تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835241005
گفت وگو با نیکی کریمی در مورد نمایشگاه ش
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: من با یک دوربین قدیمی کار میکنم. سینما به من آموخته که بفهمم چه نوری خوب است و کدام نیست. پس اگر احساس کنم نور مناسب است و منظره هم جلبم میکند، خب میگیرم... عکسهای یک بازیگر جدا از دعواهای معمول و خط کشیهای مرسوم که میکوشند آدمها را در چارچوبهای شناخته شده اسیر و محصور کنند، خانم نیکی کریمی بازیگر سینما، مترجم مجموعهیی از هایکوهای ژاپنی در قالب یک کتاب (نشر چشمه) و رمانی از حنیف قریشی (نشر توفیق آفرین)، فیلمساز (یکی دو فیلم کوتاه و دو فیلم بلند و در تکاپوی ساختن سومین فیلم در زمستان امسال)، حالا با عکسهایش از مناظر طبیعت، در قابهای سیاه و سفید ظاهر شده است. مهم نیست چندان که عکسها خوبند یا بد، مهم این است که تجربههای تازهیی راهگشای ورود به حیطههای بدیعتر برای هنرمندانی است که قالبهای از پیش آماده را برنمیتابند و در حصارهای فرضی محصور نمیمانند. به ناگزیر، در قبال کسی که یک بازیگر شناخته شده و برجسته سینماست و برای اولین بار نمایشگاهی از عکسهایش برگزار کرده، باید از یک سوال متعارف شروع کنم. از کی عکاسی را شروع کردید؟ فکر کنم از سال 1372 بود. یعنی تقریباً دو سه سال بعد از شروع کار بازیگری در سینما؟ بله. خب، چه چیزی شما را در آن سالها به عکاسی جلب کرد؟ خیلی ساده برایم جالب آمد. شاید ماجرا برمیگردد به فیلمبرداری و دوربین و سفرها برای رفتن و انتخاب محلهای فیلمبرداری و اصلاً خود پدیده تصویر. بعدتر اصلاً سفرهایی برای عکاسی پیش آمد و کم کم شد یک سرگرمی... و از همین شکل، عکاسی از منظره برایتان کشف شد؟ بله، اوایل در مسافرتها یک دوربین با خودم میبردم. شروع کردم به عکس گرفتن از هر منظرهیی. بعد کم کم فکر کردم فقط این نباشد که صرفاً عکس بگیرم و بد نیست که سعی کنم جدیتر باشم. جدیتر عکس بگیرم. یعنی فقط منظره و طبیعت... و فکر نکردید که حالا عکس از چهرهها بگیرم و... عکاسی تجربی و...؟ چرا اتفاقاً وقتی جدی شد، در همه این زمینهها کار کردم. در این چهار پنج سال اخیر اتفاقاً به طور جدی در همه زمینهها کار کردم. در زمینه عکسهای تجربی، یا عکسهایی که در عرف نامگذاری و اصطلاح به آنها میگویند عکسهای هنری و حتی خود چهرهنگاری. در همه این زمینهها به طور جدی بسیار کار کردم. آنچه اینجا در این نمایشگاه میبینید یک انتخاب است از عکسهای طبیعت. یعنی ترجیح دادم در این شکل ظاهر شوم. پس یعنی مجموعههای کامل یا نیمه کاملی از همه نوع تجربیاتتان دارید. بله زیاد. اما برای انتخاب یک زمینه از فعالیت در عکاسی، برای برگزاری اولین نمایشگاه، فکر کردم درستتر این است که از سادهترین و اولین مواجهه ام با عکاسی شروع کنم، یعنی عکاسی از منظره. این یک انتخاب آگاهانه شخصی بود، همین. جالب است که کسی که با بازیگری شروع میکند و همیشه جلوی دوربین بوده و در واقع خودش موضوع عکاسی است جلب بشود که برود پشت دوربین. یعنی فیلمسازی و عکاسی و رفتن پشت دوربین جواب به یک انگیزه قویتر و یک نیاز اولیه است. یعنی به جای اینکه دیده بشوید، حالا ببینید و حاصل دیدن را با دیگران به اشتراک بگذارید. علتش این است که بازیگری به شور خلاقه جواب کافی نمیدهد و باید از مجرایی دیگر به نیاز خلق و خلاقیت جواب داد. بازیگری را خلاقه نمیدانید؟ طبعاً خودم هم از خودم همین سوال را کرده ام. راستش خیلی دلم میخواست مثل خیلی از بازیگرها همه انرژی و حس و حال و شورم را در بازیگری میگذاشتم، اما این یک تصمیم خواسته نبوده، یعنی اینکه آگاهانه فکر کنم حالا میخواهم فقط یک بازیگر باشم یا نباشم. کم کم دیدم و حس کردم که این انگیزه، شور و علاقه وجود دارد که انرژی ام را در زمینههای دیگر بگذارم. حس کردم که میخواهم ترجمه کنم و نشستم و ترجمه کردم. حس کردم که میخواهم بنویسم و نوشتم. حس کردم که دلم میخواهد عکس بگیرم و عکس جدی بگیرم و گرفتم. همه اینها به هم مربوطند. در واقع از یک جنساند. یک نوع کارند. سال گذشته موقع تجربه و شرکت در اکسپوی عکس تهران، خیلیها خوششان آمد که من یا رضا کیانیان یا خیلی از آدمهای رشتههای دیگر عکسهایمان را در نمایشگاه گذاشتیم اما خیلیهای دیگر هم انتقاد کردند که چرا آدمهای دیگر از کارها و صنفهای دیگر آمدند و شرکت کردند و عکس گذاشتند. من یاد زمانی افتادم که عباس کیارستمی نمایشگاهی از عکسهایش گذاشته بود و خیلی از عکاسان جبهه گرفتند که چرا اولاً یک کسی که سینماگر است نمایشگاه عکس گذاشته و عدهیی از همان آدمها اصلاً معتقد بودند چه عکاس بدی است. به نظرم واقعاً همین اظهارنظرها که چقدر بد عکاسی میکند در واقع به همان اعتراض اول برمیگشت، یعنی پذیرش کسانی از دیگر رشتههای هنری به دیگر حیطهها برای اهل آن رشتهها سخت است. نمیپذیرند که مثلاً یک نویسنده بیاید و نقاشی کند یا یک بازیگر شعر بگوید یا قصه بنویسد، یا عکاسی کند. فکر میکنم این ناامن شان میکند. این خط کشیها در ایران بسیار رایج است اما همه فراموش میکنند که مگر سینما چیست؟ سینما همین است. من چگونه فیلم میسازم؟ خیلی عجیب است که یک کارگردان فیلم بسازد اما عکاسی نکند. نمیگویم همه کارگردانها باید عکاس باشند، اما نباید عجیب باشد که یک سینماگر که کارش با تصویر و شناخت تصویر و قاب بندی و نور و فضاسازی است بخواهد یا بتواند یا دوست داشته باشد عکاسی هم بکند. در هر حال من به عکاسی علاقه داشتم. من بارها به سفر عکاسی رفته ام. ما بارها به سفر رفتیم فقط برای اینکه عکاسی کنیم. خیلیها تمایلی به نشان دادن عکسهایشان ندارند و معتقدند برای خودشان عکس میگیرند و نمیخواهند دیگران عکسهایشان را ببینند ولی عدهیی هم دوست دارند تجربه شان را با دیگران به اشتراک بگذارند. من خب مثل خیلی از آدمها کتاب میخوانم. بعد فکر کردم چرا مردم ایران نباید نویسنده یی مثل حنیف قریشی را بشناسند. پس کتابی از قریشی را که خوانده بودم و خیلی دوستش داشتم ترجمه کردم و ناشری چاپ کرد. در مورد عکس هم همین طور است. فکر کردم 15، 16 سال است عکاسی میکنم و دوست داشتم یک انتخاب از یک مجموعه از عکسهایم را به داوری بگذارم. در واقع ارائه بدهم که دیگران ببینند. تعریف کردید که برای خودتان سفر عکاسی ترتیب میدادید. یعنی به سفر میرفتید که عکاسی کنید؟ دنبال چه میگشتید؟ میرفتید که منظره جذاب و زیبا پیدا کنید؟ قشنگ باشد؟ نه به این شکل. اولاً خیلی از سفرهای عکاسی لزوماً به عکس نمیرسد. میروید اما به چیزی برنمیخورید. حاصلی ندارد. عکس نگرفته برمیگردید اما... یعنی چه چیزی در یک منظره نظر شما را جلب میکند؟ من در سفرهایی با مثلاً کیارستمی همراه بوده ام. در جاده میرویم. به نظر و چشم من هیچ منظره خاصی وجود ندارد که نظر مرا به عکاسی جلب کند اما یک مرتبه اتومبیل را کنار جاده نگه میدارد، پایین میآید و یک انتخاب میکند و میگیرد. من در آنچه او انتخاب کرده و عکساش را گرفته هیچ چیز جالبی نمیبینم اما او دیده است. جالب است که در یکی دو تا از این سفرها سیف الله صمدیان هم بود. برای او هم که عکاس است چیز جالبی وجود نداشت و تعجب میکرد که چه چیز این منظره توجه عباس کیارستمی را جلب کرده است. حالا شما چگونه قاب و تصویرتان را انتخاب میکنید؟ وقتی به عکاسی طبیعت و منظره میروید، دنبال چه چیزی هستید؟ چه چیزی در یک منظره نظرتان را جلب میکند؟ پیش خودتان میگویید این خوب است. این را بگیرم. هیچ کس نمیداند. همان طور که گفتم سیف الله صمدیان هم نمیدانست. فکر میکنم هیچ کس نمیداند. این یک اتفاق ناخودآگاه است. به حس زیبایی شناسی آدم برمیگردد. به لحظه، به حس و حال، به احساس آدم در طول روز برمیگردد. به تصویری برمیگردد که آدمی در خودش میبیند. یک لحظه است که حس میکنی آن اتفاقی که به نظرت مهم است دارد میافتد. برای همین است که دو تا آدم دیگر که در ماشین هستند آن را نمیبینند، ولی به نظر عکاس یا شخصی که میخواهد عکس بگیرد مهم، زیبا، جذاب یا جالب است. برای خود من همین طور است. در ماشین حرف زنان در جاده میرانیم یا موسیقی گوش میکنیم و من ناگهان میبینم منظره یی که در جلو یا مثلاً سمت راست یا چپ است برای من زیبا، یا جذاب یا همانی است که دوست دارم. دیگرانی که در اتومبیل هستند ممکن است حس و حال و دید دیگری داشته باشند. خیلی از مواقع هم نور مناسب نیست. هیچ تضاد نوری وجود ندارد، یا مرا جلب نمیکند و ممکن است شخص دیگری را جلب کند. یا اصلاً معجزهیی صورت نمیگیرد. سفری کرده ایم و مصاحبتی با دوستی و تمدد اعصابی. گاهی هم بیش از یک بار، چند بار شگفت زده میشوی. یا حتی منظره زیبایی هم هست اما تو را شگفت زده نمیکند. طبعاً به شخص، به حال و حس او، به احساسات لحظهیی، به دهها چیز مختلف بستگی دارد. دنبال زیبایی برای حس و حال خودتان میگردید؟ نه لزوماً. ممکن است زیبایی هم به درد نخورد. مساله، ارزش ثبت کردن است و این ارزش گذاری خیلی شخصی است و به دید و گرافیک ذهنی هر کس برمیگردد. چگونه انتخاب کردید، این عکسها چگونه انتخاب شده اند؟ اینها از زمانهای مختلف و جاهای مختلف است. چند سال پیش عدهیی از دوستان داشتند برای یورونیوز کلیپ میساختند و این نیازمند سفرهای گوناگون بود. من هم همراهشان بودم. به جاهای مختلف رفتیم؛ از شمال تا جنوب. من هم عکسهای خودم را میگرفتم. خیلی از عکسها مال آن موقع است. من از میان آن عکسها چندتایی انتخاب کرده ام و عکسهایی دیگر از سفرهای دیگر. همه عکسهای مجموعه ارائه شده در نمایشگاه، ویژگیهای رنگی دارند یعنی باید رنگی گرفته میشدند، چرا شما سیاه و سفید گرفته اید، یا شاید رنگی گرفته اید و سیاه و سفید چاپ کرده اید. چرا رنگی کار نکرده اید؟ این هم سلیقه است. بخشی از عکسها اصلاً سیاه و سفید گرفته شده اند و تعدادی هم رنگی گرفته شده اند و من سیاه و سفید چاپ شان کرده ام. انتخاب سیاه و سفید برای این بوده که احساس میکردم تضاد- کنتراست- در سیاه و سفید قشنگتر است، بهتر نمود دارد. خود من سیاه و سفید را بیشتر دوست دارم، یا در واقع دوست دارم رنگ زیادی وجود نداشته باشد. چرا؟ راستش نمیدانم. شاید عکس رنگی برای نوع عکسهای تجربی بهتر باشد، یا در پرتره، ولی برای این نمایشگاه دوست داشتم سیاه و سفید باشند و بیشتر روی کنتراست سیاه با سفید کار کنم. دو سه تا عکس که به اکسپوی عکس داده بودم، عکسهایی از سطح آب بودند. بیشتر عکسهایی که با کمترین رنگ بودند، اغلب سبز یا آبیشان بیشتر بود. در واقع میشود گفت جوری مونو کروم کار کردم. دوست نداشتم 10 تا رنگ داشته باشند. بیشتر روی رنگ آب- یعنی جوری آبی- کار کرده بودم. یعنی فرار از تزیین؛ مقصودم این است که نمیخواهید از رنگ به عنوان عامل تزیین استفاده کنید. من هنوز آنقدر نمایشگاه نگذاشته ام که اصلاً بتوانم به شکل یک دید کلی راجع به این نکته تصمیم بگیرم یا اصلاً صحبت کنم و حکم صادر کنم. اینجا یک سلیقه است. البته ترجیح خودم این است. این نوع عکاسی برای من زیباست. دوست دارم سیاه و سفید کار کنم، چون از کنتراست، از تضاد این دو رنگ لذت میبرم. دوست دارم با کنتراست زیاد کار کنم و مونو کروم. وقتی سایهیی روی کوهی میافتد، به نظرم در سیاه و سفید بهتر و زیباتر دیده میشود. در سیاه و سفید، با کنتراست سیاه و سفید و رنگ سوم، یعنی خاکستری طرف هستید. این تضاد و خاکستری به عنوان رنگ آشتی یا رنگ واسطه برایم بسیار زیباست. پس یعنی سیاه و سفیدها را تشدید هم کرده اید؟ گاهی بله، در بعضی از عکسها نقاط یا خطوط برخورد سیاه و سفید را تشدید کرده ام. چقدر عکاسی شما را به لحاظ شور و شوق هنری ارضا میکند؟ شما بالاترین میزان ارضای هنری را در بازیگری و ساختن فیلم داشته اید؛ در ترجمه، در ترجمه شعر و در تجربه جدیدتان، صداپیشگی و کتاب صوتی که به زودی منتشر میشود. حالا با توجه به همه آن تجربههای سابق، عکاسی این شوق را جواب میدهد؟ راستش فکر میکنم - یا دست کم برای من- عکاسی یک کار بسیار شخصی است. در موقع عکاسی آدم به این فکر نمیکند که حالا بعدش چه میشود، ولی بعداً فکر میکند میتواند نتیجه کارش را نمایش بدهد و در نتیجه، با دیگران سهیم بشود. اتفاقی را که برای تو رخ داده میتوانی به دیگران نشان بدهی، ولی آن لحظه، لحظه بسیار لذت بخش، لحظهیی است که عکاسی میکنی. فکر میکنم هیچ لذتی بیش از انجام خود سفر عکاسی نیست و هیچ لحظهیی جالب تر از لحظهیی نیست که آدم یک عکس خوب، یک تصویر خوب گرفته است. لحظهیی است دلپذیر مثل زمانی که شنیدن یک موسیقی خوب حال آدم را خوب میکند یا شعر زیبایی میشنود و مهم تر، لحظهیی که جلوی یک منظره طبیعی، یک نمایش از زیبایی طبیعت ایستاده و به منظره باشکوهی از زیبایی طبیعت نگاه میکند و لذت میبرد. وقتی شما به سفر عکاسی میروید، در واقع به دنبال تماشای این لحظههای باشکوه میروید و وقتی به آن منظره، به آن لحظه از تماشای این شکوه طبیعت میرسید، خب لذتی حاصل میشود که چیزی مثل آرامش، کسب آرامش، رسیدن به این آرامش روحی و عاطفی است. همین قدر شخصی است و شاید به خاطر همین شخصی بودن است که عکاسی را دوست دارم. اگر وقت کنم، خب خیلی لذت بخش است که آدم مرتب به این سفرها برود. متاسفانه وقت من به لحاظ حرفه ام اجازه این سفرهای دائم را نمیدهد. فقط آنهایی که حرفه شان عکاسی است، به این سفرها میروند و لذت میبرند و به آرامش میرسند، هر چند لذت شخصی و روحی از انجام یک چنین سفر، و تجربهیی چنین شخصی به آدمیمثل من میرسد که گهگاه این فرصت را میان انجام کار حرفهیی ام پیدا میکنم. در مورد من این امتیاز وجود دارد که دائم در حال سفر هستم و دوربینم همیشه با من است، پس دائم عکاسی میکنم. اسم این سفرها البته «سفر عکاسی» نیست، یعنی به قصد عکاسی نیست. خود این، مساله مهمی است. وقتی شما به قصد عکاسی به سفر میروید، یک انگیزه و هدف دارید، یعنی به سفر میروید که عکاسی کنید. شاید این در نوع نگاه و دید و چشم و انتخاب تاثیر بگذارد. اما به هر حال در سفرهای معمولی یا سفر به قصد و هدف دیگر گاهی چیزهایی گیرتان میآید که بسیار ارزش دارد. در سفرهای خارجی از مردم عکس میگیرم. ... پس علاقه به عکاسی مردم شناسانه هم دارید؟ خب بله. اما مثلاً فتوژورنالیسم برای من جذاب نیست، پس به آن سمت نمیروم. کار من نیست. البته بهتر است بگویم تا به حال به آن سمت نرفته ام. فتوژورنالیسم یک مقوله جداست. یک انتخاب است. حادثهیی رخ داده است و کسی که عکاسی میکند برایش جالب میشود که برود و حادثه را ثبت کند. این وجه برایتان جالب نیست؟ واقعیت این است که خیلی نه. به آن سمت جلب نشده ام. بیشتر دوست داشته ام و دارم که ببینم. بیشتر دوست دارم که نگاه و شیوه دیدن خودم را ثبت کنم. نه اینکه در فتوژورنالیسم این اتفاق نمیافتد. بالاخره هر آدمی- هر عکاسی - یک نگاه و نقطه توجه و دید دارد و در عکسهای ژورنالیستی هم همین نگاه را میشود دید. اما به هر حال حادثه، یک جنگ، یک زلزله یا حوادثی شبیه این خود به خود تا حد زیادی نگاه عکاس را به حادثه متوجه میکند و من خودم را ندیده ام که بخواهم به آن سمت بروم. همه عکاسان فتوژورنالیست را همیشه تحسین کرده ام اما در خودم این توجه و این شجاعت را ندیده ام. تجربه زیبایی شناسانه برایم جذاب تر بوده است که این در سکون و سکوت و آرامش بیشتر رخ میدهد. دست کم برای من این طور بوده. تجربه ثبت زیبایی بیشتر جلبم کرده است. به عکاسی به شکل تئوریک هم فکر میکنید؟ نه، فعلاً نه. تا این لحظه نه. شاید روزی جلب شوم. جدا از این، حتی آدم فنی هم نیستم. از خود دوربین هم خیلی سررشته ندارم. حتی از تلفن همراه هم خیلی سررشته ندارم. روی هم رفته آدمی اهل ابزار و کشف اطلاعات درباره ابزار و کسب اطلاعات فنی از ابزارها هم نیستم. یک روز با امیر عابدی عکاس صحبت میکردم چون یک دوربین بهتر و کاملتر میخواستم. به او گفتم من حوصله خواندن بروشورها و کاتالوگها را ندارم. او گفت ماجرا را به شکل ساده خواهد گفت مثلاً دو سه تا دوربین و وجه افتراقها و نکات اصلی را و خلاصه گفت انتخاب خواهد کرد و من خلاص شدم که مجبور نیستم خودم بنشینم و راجع به مقوله یی که اصلاً علاقه یی ندارم، بخوانم و انتخاب کنم. اصلاً با چه دوربینی عکاسی میکنید؟ تا این لحظه و طی این همه سالها هنوز با نگاتیو عکاسی میکنم. آدم دیجیتالی نبودم. البته حالا باید بشوم. اصلاً صحبت با امیر عابدی بر سر همین بود که به ناچار باید دیجیتالی میشدم. شست وشوی عکس و لابراتوار و این مسائل دیگر دارد جمع میشود و ناچاری که به سمت دیجیتال بروی. به هر حال، مجموعه عکسهای این نمایشگاه همه نگاتیو بوده اند که اسکن شده اند. سینما به نحوه انتخاب شما از منظره روبه رو و بستن قاب کمک کرده است؟ حتماً باید این طور باشد. در مورد یک فیلمی که داشت ساخته میشد، من و چند نفر دیگر با دوربینهایمان رفتیم که جدا از واقعه اصلی که کارگردان خودش داشت میگرفت، از حواشی و عکس العملها فیلمبرداری کنیم. موقع تدوین از راشهای من استفاده شد. ظاهراً آنچه کارگردان میخواست در فیلمها و راشهای من بیشتر نمود داشتند. من با یک دوربین معمولی رفته بودم و هیچ تجهیزاتی نداشتم و کارم را میکردم، اما قابهای من به دردبخورتر از کار درآمدند. نمیدانم چرا. احساس میکنم شاید این اصلاً ناخودآگاه است. شاید تجربه کار در سینما و با فیلمبرداران مختلف طی این 18-17 سال کمک کرده باشد اما هنوز هم فکر میکنم قاب بندی یک نما، شیوه انتخاب و اصلاً دیدن، عمیق دیدن یک مساله ناخودآگاه است.کسی را در نظر بگیرید که به عکس دیدن عادت کرده است. عکس میبیند و به نوع قاب بندی و انتخاب دیگران توجه میکند، نقدشان میکند، تحلیل شان میکند و کم کم میآموزد که چگونه قاب را ببندد. چقدر بالا را خالی بگذارد یا پایین عکس را چگونه ببندد. اینها به نظر من تدریسی نیست. حتی به تجربه هم خیلی ربط ندارد. تجربه و دانش و تماشای عکسها به شما میگوید که منظره روبه رو را مثلاً این طوری قاب بگیر اما در لحظه دلت و احساست و علاقه ات میگوید که نه، این را این جوری ببند. این دل و احساس و حس برنده میشود چون دروغ نمیگوید. به نظرم شاید بهتر باشد از این حس تبعیت کنیم. شده در فیلمی، وقتی قابی را در یک نما، از شما به شکلی میبندند پیشنهادی بدهید؟ به هیچ وجه. آن فیلم و همه نماهایش مال آن کارگردان و آن فیلمبردار است و اصلاً به من مربوط نیست که در آن دخالت کنم. حتی اگر حس کنید پیشنهادتان ممکن است به بهتر شدن کار کمک کند یا نتیجه یی بهتر بدهد؟ باز هم نه. شده است فکر کنم چرا این نما را از این زاویه و این عدسی میگیرند اما همیشه فکر میکنم اصل قضیه، لحن فیلم، سبک فیلمساز و همه ویژگیهای یک فیلم یا یک عکس از همین انتخاب میآید و حاصل تجربه و بینش و کار و سلیقه و انتخاب آنهاست و این شامل هر فیلم و هر آدمی میشود و مال اوست. به من ارتباط ندارد. البته گاهی شده اعصابم خرد شده و وقتی نتیجه را دیده ام حرص هم خورده ام، به خصوص در مورد فیلمهای بدی که بازی کرده ام اما خوشبختانه اکثر مواقع با فیلمبرداران بسیار خوب کار کرده ام. شده وقتی دارید عکاسی میکنید و میخواهید زاویه و چارچوب عکس را انتخاب کنید از کسی نظر بخواهید؟ نه. این یک انتخاب شخصی است. شما میبینید و این انتخاب، انتخاب شماست. برای شما جالب است. نظر خواستنی نیست. من با یک دوربین قدیمی کار میکنم. سینما به من آموخته که بفهمم چه نوری خوب است و کدام نیست. پس اگر احساس کنم نور مناسب است و منظره هم جلبم میکند، خب میگیرم. این یک زمان است. البته پیش آمده که همه این تجربه و اطلاعات عمومیبگوید مثلاً این نور کافی نیست و عکس خوبی نمیدهد اما به قصد تجربه گرفته ام. مثلاً میان عکسهای همین نمایشگاه عکسی بود از یک عکس ضدنور از یک درخت بالای یک قبرستان در کردستان. در لحظه فکر کردم این عکس درنمیآید اما گرفتم و اتفاقاً عکس خوبی شد. عکس زیاد گرفته ام. عکس بد هم قطعاً داشته ام اما ایران جای زیبایی است و در ایران نمیشود خیلی عکس بد گرفت. آنقدر طبیعت متنوع و زیبا دارد که سخت است از آنها عکس بد گرفت. گاهی طبیعت با شما حرف میزند. هر عکسی که بگیرید جوری زیبا میشود. اکثر عکسهای نمایشگاه شما نماهای دور هستند... دورنما هستند. به دورنما تعلق خاصی دارید؟ نه، این انتخاب این نمایشگاه بود. من یک مجموعه عکس گرفته ام از برگها... از برگهای مختلف... از قطرههای آب و همه نماهای درشت... از سطح آب. برگ ریزانها، به خصوص در پاییز، در کوچهها و مناطق مختلف، تنوع عجیبی از رنگ میدهد. انگار هر کدام از این برگها با شما حرف میزنند. مدتهاست دارم روی این مجموعهها کار میکنم که همه نماهای بسته و درشت اند. چقدر از وقت تان را به این تجربههای غیرسینمایی و بازیگری اختصاص میدهید؟ ترجمه، عکاسی و فیلمسازی و... بهتر از من میدانید که ترجمه جدا از اینکه کار سختی است، وقت زیادی میبرد. انضباط میخواهد. کسانی که کارشان ترجمه است وقتی از روزشان را - هر روز- به این کار اختصاص میدهند... و فقط این جوری میسر است که منضبط باشید. کاری بازیگوشانه نیست. من طبعاً طبق قواعدی که به فرصتهایم برمیگردد، میتوانم کار کنم. اولاً حتماً باید چیزی را بخوانم و خوشم بیاید. کار پیشنهادی را نمیتوانم ترجمه کنم. باید حتماً دوستش داشته باشم. الان در میانه ترجمه کاری دیگر از حنیف قریشی هستم که خیلی دوستش دارم. برای همین کتابی از آلیس مونرو را که خود من به شما پیشنهاد کردم جلب تان نکرد؟ نه، دقیقاً. خیلی دوستش نداشتم اما عکاسی فرق میکند. شما همیشه یک دوربین همراهتان هست. عکس را همیشه میشود گرفت. مساله، عکاسی نیست، مساله به اشتراک گذاشتن و برگزاری یک نمایشگاه است که کار را سخت و خاص میکند. شما عکس را میگیرید اما زمانی فرا میرسد، پس از دو یا سه سال یا هر چند وقت که فکر میکنید دلتان میخواهد یک نمایشگاه بگذارید. در مورد همین نمایشگاه، عوامل بسیاری در این تصمیم موثر بودند. خیلی از کسانی که میدانستند من عکاسی میکنم، طی این سالها گفتند چرا یک نمایشگاه برگزار نمیکنی. دوستان، بچههای خانه سینما و... تا اینکه پیشنهادی از سوی یک گالری دیگر رسید که نمایشگاه بگذارم. قرار بود سال پیش برگزار شود ولی فکر کردم شاید زمان بیشتری را لازم دارم که تصمیم بگیرم چه عکسهایی را باید انتخاب کنم. خانم گلستان را دیدم و ایشان عکسها را دیدند و پذیرفتند و بسیار هم لطف کردند. و اصلاً نمایشگاه گذاشتن در گالری گلستان تجربه بسیار دلپذیری بود. در همین نمایشگاه هم به ناگزیر خیلی چیزها را کنار گذاشتم. کلی عکس بود از آدمهای بومیمناطق ایران؛ عکسهایی از بختیاریها. خانم گلستان پیشنهاد دادند که فقط منظرهها باشد و عکسهای مردم از مناطق ایران بماند برای وقتی دیگر و نمایشگاهی دیگر. مثلاً یک رشته کار دارم به عنوان خودنگاری، یا خودچهره نگاری. زمانی این علاقه و تمایل در من ایجاد شد که برای گلشیفته فراهانی مشکلات شغلی پیش آمد و این تمایل در من ایجاد شد که یک رشته کار مفهومی از خودم به عنوان موضوع عکس بگیرم. در واقع فقط کار من یک نوع عکاسی نیست. سالهاست که در اغلب زمینهها به هر حال انگیزهیی برای کار عکاسی پیدا شده. طبیعتاً یک رشته کار مفهومیهم کرده ام که الان زمان نمایش شان نیست. همین خودنگاریها هنوز جای کار دارد. اما به هر حال برای حضور و به اشتراک گذاشتن، برای مورد داوری قرار گرفتن، فکر کردم باید از عکسهایی شروع کنم که به اولین تجربههای عکاسی من برمیگردد و من از عکاسی طبیعت شروع کرده بودم. نگران این نبودید که بعضی از عکسهایتان شبیه تجربهها و عکسهایی است که دیگران گرفته اند؟ مثلاً تک درخت تان شبیه تک درختهایی است که عباس کیارستمی گرفته یا مناظر کوههایتان شبیه عکسهای عکاسان دیگر؟ اصلاً نگران این موضوع نبودم. مثلاً آن تک درخت از ناحیه الموت گرفته شده و یک درخت سنجد است و همان یک تک درخت است در منطقه یی باز. اصلاً این بد نیست که آدم از کسی تاثیر بگیرد. چه اشکالی دارد؟ اگر هر کس تک درخت بگیرد حتماً باید فکر کند این تقلید یا تاثیر از کیارستمیاست؟ دهها آدم مختلف با دهها دوربین مختلف از هزاران تک درخت در جهان عکس میگیرند، قرار نیست همه فکر کنند کیارستمیتک درختها را مال خود کرده یا مثلاً آقای کسراییان همه مملکت را گشته و از همه کوهها عکس گرفته، پس من نباید از کوه عکس بگیرم. این همه آدم طی این سالها از تخت جمشید عکس گرفته اند، پس دیگر نباید از تخت جمشید عکس گرفت؟ من در لحظه عکس گرفتن از تخت جمشید به این فکر نمیکنم که این زاویه انتخابی مرا فلان عکاس گرفته. من عکسم را میگیرم و معتقدم این حتماً با آن فرق میکند. هر کس بخشی را میبیند. هر کس جور دیگری میبیند. من چند تا عکس از مرداب انزلی گرفته ام که یکی دو تا از آنها بود، خب، این باعث نمیشود مرداب انزلی مال من شود. آنقدر این سوال را از خود من پرسیده اند که سعی میکنم این را از شخص دیگر نپرسم که میان شغلم و کارهای دیگری که میکنم، یعنی نقد فیلم و نقاشی و تئاتر و بازیگری و... کدام را بیشتر دوست دارم، یعنی خودم را کدام یک از آنها میدانم. اما مجبورم از شما هم به عنوان یک بازیگر حرفه یی تمام وقت که در ضمن فیلم هم میسازد، ترجمه هم میکند، عکاسی هم میکند و حالا به کار جدیدی هم پرداخته که «کتاب صوتی» است و به زودی منتشر میشود بپرسم کدام یک را بیشتر میپسندید؟ کدام را بیشتر دوست دارید؟ اگر از شما میپرسند برای این است که آنقدر کار و حرفه تان با زندگی دیگرتان متفاوت است که خود به خود این سوال را برای همه قابل طرح میکند اما در مورد من ماجرا به کلی فرق میکند. برای من زندگی این طور نیست که صبح و عصر فقط بروم و بازی کنم و برگردم. مقولههای زندگی من همه در حیطه هنر میگنجد. سینما، عکس، ادبیات و... اینها همه از یک جنس اند. اصلاً عجیب نیست اگر من در اوقات فراغتم کتاب بخوانم، عکس بگیرم، ترجمه کنم و به حیطههای مختلف هنر علاقه مند باشم. اینها به هم وابسته اند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 586]
-
گوناگون
پربازدیدترینها