واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: فکر میکنم همه بدانند من کی هستم؛ من جزو استثناها هستم؛ وقتی یک کارگردان میزانسنش را با من هماهنگ میکند، وقتی فیلم برداری... ستاره چند کارهسابقه حضور و تجربه سینماگرها و به خصوص بازیگران در عرصه هنرهای دیگر، به سالهای قبلتری از برپایی نمایشگاههای عکس یا مجسمه ستارههایی مثل رضا کیانیان میرسد؛ سالهایی که ناصر تقوایی و عباس کیارستمی در کنار فیلم سازی، عکاسی هم میکردند، مسعود کیمیایی رمان مینوشت یا داریوش مهرجویی دستی به ترجمه میبرد. اما این روزها تعداد سینماگرهایی که دیگر هنرها را تجربه میکنند، زیاد شده است؛ تجربه ای که در حد یک تجربه شخصی باقی نمیماند و به برپایی نمایشگاه ختم میشود. فقط در همین چند هفته لاله اسکندری و رضا کیانیان نمایشگاه عکس برگزار کرده اند، رمان جدید مسعود کیمیایی و مرجان شیرمحمدی به بازار آمده و حضور بازیگرانی مثل نیکی کریمی در اکسپوی عکس کلی خبرساز شده. نمایشگاه عکس حامد بهداد هم همین روزها برگزارمیشود: اتفاقی که منتقدان و طرفداران محکمی دارد؛ منتقدان و طرفدارانی که با برپایی هر نمایشگاه با هم بحث و جدل میکنند و این بحث و جدلها و استقبال مخاطب، درجه و ارزش تجربه آن بازیگر یا سینماگر را مشخص میکند. چند صفحه ای که میخوانید، یک نگاه کلی و کوتاه به حضور سینماگرها و بازیگرها در باقی رشتههای هنری است؛ نگاهی که سعی کرده بیشتر یک معرفی باشد تا طرفداری یا انتقاد؛ معرفی سینماگرها و بازیگرها در کنار آثار هنری شان. قضاوت نهایی با شماست. همینه که هست تقریبا ً تمام کسانی که اولین تصویرهای حامد بهداد را روی پرده سینما دیدند، حدس زدند او خیلی زود به یک ستاره تبدیل میشود. بهداد هم راه را درست رفت و ستاره شد. حالا چند وقتی است که او در کنار ستاره سینما بودنش، آواز میخواند، عکاسی میکند و این روزها هم سرگرم تدارک برپایی اولین نمایشگاه عکسش است؛ تجربه ای که خود او اسمش را گذاشته «عکس بازیهای حامد بهداد». فرصت گپ زدن با بهداد، تلفنی پیش آمد؛ فرصتی که خواستیم با حامد بهداد بازیگر که عکاسی هم میکند، صحبت کنیم نه حامد بهدادی که چند فیلم در جشنواره امسال دارد و این روزها هم سرش حسابی شلوغ است. پس با او درباره علاقه اش به عکاسی حرف زدیم و .... گپمان را که بخوانید، همه حرفهای حامد بهداد بازیگر، عکاس و خواننده دستتان میآید؛ ستاره ای که خودش میگوید: «کار عجیبی نمیکنم، دارم زندگی میکنم». شنیده ام اولین نمایشگاه عکستان را همین روزها برگزار میکنید. چطور شد سراغ عکاسی رفتید؟به یک دلیل واضح؛ عکاسی ارتباط مستقیم با سینما دارد. عکاسی صد در صد مرتبط با سینماست و میتواند باعث بالا رفتن هوش یک بازیگر شود. البته حرف من در مورد بازیگرها نیست؛ به طور کلی عکاسی میتواند روی ارتقای هنر یک سینماگر تاثیر بگذارد؛ همان طور که ما سینماگرهایی مثل ناصر تقوایی داریم که سالهاست کنار سینماگری، عکاسی هم میکنند. آشنایی من با عکاسی باعث میشود با انواع لنزها آشناتر شوم و این، هم به یادگیری خودم کمک میکند و هم به پیشرفتم در بازیگری. یعنی عکاسی برایتان زیر مجموعه بازیگری است؟فکر میکنم همه بدانند من کی هستم؛ من جزو استثناها هستم؛ وقتی یک کارگردان میزانسنش را با من هماهنگ میکند، وقتی فیلم برداری برای انتخاب کادرش با من مشورت میکند، وقتی صدابردار از من هم فکری میگیرد؛ پس من یک سینماگرم که عکاسی زیر مجموعه کار من است اما نمیتواند بیشتر از بازیگری برایم جدی باشد چون شغل من بازیگری است و همه زندگی شغلی ام جلوی دوربین میگذرد. پس عکاسی هم که میتواند به بازیگری ام کمک کند برایم جدی است. خب، اگر از آرتیستها بگذریم، فکر نمیکنید این ماجرا یک جورهایی بین سینماگرها مد شده؟کدام ماجرا؟ این که سینماگرها یا بازیگرهایی که مشهورترند، سراغ هنر دیگری مثل عکاسی و نقاشی میروند.ماجرای عکاسی کردن من ربطی به مد ندارد؛ من از دوران دانشجوییام عکاسی میکنم. این که بقیه روی مد سراغ عکاسی میروند یا نه، به من ربطی ندارد؛ چون من 8 سال است که عکاسی را تجربه کرده ام تا سینما را بهتر بشناسم و کارآمدتر بشوم. من قصد دارم لذت بصری را به تماشا تقدیم کنم، به همین خاطر عکاسی ام در موضع سینماست و سوژه عکسهایم خود سینماگرها هستند. خب، اگر از سابقه و جدیت شما در عکاسی بگذریم، به نظرتان یک بازیگر چقدر حق دارد سراغ هنری مثل عکاسی برود و حتی نمایشگاه هم بگذارد؟خیلی حق دارد، خیلی. این یعنی دموکراسی؛ همان طور که هر کسی که دوست دارد و از هر جایی که میرسد، بازیگر میشود و امنیت شغلی برای ما وجود ندارد. هر کسی هم حق دارد هر هنری را تجربه کند. ما باید آزاد اندیش باشیم. باید مرزبندیها را برداریم. هر آدمی حق دارد درباره هر موضوعی تحقیق و تجربه کند. باید فضای فرهنگی را باز بگذاریم. از طرفی تجربه امثال ما بازیگرها در عکاسی و حتی نمایشگاه گذاشتنمان به نفع عکاسهاست. عکاسهایی هستند که خیلی حرفه ای اند و ما آنها را میشناسیم اما مردم عادی آنها را نمیشناسند و وقتی سراغ نمایشگاه عکس من حامد بهداد میآیند، من آنها را به آن عکاس حرفه ای ارجاع میدهم.همان طور که وقتی برای یک سوپراستار میزنند و او مرا نشان میدهد و توجهها به سمت من جلب میشود، من هم نشانی پرویز پرستویی و امثالهم را میدهم و توجهها را به آنها جلب میکنم. عکسهای حامد بهداد میتوانند آدرس سرچشمه را بدهند و این به نفع جریان عکاسی است. چرا؟ چون شاید من از اصالت محکمی در عکاسی برخوردار نباشم اما آدرس عکس و عکاس با اصالت را دارم و از دادن آن نشانی دریغ نمیکنم چون در غیر این صورت به شعور خودم توهین کرده ام. پس چرا عکاسها در فضاهایی مثل اکسپو به حضور بازیگرهای عکاس اعتراض کردند؟من از این اعتراضها بوی بخل و حسادت حس میکنم. عکاسهای شرکت کننده در اکسپو، خودشان جلسه گذاشته اند و از ما دعوت کردند و خودشان نیامدند اما باید روی در روی هم حرف بزنیم و همدیگر را پیدا کنیم. این حسادتها و بخلها از جریان سیال روح آدمیت به دور است.دموکراسی یعنی همین؛ یعنی همه حضور داشته باشند. کسی نمیتواند جای کسی را بگیرد. بازیگرهای عکاس نمیتوانند جای عکاسها را تنگ کنند. مگر وقتی جوانهای کم تجربه وارد عالم بازیگری شدند، توانستند جای ما را بگیرند؟ اتفاقا ًبر عکس؛ عکاسها باید بدانند اگر یک تماشاگربه خاطر دیدن حامد بهداد و به خاطر اسمش به دیدن نمایشگاه عکسش بیاید، جریان بازدید از نمایشگاههای عکس پررنگ تر میشود؛ مثل این که وقتی شما یک بوتیک در یک خیابان مسکونی دارید، خیلی فروش نمیکنید اما وقتی در راسته بوتیکها مغازه ای داشته باشید، فروش شما خیلی بالاتر میرود و شناخته تر میشوید چون در بورس قرار دارید. اما وقتی یک بازیگر فقط میخواهد از شهرتش استفاده کند تا نمایشگاهش دیده شود، چه کمکی میتواند به جامعه عکاسی کند؟شهرت یک بازیگر نمیتواند به او کمک کند. اگر یک هنرپیشه آواز بخواند اما بلد نباشد خوب آواز بخواند، پس خوانندگی بلد نیست و باید به او اعتراض کرد. اما وقتی کسی کارش را بلد است هیچ کس نمیتواند جلوی او را بگیرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]