واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: قتل عام مردان روستا، واقعهای دردناك و حیرتآور است و در عین حال بسیار دهشت ناك و دلهرهآور. این دلهره برای كسانی كه حتی فیلم را ندیدهاند، از جمله خود من ملموس و دریافت شدنیست چون... روایت موسیقایی یك فاجعه«در آن سوی...» با خروش سازهای ضربی آغاز میشود. این ویژگی در كارهای علیزاده به ویژه در موسیقی فیلمهایش كم كم تبدیل به یك سبك شده است. او در این آثار سعی دارد خبری را به مخاطبش بدهد یا حتی او را از واقعهای آگاه كند. نام قطعه آغازین نیز نشانهای از این خبررسانیست: هاوار هاوار. این شكل از آگاهی با آن كه دردناك مینماید، شكلی دیگر گونه از هیجان غیرعادی طبیعت است؛ همچنان كه در آوای مهر بود. اگر چه این موسیقی برای فیلم «مادران من» ساخته شده، به تنهایی تداعی كننده نوعی هراس غیر عادیست. فیلم، روایتگر روستانشینانی در كردستان عراق است كه بینسل شدهاند. آنها یك روز صبح كه از خواب بیدار شدند، هستیشان را بر باد رفته یافتند. مهاجمان، مردان روستا را با خود بردند تا در گور بنهند تنها به این جرم كه كرد هستند. قتل عام مردان روستا، واقعهای دردناك و حیرتآور است و در عین حال بسیار دهشت ناك و دلهرهآور. این دلهره برای كسانی كه حتی فیلم را ندیدهاند، از جمله خود من ملموس و دریافت شدنی ست چون موسیقی «در آن سوی...» این توان را در خود دارد كه از واقعهای دردناك و ترسآور خبر بدهد. اصولا حسین علیزاده برای خلق آثارش به دستاویزی بزرگ به نام روایت چنگ میاندازد. چون زبان گفتگو با مخاطب را میشناسد و از آن گذشته به رنگهای موسیقی اعتقاد شگفتی دارد. در موسیقی او رد پای نقاشی را میتوان یافت. آهنگساز فیلم تمام مادران من (به كارگردانی ابراهیم سعیدی)، هنگام نوشتن موسیقیهایش علاوه برگرفتن حس از روایتی كه در ذهن دارد، به رنگ آمیزی بومی میپردازد كه از دریچه چشم، شكل كامل شدهاش را دیده است. در اصل دریافت هر هنرمندی از واقعیت، ممكن است با دیگری متفاوت باشد و هر هنرمندی دیدی خاص و ویژه خود را داشته باشد. پس ارائه این حس متفاوت، علاوه بر تازگی میباید با جسارتی ویژه از سوی پدبد آورندهاش همراه باشد. در غیر این صورت هرگز هنر اتفاق نمیافتد یا دست كم هنر پدید آمده از حال انحصار خارج میشود و به گونهای پیش پا افتاده تكراری خواهد بود. نخستین تجربه علیزاده در موسیقی فیلم، آهنگسازی برای فیلمی كوتاه از حسین محجوب بود؛ به نام چوپانان كویر. این تجربه، امروز تجربهای ماندگار به شمار نمیآید اما حسین علیزاده پس از دلشدگان در قامت یك آهنگساز پر تجربه و قدر فیلم جلوه كرد. او در شرایطی دلشدگان را ساخت كه علی حاتمی در كنارش ایستاده بود و میخواست از موسیقی مظلوم ایرانی دفاع كند. آن تجربه كه مربوط به آغاز دهه هفتاد است تجربهای تكان دهنده به شمار میآید چرا كه آهنگسازش با تجربههایی از موسیقی غربی به سراغ آن رفت و با تمام وفاداریاش به موسیقی ایرانی، برخی قطعات را نیز با رویكردی جهانی به مخاطبش عرضه كرد. موسیقی برای فیلمهایی چون گبه و آواز گنجشكها برای او بلورین جشنواره فجر را به ارمغان آورد و موسیقی فیلمهایی چون لاكپشتها هم پرواز میكنند برای او تجربهای شگفتانگیز بود. زیر تیغ و در چشم باد هم دو تجربه كاملا متفاوت از لحاظ شكل و كاملا مشابه از لحاظ آن كه تلویزیونی بودند به شمار میآیند. «در آن سوی...»، اما یكی دیگر از تجربههای حسین علیزاده در موسیقی فیلم و تئاتر است كه در آن مظلومیت كردهای عراق به تصویر كشیده شده است. میگویم به تصویر كشیده شده چون همان گونه كه پیشتر اشاره كردم، موسیقی علیزاده تصویری و كاملا وفادار به روایت است. نامگذاری او برقطعات نیز علیالقاعده این روایت را تكمیل میكند. همچنان كه در مجموعه آوای مهر و دلشدگان این موضوع جلوه بیشتری دارد.«در آن سوی...» شامل 15قطعه است كه 13 قطعه برای فیلم تمام مادران من ساخته شده و یك قطعه برای نمایش مهمان سرای دو دنیا (به كارگردانی سهراب سلیمی.) یك قطعه آزاد نیز با نام ابدیت در این مجموعه گنجانده شده است. اما مجموعه «در آن سوی...» با یك قطعه تقریبا 4 دقیقهای آغاز میشود این قطعه «هاوار، هاوار» نام دارد؛ قطعهای كه آغازگر آن آشوب سازهای ضربی است. سپس سازهایزهی و بادی مخاطب را به فضایی لطیف دعوت میكنند. كمانچه صبا علیزاده در این قطعه با بالابان رضا عسگرزاده همنوا میشود و بارنگهایی متنوع و ساختاری زیبا مقام نوا را تداعی میكنند. اگر چه علیزاده در این اثر تلاش بسیاری در نوآوری داشته اما درعین حال دوست دارد از پیچیدگی پرهیز و در نتیجه اثری ساده را به دوستداران آثارش هدیه كند. به ویژه در قطعه دوم كه رنگ و بویی روستاییتر دارد. او این قطعه را با یك نی لبك چوپانی آغاز میكند و پس ازآن صدای زنگوله گوسفندان به گوش میرسد. اصولا علیزاده در ساخت قطعاتی از این دست، به موسیقی نواحی ایران به چشم پناهگاهی ایمن نگاه میكند كه در عین سادگی نقاط كشف ناشده بسیار دارد. رنگ نهفته در این نوع موسیقی در صورتی كه شسته رفته ارائه شود، بسیار بدیع وتازه خواهد بود. این بدان معناست كه ذهن جستجوگر آهنگسازی چون اوست كه میتواند به آن دست پیدا كند. نام قطعه دوم صبح است. حتا اگر نام قطعه دوم را ندانیم، پرسشی عمیق و حسی مبهم در مضمون آن نهفته است كه ما را دچار نوعی سر درگمی میكند. نام این قطعه معلق، گمشده است. هول و هراس به طور جدی از این قطعه آغاز میشود اما این هول و هراس را انگار پایانی نیست. قطعه اما پس از 2 دقیقه و 27 ثانیه تمام میشود و به قطعهای به نام زندگی پیوند میخورد. این قطعه اما با زمزمه رباب آغاز میشود. نیما علیزاده نوازنده جوانی است كه از سالها پیش رباب را به طور جدی مینوازد. او نوازنده متخصص این ساز به شمار میآید و در این اثر رنگ تازهای را به فضای اثر بخشیده است. هم نواز او رضا عسگر زاده است با بوای نجیب بالابان. این نجابت در فضای كلی قطعه زندگی، یادآور نجابت مردمی است كه روزگارشان در فیلم روایت میشود. قطعه بعدی اما ویرانی است؛ یعنی واقعه اصلی فیلم. هرچند بدون دیدن این فیلم واقعه در موسیقی روایت میشود و شنونده میتواند بخشی از واقعیت را درك كند یا دست كم در فضای آن قرار گیرد.نیمه دوم مجموعه اما با قطعهای به نام در آن سوی آغاز میشود؛ قطعهای كه با مویهای مادرانه همراه است و آشوب سازهای ضربی ترس و واهمه را دوباره به مخاطب القا میكند. از این قطعه به بعد بازگشت به نقطه آغازین شكل میگیرد. اما انسجام كلی اثر همچنان پا برجاست. 2 قطعه بازگشت و مرثیه فضای غم بار قطعات را پررنگتر میكنند. در قطعه زندگی كه تكرار همان قطعه چهارم است همان ملودی درباره اجرا میشود اما این بار به جای بالابانه این كمانچه است كه فضایی دوست داشتنی و گوشنواز را برای مخاطب به ارمغان میآورد. قطعه بازگشت اما تمی حماسی دارد. گریز از نرم و شكلهای متداول از ویژگیهای این قطعه است. شب شوم هم این گریزها را تجربه كرده در فضایی كه هم نوازی سازهایی چون بالابان و رباب و سازهای ضربی تداعیگر سوگی عظیم است. اما این سوگ و بهت را علاوه بر بالابان نوای غریب كمانچه به مخاطب القا میكند. با مرثیه و مویه پروین نمازی مرثیهخوانی برای رفتگان آغاز میشود. تا قطعات آهنگساز كامل شود و مخاطب را به عمق فاجعهای دردناك آگاه كند. صبح وگمشده و هاوار هاوار نگاه خوشبینانه علیزاده به زندگی را پررنگتر میكنند. او با گنجاندن این قطعات قائل به ادامه زندگی است حتا اكر واقعهای چنین دهشتناك آن را متاثر كرده باشد. در قطعه سیزدهم كه تكرار آوازی قطعه آغازین است نوعی نوحه سرایی را میشنویم كه در عین غم بار بودن حاوی نوعی پالایش روحی ست ؛حسی كه در پایان یك تراژدی به مخاطب دست میدهد: حس كاتارسیس (پالایش روانی) در قطعه ابدیت و عروج فضاهای مشتركی موج میزنند. رنگ، تنظیم و سازبندی فضایی كاملا شرقی را تداعی میكند كه لزوما ایرانی نیست اما در بردارنده حزنی ایرانی است. در عروج اما این فضا شكلی سادهتر دارد و در عین حال غربی حتا در بعضی لحظات صدای ناقوسی را از دور دست میشنویم. در این قطعه كه برای تئاتر مهمانسرای دو دنیا ساخته شده ردی از حسرت دیده میشود و نشانهای از سر درگمی و تعلیق. اما سر انجام با یك سكون میانجامد.در كلیت ماجرا باید گفت موسیقی فیلم در آثار استاد حسین علیزاده جایگاه ویژهای دارد و علاقهمندی او به این نوع از موسیقی بیانگر آن است كه او علاقهای بسیار به رواج موسیقی بیكلام دارد همچنان كه در آثار پیشترش پیداست از سواران دشت امید و نی نوا تا موسیقی سریال در چشم باد كه تازهترین اثر اوست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]