین؛ ما تا عمر داریم و تا نسلها بگذرد همیشه دهه هفتاد میلادی به عنوان یک دهه درخشان خواهد بود. در آن جنگها و دعواها، در آن بحرانهای سیاسی، نسلی آمد و خودش را ماندگار کرد که در حافظه تاریخ ثبت شده و فراموش نمیشود. بر عکس دهه هشتاد است که مثل یک دهه کوتولهها به نظر میآید. تو اصلا ً از تعداد فیلمهای شاخص اش بگیر تا تعداد هنرمندانش تا ... مد آن دهه. شکل اداره سیاسی دولتها. پر از رخوت است. قبول دارم کاملا ً.یک دوره زمانی بد بوده واقعا ً؛ ولی هفتاد، هنوز که هنوز است خیلی مواقع مدهایش برمیگردد. باید سعی کنیم جوری کار کنیم که فیلمهامان بعدها امکان بازسازی داشته باشد. یعنی ببینیم که چهل سال بعد دارند فیلم مان را بازسازی میکنند. این فضا را خودمان هم داشته ایم. حد فاصل 48 تا 53.آره دقیقا ً. آن 5 سال را ما هم داشته ایم دیگر. ببین به هر حال یک سری محاسبات ستارهگی دایم. تو یک سری مخاطب داری که برای شان مهم است بهرام رادان کجای سینماست، چی کار میکند؟ میدانی که من «کنعان» را خیلی دوست دارم، منتها خواهر من میرود سینما و صرفا ً هم به خاطر بهرام رادان میرود نه آن بازیگرهای دیگر. به خاطر فیلم بهرام میرود، بعد دلخور میآید بیرون که بهرام اش خیلی کم بود. امسال باز دوباره سر «زادبوم» فکر کنم این اتفاق بیفتد؛ یک سری آدمها به هوای حضور بهرام رادان میروند توی سالن، یک سری از مخاطبان تو در واقع و باز همین اتفاق میافتد؛ محاسبات این طوری نمیکنی؟ یعنی برایت مهم نیست؟خیلی مهم است. نقش ام در «کارناوال مرگ» هم همین طور است. دارم به این فکر میکنم که اگر مثلا ً «زاد بوم» یا «کارناوال ...» حالا بعد از اکران «کنعان» که در واقع آخرین فیلم رادان بوده، زودتر از «بی پولی» و «تردید» اکران شوند ممکن است حتی به این فیلمهای اصلی ات هم ضربه بزنند. انگار که تو در این فیلمها هم همین قدر حضور داری ... ببین حضورت خوب است. در«کنعان» واقعا ً به نظرم بازی ات هم خیلی خوب است، منتها وقتی بغل دست دو تا نقش مکمل دیگر و اکران نشدن نقش اصلی ات قرار میگیرد، میشود این که آخرین نقش اول ات در اکران «چهار انگشتی» بوده؛ بعد مکمل «کنعان» میآید و بعد یک سال نیستی. با این که خودم در جریان ام تو در یک سال اخیر بلافاصله از این کار داری میروی سر یک کار دیگر و لحظه ای هم استراحت نداری.دقیقا ً. من پشت هم دارم کار میکنم اما دلیل اش را میگویم؛ ببین. من در این نه سال در انتخابهایم نسبت به بعضی فیلمهایی که بازی کردم، یک سری از روابط کاری و رفاقتی را هم لحاظ کردم که کاملا ً اجتناب ناپذیر بود؛ تا جایی که حس میشد که به کارم و برنامههایی که دارم لطمه زده است اما از آنجایی که فکر میکنم دین ام را به این دوستان ادا کردم؛ از قبل «بی پولی»، کاملا ً طبق همان اهداف و برنامه ای که مدتها برایش زحمت کشیده ام پیش میروم؛ از «بی پولی» و «تردید» و «راه آبی ابریشم» بگیر و بیا تا بقیه برنامههای سال آینده. مطمئن باش اتفاقهای تازه ای در راه است. پس مخاطب برایت مهم است.مخاطب همه زندگی من است. آن کسی که من را دوست دارد جزو دارایی من است. مثل این است که تو بگویی حساب بانکی ات برایت اهمیتی ندارد. خب معلوم است؛ حساب بانکی مردمی تمام اندوختهای است که من در تمام این سالها داشتم. ما تجارت فرهنگی میکنیم. آدم در تجارت باید اندوخته اش را حفظ کند و سعی هم کند به سرمایه گذاریهایی دست بزند که این اندوخته را چند برابر کند. ما هم همین کار را داریم میکنیم، ما هم کاری میکنیم که بر مخاطب خودمان اضافه کنیم. اتفاقا ً من از آن آدمهایی هستم که ذائقه مخاطب خیلی برایم ارزشمند است، ولی تفکرش. نه تعددش. اشتباهی که دوستان میکنند این است که همه اش دنبال تعدد و «چند نفر»ها هستند. میگویند، آقا، ده نفر جزو طرفداران فلانی اند ولی طرفداران آن یکی چهار نفرند. نمیآیند بگویند آن چهار نفر چه موقعیت اجتماعی ای دارند، از چه طبقه ای هستد، از چه تفکری میآیند. من ترجیح میدهم آدمها را وارد یک قالب فرهنگی کنم که در آن قالب فرهنگی من را دوست داشته باشند، نه به دلیل این که در فلان جا رقصیدم یا در فلان جا آواز خواندم ... چقدر اذیت شدی در این دو سه سال؟کم نه. ولی پوستم کلفت تر از این حرفهاست. نکته این است؛ تو آدمی نیستی که بدون تحلیل از موقعیت خودت عمل کنی. این را کاملا ً درباره ات میدانم. این که ببینی حالا، فلان فیلم شکست خورد یا فلان فیلم بد درآمد یا فلان اتفاق افتاد و تو هم در خانه نشسته باشی و هیچ کاری نکنی. در این مدت داشتی کلی کار مهم انجام میدادی ولی نگاه بیرونی این بود که انگار بهرام رادان هیچ کاری نمیکند ...دقیقا ً همین الأن که میگویی شاید آن دو فیلم زودتر نمایش داده شود به این هم فکر میکنم که اگر چنین اتفاق ناخوشایندی هم بیفتد باز من یک «بی پولی» و «تردید» و «راه آبی ابریشم» دارم ...ماجرا مثل داستان آدمی میماند که صاحب یک دیوار ترک خورده است ولی مصالح درست کردن این ترک را خریده. ببین آدم موقعی ناامید مینشیند در خانه که چاره ای نداشته باشد. بگویید آقا من زندگی ام تمام شد، ولی نه، آن ماجرا سالهاست گذشته. من دیگر به عقب برنمیگردم. من همیشه میگویم اگر تو یک اشتباهی را در حوزه آدمهایی که در اطراف من هستند، دیدی، مطمئن باش دنبال این نمیگردم که چرا اشتباه انجام شده؛ میگویم اشتباه انجام شده، الأن دنبال راه حل اش بگردید. این که بنشینم و زانوی غم بغل بگیرم و دنبال مقصر بگردم ... زیاد این کاره نیستم. پس از انتقاد فرار نمیکنی؟فکر نمیکنم انتقاد پذیرتر از من پیدا کنی؛ اول از همه خودم منتقد خودم هستم؛ بعدش علی باذل که بی رحم تر از دوران روزنامه نگاری اش من و فیلمها را نقد میکند؛ بعد از اینها هم تمام دوستان و همکارانی که آن قدر به من لطف دارند که خوب و بد کارهایم برای شان مهم است؛ من بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانه ام؛ نقدهایی که نه از سر بخل و حسادت بلکه کاملا ً تئوریک و کارشناسانهاند. میتوانی امتحان کنی. درباره چهار فیلمی که داری به جزئیات نرسیدیم. از بین شان «زاد بوم» را دیده ام که در آن آلمانی حرف میزنی ... من که آلمانی بلد نیستم اما در فیلم متقاعد کننده و روان بود. تو توی «ته دنیا» هم انگلیسی حرف میزدی. تجربه حرف زدن به زبانهای دیگر هنگام بازی کردن چطور است؟خب من انگلیسی بلدم، ولی آلمانی را اصلا ً حتی یک کلمه هم بلد نیستم. بعضی وقتها سر فیلم یک باره چیزی میگفتم یا روی یک کلمه ای تأکید میکردم که بعد، آن دوست آلمانی ام میگفت نه رویش تأکید نکن. بعد میگفتم معنی اش چیست؟ ولی انگلیسی که حرف میزدم کاملا ً میدانستم. خودم بعضی موقعها دیالوگهای خودم را مینوشتم. با بهروز افخمی صحبت میکردم و بعد دیالوگ را عوض میکردیم. بازی به یک زبان دیگر تمرکزت را در اجرا نمیگیرد؟نه به آن شکل. وقتی طرف آلمانی تأیید میکند و میگوید خوب داری صحبت میکنی، نه دیگر. ولی خب داستان این است که وقتی از دوستان آلمانی پرسیدم لهجه ام چه جوری بوده، میگفتند لهجهات لهجه آمریکایی است. چون من با علم انگلیسی صحبت کردن، با همان روشی که در مغزم فارسی را به انگلیسی ترجمه میکنم، به همان شکل فارسی به آلمانی حرف میزدم. روی همان لهجه. برای همین خب لهجه ام یک کم نزدیک به آمریکایی شد ... راجع به کوتاهی نقش ات هم که حرف زدیم.ببین، «زادبوم» و «کارناوال ...» یک فرقی دارند با «کنعان». در واقع کمبود حضور من در این دو فیلم این جوری پر میشود که من نیمههای پایانی فیلم را هستم؛ یعنی تماشاچی را من از سالن بیرون میبرم. در «کنعان» این جوری نبود. میرفتم، میآمدم. میرفتم، میآمدم. این شکلی بود ماجرا. در هر دوی این فیلمها، از یک جایی من وارد قصه میشوم، رد پایم هست، صحبتم هست و بعد تا آخرش هستم. راجع به «تردید» صحبت کنیم. «تردید» شرایط عجیب و غریبی پیدا کرد. یک ماه کار کردید، بعد تعطیل شد، دوباره یک سال بعد با عوامل و گریم متفاوت شروع کردید. فضای اول بهتر بود یا فضای دوم؟ پارتنر اول بهتر بود یا پارتنر دوم؟ببین، اول که جفت شان دوستان من هستند. هم حامد کمیلی هم محمدرضا فروتن. به هر حال با فروتن هم در فیلمهای مختلف دوران خوبی داشتم. دوران خوبی را هم در «تردید» تازه با حامد داشتیم. حامد بازیگری است که خیلی زیاد قابلیت بزرگ شدن دارد. حامد خیلی خوب دارد کار میکند و خیلی هم حواس اش به کار جمع است و این لذت بخش است. محمدرضا هم خیلی خوب بود. این دو تا «تردید» متفاوت بود؛ یعنی اگر آن ساخته میشد و این هم ساخته میشد، هیچ ربطی به هم نداشت. فضا، کاملا ً فرق میکرد و من هم در آن فرق میکردم. چه اتفاقی افتاد؟واروژ به این نتیجه رسید که این طوری شروع کند دیگر. فضای فاخر عجیب و غریبی داشت آن عکسهای سری اول. آره. انگار این «تردید» جدید، فضای امروزی تری دارد.من فرق اش را این میگذارم که قبلی یک جورهایی فاخر و از جنس نوآرهای قدیمی بود ولی این یک هر چند شاید مقیاس درستی نباشد اما من را یک جاهایی یاد فرم فیلمهای زفیرلی میانداخت. یک شیطنت کودکانه و در انتها یک ایست. شبیه فیلمهای ایتالیایی که بچهها هی دنبال هم میدوند و بعد یک جا به هم میرسند و گریه میکنند. انگار از یک چیزی فرا میکنند. امیدوارم البته که نه فیلم زفیرلی باشد و نه فیلم نوآر کلاسیک. فیلم خود واروژ باشد که بعد از 18 سال نتیجه کارش را ببیند و این قدر هم خوشایند باشد که باعث شود هر دو سال یک بار فیلم بسازد. و فیلم مورد علاقه ات، «بی پولی» نعمت الله.حمید نعمت الله یک پدیده استثنایی است. اگر همین طور ادامه دهد یک جریان ساز حیرت انگیز خواهد بود. اگر مسیر را گم نکند چون بالقوه از آنهایی است که اگر پنج سال دیگر او را ببینی و بگویی کجایی الأن؟ بگوید راه را گم کردم و بپرسد کجا بودم. این خاصیت را دارد. خاصیت آدمهایی که خیلی میدانند و چون خیلی میدانند و خیلی میخوانند ... ... هر کس آنها را به یک طرف میکشد.آره. امیدوارم که حمید راه و مسیر را گم نکند چون به نظرم خیلی موجود بزرگ و دوست داشتنی ای است. امیدوارم باز هم با او کار کنم. با حامد بهداد صحبت اش بود. میدانی، من و حامد بهداد خیلی دل مان میخواهد یک فیلم مثلا ً «Heat »ای با هم بازی کنیم. صحبت اش بود که با کی؟ رسیدیم جفت مان به حمید نعمت الله. هر چند کلی دوست مشترک داریم. اما دیدیم حمید میتواند یک دستپخت استثنایی برای مان آماده کند. کار با لیلا حاتمی بعد از «حکم» چطور بود؟فوق العاده بود، حیرت انگیز. لیلا حاتمی یکی از بازیگرهای مورد علاقه من میان هنر پیشههای زن است. من یک جاهایی فکر میکردم و میگفتم خدایا نمیتوانم رو به روی لیلا بازی کنم، چون خیلی خوب بود. این قدر خوب بود که مسخ میشدم؛ میگفتم خدایا چرا این قدر خوب است و من نمیتوانم به این خوبی بازی کنم. بعد به حمید میگفتم، ببین این سکانس را دیدی؟ موضوع این نیست که من چطور بازی میکنم، موضوع این است که یک جاهایی این قدر لیلا خوب است که دیگر بازی من به چشم و چاره ای هم نبود ولی سعی کردم به عنوان پارتنر در کنار و همراهش باشم و امیدوارم از کار کردن دوباره با من راضی بوده باشد. خیلی از بحث جشنواره دور افتادیم. دورنمای جشنواره را چطور میبینی؟دقیق نمیدانم. به هر حال جنس شخصیت ات جوری است که برای هر چیز یک دورنمایی داری ...به هر حال خیلی آرزوهای خوب برای خودم دارم همیشه، اما اتفاقی که هست این است که مطمئنا ً اگر امسال این توفیق نصیبم شود شکل همه چیز فرق میکند. شاید بعضیها فکر کنند که بهرام اگر امسال هم جایزه بگیرد حتما ً میرود آن بالا پشتک میزند. یعنی عادی میروی و جایزه ات را میگیری و میآیی پایین؟ هیچ چیز هم نمیگویی؟نه، شکل برخورد فرق میکند. به هر حال آنجا یک تریبونی هست که آدم دوست دارد حرفهایش را بزند و موضعی را که باید بگیرد. حضور رسانهها پررنگ است. یکی دوست دارد برفرض کاری را انجام دهد که پیامیرا برساند. شاید به عنوان رابط بین مردم و مسئولین. اما مطمئنا ً اگر همین امسال «سنتوری» فیلم من بود و همان اتفاق برایش میافتاد، مطمئنا ً من را زمین نمیگذاشتم و حرفهایی هم که میزدم آن حرفها نبود. نوع ادبیات، فرق میکند؛ یعنی نوع ادبیات ام الأن به گونهای دیگر است. آن اعتراض خیلی بحث برانگیز شد ...اتفاقی که برای «سنتوری» افتاد این بود که توقیف شد، لو رفت، 70 میلیون نفر فیلم را دیدند و هیچ اتفاق نا خوشایندی هم برای جامعه نیافتاد. در آن سال من تشکر کردم از محسن چاووشی، گفتند محسن چاووشی اسم ممنوعه بوده است. چرا اسمش را بردی؟ امسال آلبوم مجازش آمد بیرون و 800 هزار تا فروخته تا الأن محبوب ترین آلبوم سال است. اینها یعنی اشتباهات محاسباتی در مدیران سطوح میانی ما؛ به دلیل عشقی که به میز و جایگاه شان دارند. میخواهند در دورهشان هیچ اتفاقی نیفتد و محافظه کاری باعث میشود هیچ کاری نکنند. نمیدانند زمان را از دست میدهند، هنرمند را دارند پژمرده میکنند، بهشان میگویی خب این چه مشکلی دارد؟ میگوید ببین من که مشکلی ندارم ولی نیاید بیرون. آخر چرا نیاید بیرون؟ میگوید نه، حالا حساسیت برانگیز میشود. از جایگاه خودش میترسد، به خاطر این که یک مدیر، جدا از این که مجوز کاری را میدهد، باید این قدر زور و قدرتاش زیاد باشد ... که پاش بایستد.دقیقا ً. پاش بایستد. برای کارش دلیل داشته باشد. مثلا ً، چیزی میگوید و آن چنان هم دلیل و استدلال دارد برایش که مثلا ً وقتی حرف اش را میشنوی، فکر میکنی که خب حرفی میزند و پایش هم هست؛ این همان چیزی است که اتفاقا ً ما به آن نیاز داریم. آدمهایی که پای اعمال شان بایستند و اتفاقا ً محافظه کار نباشند. نه به آن شکل که بگویند آب از آسیاب تکان نخورد، در این دوره ای که ما سر میزمان نشستیم. اصلا ً شانس جایزه گرفتن ات چقدر است؟اولا ً که شانسهای زیادی در جشنواره امسال هست. آقای پرویز پرستویی هستند، فروتن هست، کامبیز [دیر باز] هست، حامد [بهداد] هست، در این جشنواره آقای کیانیان فیلم دارد، جشنواره یک جشنواره غنی است و از نظر بازیگری فکر کنم حرفهای زیادی خواهد داشت. حالا توی این رقابت، من هم هستم و امیدوارم هیچ چیز دیگری جز شایستگی افراد در آن فیلمی که روی پرده است و آن نقشی که دارند در تصمیم گیری داوران تأثیر نداشته باشد. آرزوی بزرگم ملاک قرار دادن شایستگی هنر پیشههاست. این که آقای فلانی سه تا دارد یا چهارتا مهم نیست؛ مهم این است که در یک رقابتی نفر اول است. این اتفاق همیشه در مواقعی که جوایز آکادمیک برگزار میشود و یک سری داور هستند و تصمیم گیری میکنند وجود دارد و این گونه سیاستها برای شان مهم است ولی مثلا ً در رأی گیری مرد سال فوتبال اروپا سیاستها و لابیها به آن شکل قدرت ندارند، چون رأیهای فراوان است که تعیین کننده است. اما اگر لابی انجام شود پشت پرده میگویند اگر هم شایستگی با فلانی است این را نگیرد. به این مصلحت، این را ندهیم یا مثلا ً بدهیم به کس دیگری. مثلا ً میشود دیپلم افتخار یا بخش بین الملل ...آره دیگر. یک کاری کنیم که سر و صدا نکند، صدایش را هم ساکت کنیم. به هر صورت موضع ما این است که رقابت سالم داشته باشیم. رقابت مان فرهنگی باشد. همین حالا من دو تا را گذاشتهام روی طاقچه خانه مان. حالا سه تا بشود یا ده تا. آن قدر برایم مهم نیست که مثلا ً سه تاش بکنم یا حالا چهارتاش کنم. فقط یک رقابت Fair Play باشد. رقابت جوانمردانه است. خسته نیستی؟از چی؟ پشت هم، کار. یک سره، یک سره.دیوید بکام یک چیزی گفته تازگی که خیلی برایم درس شد. میدانی که من خیلی بکام را دوست دارم و نوع کارهایش را دنبال میکنم. به بکام گفته بودند «فصل استراحت در آمریکاست و تو داری میروی AC میلان بازی کنی»، گفته بود «الأن دیگر 32 سالم است و فرصت استراحت نیست و باید کار کرد.» من استراحتهایم را بعدها خواهم کرد. من الأن موقع کار کردن ام است. موقع این است که کارهایم را انجام بدهم. بعد مینشینم، پایم را میاندازم روی پایم و ثمره کارهایم را میبینم. بین کارهایم 5 روز استراحت برایم بس است و البته این کارها هم کارهایی است که نمیتوانم ردشان کنم. نه «راه آبی ابریشم» بزرگ نیا را میتوانستم رد کنم، نه «تردید»، نه «بی پولی» و نه «قرقی» پیمان [معادی] را؛ نه فیلمهای بعدی را که صحبت اش از الأن شده. الأن برای شهریور و آبان و آذر سال آینده داریم برنامه ریزی میکنیم. چیزی که همیشه من آرزویش را داشتم این بود که من برنامه یک سال و نیم آینده ام را از الأن بدانم و این دارد اتفاق میافتد خدا را شکر. چیزی که تا دو سه سال پیش رویا بود و من میگفتم نمیشود و امروز برای فردا پیشنهاد میآمد، الأن دارد در یک طبقه خاصی در سینما چنین چیزی دنبال میشود. از الأن با ما درباره قراردادهایی صحبت میکنند که تو برنامه نیمه مهر سال هشتاد و هشت ات را هم کاملا ً میدانی. زمانی که میدانی مسافرت ات را وسط اش رفته ای، زمان استراحت ات مشخص است و پروژه قبلی را تمام کرده ای. خستگی زمانی اتفاق میافتد که آدم کارش تمام شود و بعد بگوید حالا چه کنم. چقدر به راهت ایمان داری؟من به انصاف خدا ایمان دارم و علی رغم سعی و کوشش ام تسلیم محنت الهی در سرنوشت کارهایم هستم. آمین.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 638]
صفحات پیشنهادی
كلاهبردارها مشكل مردم را حل ميكردند!!
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! «عبور از پاييز» در شمال كشور بهپايان ميرسد · كلاهبردارها مشكل مردم را حل ميكردند! ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! «عبور از پاييز» در شمال كشور بهپايان ميرسد · كلاهبردارها مشكل مردم را حل ميكردند! ...
سال شمار زندگی شهید بهشتی
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! شكايت كردان از سایت ها و جاعلان مدرك تحصيلياش · دلیل عدم اعلام وصول نامه معرفی محصولی ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! شكايت كردان از سایت ها و جاعلان مدرك تحصيلياش · دلیل عدم اعلام وصول نامه معرفی محصولی ...
جنیفر لوپز تصمیم گرفته دوباره بچه دار شود
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! دوستي كوسه مرگ را به همراه داشت · انتشار كتاب «صد سال رماننويسي تركيه» در ايران ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! دوستي كوسه مرگ را به همراه داشت · انتشار كتاب «صد سال رماننويسي تركيه» در ايران ...
نمايشگاه سوم خرداد در اروميه گشايش يافت
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! تلاش 90 دقیقه ای ماموران برای اعدام يك محکوم · زن جوان از ترس طلاق، شوهرش را زندانی کرد ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! تلاش 90 دقیقه ای ماموران برای اعدام يك محکوم · زن جوان از ترس طلاق، شوهرش را زندانی کرد ...
مريم معترف:اجراي نمايش «ديوار چين» به آذر ماه موكول شد
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! حاشیههای چهارمین روز جشنواره فیلم فجر · فيلم «آب ، باد ، خاک» در ايتاليا ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! حاشیههای چهارمین روز جشنواره فیلم فجر · فيلم «آب ، باد ، خاک» در ايتاليا ...
پاسخ به سردار باقر زاده: خاتمی در مناطق عملیاتی حضور ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! یه جمله خیلی زیبا از ويکتور هوگو · دوره آموزشي تربيت معلم قرآن در تكاب برگزار مي شود · طنز/ عجب مرد هنرمندی ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! یه جمله خیلی زیبا از ويکتور هوگو · دوره آموزشي تربيت معلم قرآن در تكاب برگزار مي شود · طنز/ عجب مرد هنرمندی ...
نکات مهم براي بالا بردن سرعت کامپیوتر
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! عکس : پرخورترين دانشجو جهان ! حامد بهدادوافسانه بایگان هم "بیپول" شدند ...
بهرام رادان: بیصبرانه منتظر نقدهای بیرحمانهام!! عکس : پرخورترين دانشجو جهان ! حامد بهدادوافسانه بایگان هم "بیپول" شدند ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها