واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: من از سال 1380 از تلویزیون آمدم بیرون؛ یعنی در واقع بیرونم کردند. برای همین دیگر از آن سال به بعد رابطهام با تلویزیون... هر چند که بیژن بیرنگ چند سالی است که به واسطه بیرون آمدنش از صدا و سیما کم کار شده و دیگر مثل قدیم اسم او را در تیتراژ سریالها نمیبینیم، اما برای هم سن و سالهای ما هنوز هم شنیدن اسم او هیجانانگیز است و خاطره کارهای نوستالژیکش مثل «خانه سبز» و «همسران» حسابی سرحالمان میآورد. آخرین باری که همین سه سال پیش از بیرنگ در تلویزیون پخش شد (با صرف نظر از پخش «سرزمین سبز» بعد از سالها)، برنامه گفت و گو محور «باز هم زندگی» بود که یاد برنامههای خوب بیرنگ را دوباره زنده کرد. بیرنگ برایمان از دلایل کم کاریاش گفت و اینکه فضای تلویزیون و سینما چه تفاوتهایی با دهههای 60 و 70 کرده است. این روزها اسم بیژن بیرنگ را کمتر در تلویزیون میبینیم. چرا؟ خب، من از سال 1380 از تلویزیون آمدم بیرون؛ یعنی در واقع بیرونم کردند. برای همین دیگر از آن سال به بعد رابطهام با تلویزیون خیلی کمرنگ شد تا همین سه چهار سال پیش که مجموعه «باز هم زندگی» را ساختم. بعد از ان هم پیشنهادهای چندان خوبی نداشتم و پیشنهادهای خودم هم برای تلویزیون چندان خوب نبودند. یعنی چی که پیشنهادهای شما برای تلویزیون خوب نبودند؟ خب، من یک سوژه را انتخاب میکنم، حداقل چند ماه باید روی آن کار کنم و تحقیقات لازم را برایش انجام دهم و این با برنامههای این روزهای صدا و سیما چندان سازگار نیست؛ چرا که صدا و سیما به دنبال برنامههای 90 شبیای است که سریع نوشته شوند، سریع ساخته شوند و سریع هم به پخش بروند. ولی من از این جور آدمها نیستم که سریع کاری را بنویسم و سریع هم آن را بسازم. من باید چند ماه روی سوژهام کار کنم تا یک چیز درست و درمان از تویش در بیاورم. خب، شما قبلا ً هم در این فضا کار کرده اید؛ یعنی میگویید قبلا ً این طور نبوده است؟ سینما و تلویزیون ما از سال 80 به بعد دچار یک جور تغییر و تحولات اساسی شد. قبل از آن یک نوع تعقل و پیامگرایی در صدا و سیما بود؛ یعنی مسوولان همه اش به دنبال این بودند که کارها دارای پیام باشند. البته این کاملا ً هم خوب نبود. ما خودمان اعتراض میکردیم که این فضا خیلی بسته است و همه کارهای فرهنگی که نمیتوانند پیام داشته باشند اما روی این رویه همه عادت کرده بودیم روی نوشته و چیزهایی که میسازیم، خوب فکر کنیم و ببینیم چه چیزی به مخاطب بگوییم. این باعث میشد کارها پختهتر باشند. ما پیش خودمان این فکر را میکردیم که رئیس جمهور هم در هفته یک ساعت در تلویزیون وقت ندارد ولی ما هفتهای یک ساعت برنامه داریم و تمام سعیمان را میکردیم که از این یک ساعت به بهترین وجه استفاده کنیم. واقعا ً این یک ساعت را غنیمت میدانستیم. همه فکر و ذهنمان را روی این میگذاشتیم که در این یک ساعت حرفی بزنیم که به درد مردم بخورد. آن وقت بعد از دهه 80 این فضا چطور شد؟ از این دوره به بعد تلویزیون رفت به سمت این که کارهایش دیگر پیام نداشته باشند. البته این قضیه فقط دامنگیر تلویزیون نبوده؛ رویکرد روزنامه و مجلات هم نسبت به سینما و تلویزیون تغییر کرد. در آن سالها من یادم است کارمان که از تلویزیون پخش میشد، همهاش در ترس و دلهره بودیم که فردا مجله فیلم یا روزنامههای سینمایی چی مینویسند؛ یعنی خیلی ریز و دقیق کارها را بررسی میکردند و نقدهای خیلی خوبی هم مینوشتند. همیشه کارگردانها، بازیگرها و عوامل نگران بودند که روزنامه و مجلات در نقد کارهایشان چی مینویسند و همین باعث میشد که حواسشان را جمع کنند و هر چه در توان دارند، روی فیلم بگذارند ولی مطبوعات الأن دیگر این طوری نیستند و دیگر چنین فضایی در جامعه وجود ندارد. من الأن نمیبینم کسی بنشینید و سریالی را که پخش میشود، درست و حسابی تحلیل کند. همین است که این روزها در فیلمها میبینید زنها بیشعورند، مردها بیلیاقتند، بچهها بیادبند و بزرگترها بیمصرف. اگر بنشینیم و درست و حسابی یک فیلم و سریال را نقد کنیم و عواقب اجتماعی و فرهنگی آن را ببینیم، دیگر سینما و تلویزیون ما به بیراهه نمیرود. الأن تلویزیون یکسره برنامه دارد و سریالها و فیلمها پشت هم پخش میشوند. به نظر شما اصلا ً دیگر وقتی میماند که کارگردان و نویسنده رو تحقیق و نقد کار کند؟ دقیقا ً مسؤولان تلویزیون هم همین طوری فکر میکنند که الأن وضعیت ما این گونه شده است. ما میدانیم که هر سال ماه رمضان میخواهیم سریال بسازیم. با این حال دو ماه مانده به ماه رمضان تازه تصمیم میگیریم که یک سریال بسازیم. خب، چرا نمیآییم دو سال زودتر به کارگردان و نویسنده بگوییم که میخواهیم یک سریال با این مشخصات برای ماه رمضان بسازیم تا کارگردان و نویسنده فرصت داشته باشند که روی آن کار کنند و یک کار حسابی در بیاورند. فکر میکنند اگر برای کار تحقیقات هزینه کنند، کل سریال بالا میرود. اتفاقا ً برعکس این است. همین سریال «جومونگ» که دارد از تلویزیون پخش میشود، دقیقه ای 500 هزار تومان برایشان درآمده؛ در حالی که اگر میخواستیم همین سریال را در ایران بسازیم، دقیقه ای یک میلیون هم بالاتر میزد. این فقط و فقط به خاطر این است که آنها روی کارشان تحقیق کرده اند. با این همه فکر میکنید جوانهای این دوره پتانسیل آن را دارند که کارهایی مثل دهه 60 و 70 بسازند؟ ببینید، پتانسیل خیلی خوبی در کشور وجود دارد و جوانهای خیلی بااستعدادی داریم. اما فقط ده درصد از پتانسیلهای ما استفاده میشود چون زمینه استفاده باقی آن وجود ندارد؛ مثل کسانی که میروند فیزیک فضایی میخوانند ولی مجبورند آخرش بروند درس بدهند چون ما ناسایی نداریم که بخواهند در آنجا مشغول شوند؛ مثلا ً من خودم سالها در آمریکا تکنولوژی آموزشی خواندم. شاید آن زمان در ایران هنوز صحبت از تکنولوژی نبود. دانشجوی دکترا بودم که برگشتم ایران. سالها به عنوان تکنولوژیست در صدا و سیما کار کردم تا این که یک روز مدیر آن زمان صدا و سیما گفت تکنولوژیست نیاز نداریم و همه را بیرون کرد. آن تکنولوژیستها هم تبدیل شدند به یک سری تهیه کنندههای بسیار بد، نمونههایش سالها در شبکه دو بودند. ولی من چون گرایشم کمی به سمت هنر بود، توانستم کارها را یک جور دیگری ببینم. کاربرد تکنولوژی آموزشی این است که همه چیز را سیستماتیک ببینیم، برای تحقیقات ارزش قائل بشویم و بدانیم که اهدافمان چیست و نیاز سنجی بکنیم. اما وقتی همه آن تکنولوژیستها اخراج شدند، جای خالی آنها هم کاملا ً در سازمان حس شد. بعدها همانها وقتی رفتند تهیه کننده شدند، نتوانستند از استعداد خود استفاده کنند. نکته اصلی همین است، باید اول زمینه را فراهم کنیم، بعد ببینیم جوانها واقعا ً چقدر توانایی و استعادا دارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 405]