واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اما در چگونگی تولد رستم، آنچه كه در شاهنامه آمده، این است كه رودابه، دوران بارداری سختی را میگذراند; زیرا نوزاد در شكم او بسیار بزرگ و سنگین بود. تا آنكه هنگام زایمان فرا رسید و... ایران سرزمین اسطورهها، افسانهها و حقیقتهای باورنكردنی است و شاخصترین اسطوره ایران رستم میباشد.رستم فرزند زال، پهلوان حقیقی با كارهای نیمهحقیقی، بزرگترین باور پهلوانان این سرزمین است. شاید شما هم به این مسئله فكر كرده باشید كه كودكی زال پهلوان یا فرزندش رستم و یا سهراب (فرزند رستم) چگونه بوده است. پس مطلب زیر را بخوانید تا به این راز پی ببرید. ● كودكی زال«نریمان» از بزرگترین پهلوانان ایران در زمانی بسیار دور بوده است. فرزند او «سام»، پدر زال میباشد كه سالها آرزوی داشتن فرزندی را داشت تا اینكه خداوند به او پسری عطا كرد كه موها، ابروان و مژههایی سفید داشت. در آن زمان این اتفاق، مسئله عجیبی محسوب میشد و به اعتقاد قدما، برای تاج و تخت تیره بختی و شومی به همراه میآورد.پس سام با دلی خونین و اندوهی فراوان دستور میدهد كودك را به دامنه كوه البرز ببرند و در جایی كه دور از گروه مردمان است، برتخته سنگی بگذارند تا فراموش شود كه او پهلوانزاده و فرزند سام است.این كار انجام شد و كودك زیر آفتاب سوزان از تشنگی و گرسنگی سرانگشتان خود را میمكید و میگریست و كسی نبود به او كمك كند. ● فرود جاییكه زال را در آنجا قرار داده بودند، نزدیك آشیانه بود. وقتی بچههای گرسنه شدند، بهدنبال شكار از آشیانه بیرون رفت و زال را دید و او را برای خوراك بچهها به لانهاش برد، اما و بچههایش وقتی كودك گریان را دیدند، به لطف خداوند مهركودك در دلشان افتاد و او را نخوردند. هر بار كه به شكار میرفت، نازكترین بخش شكار را میكند و در دهان كودك میگذاشت تا او بمكد و زنده بماند. سالیانی دراز از این ماجرا گذاشت، تا این كه كاروانی از كنار آن كوه میگذشت و چون زال را، كه بزرگ و زیبا شده بود، با پیكری پهلوانی و بدنی سفید دیدند، داستانش را برای همه تعریف كردند و به این ترتیب سام حدس زد كه نكند این پهلوان، همان زال خودش باشد. ● پیدا كردن زالهمه اطرافیان سام، او را بهخاطر بیمهریای كه در مورد فرزندش روا داشته بود، سرزنش كردند و به او گفتند باید از خداوند طلب بخشش كند تا خداوند فرزندش را به او بازگرداند.از طرفی به زال گفت كه: «فرزندم تو از خون دل من تغذیه كردی و مهر تو در دل من تا ابد خواهد بود، اما بدان كه پدرت تمامی سختیها را تحمل كرده و به این جا آمده تا تو را با خود ببرد». زال در جواب گفت: «لانه تو، تخت پادشاهی من است و سایه بالهایت، تاج درخشنده من، نیازی به تاج و تخت پدرم ندارم». گفت: «اگر تخت و تاج پادشاهی را به چشم خود ببینی، شاید از این آشیانه دل بكنی، پس برای یك بار آن را آزمایش كن و برای اطمینان، یك پر از من بردار تا همواره در سایه شكوه و فرمن باشی كه تو را در زیر همین پر و بال با فرزندان خود پرورش دادهام. هرگاه كمترین سختی به تو رسید، آن را آتشبزن تا من حاضر شوم و به تو كمك كنم...»و به این ترتیب پس از مدتی زال پادشاه شد. ● تولد رستمزال با رودابه ازدواج میكند و حاصل این ازدواج، رستم پهلوان است و اما در چگونگی تولد رستم، آنچه كه در شاهنامه آمده، این است كه رودابه، دوران بارداری سختی را میگذراند; زیرا نوزاد در شكم او بسیار بزرگ و سنگین بود. تا آنكه هنگام زایمان فرا رسید و از درد بیهوش شد. چون بچه خیلی بزرگ بود، نمیتوانستند او را به شكل طبیعی به دنیا بیاورند و در این حال زال به یاد پر افتاد و آن را آتش زد. خود را بلافاصله رساند و گفت: «چرا زال پهلوان گریان است» و او گفت كه رودابه نمیتواند فرزندش را بهدنیا بیاورد. گفت: «بچه را باید از شكم او خارج كرد، اما غم به دل راه مده كه چاره این كار را اندیشیدهام. باید موبدی (پزشكی) بینادل و كارآمد را با خنجری آبگون بیاوری و رودابه را با می مست كنی تا درد را احساس نكند و داروی بیهوشانه نیز به او بدهی كه در بیهوشی، این كار انجام شود. سپس موبد با خنجر شكم رودابه را بشكافد و بچه را بیرون بیاورد و آنگاه جای زخم را دوخته و آمیختهای از گیاه و شیر و مشك را بر آن زخم قرار دهد و ببندد». این را گفت و رفت. موبد آنچه را كه گفته بود، انجام داد و رودابه یك شبانهروز از می و داروی بیهوشی، بیهوش بود. ● اولین عمل سزاریناروپاییان براین باورند كه عمل سزارین اولین بار، روی مادر «ژولین سزار» یا به دستور ژولین سزار انجام شده، اما در شاهنامه كاملا به اثبات رسیده كه اولین عمل سزارین یا «رستم زاد» در دنیا بر روی رودابه، مادر رستم انجام شده است. ● نامگذاری رستمرودابه وقتی بعد از یك شبانه روز بیهوشی بههوش میآید و رستم را میبیند، میگوید:بگفتا برستم غم آمد به سرنهادند رستمش نام پسررودابه از شادی فریاد زد: «برستم» یعنی آسوده شدم و از این روی كودك را «رستم» نامیدند و به این ترتیب ۲ هزار و ۶۹۰ سال پیش، رستم در سیستان، از سرزمین آریا (ایران خاوری) در خانوادهای نظامی به دنیا آمد.ده دایه به رستم شیر میداند و بعد از آن كه او از شیر گرفته شد و خوراك خوردن را آغاز كرد، بهاندازه ۵ مرد میخورد و همه از رشد او در تعجب بودند، و به این ترتیب رستم پهلوان، روزگار میگذراند. ● سهرابرستم خیلی اتفاقی با تهمینه، دختر پادشاه سمنگان، در یك نیمه شب كه میهمان پادشاه بود، آشنا میشود. دختر كه دل در گرو عشق رستم پهلوان نهاده بود، به او پیشنهاد ازدواج و زناشویی میدهد و رستم كه در زیبایی تهمینه متحیر مانده بود، پیشنهاد او را میپذیرد. ثمره این عشق پسری میشود به نام سهراب. رستم به دلیل جنگجو بودنش نمیتوانست دائم پیش همسرش باشد و قبل از بهدنیا آمدن سهراب، همسرش را ترك میكند و هنگام خداحافظی به او میگوید: «مهرهای را كه بر بازو دارم، به تو میدهم. این مهره را نگهدار. اگر خداوند به تو دختری داد، آن را بر گیسوان او ببند و اگر پسری داد، نشان پدر را بربازوی او ببند. اگر فرزند تو پسر باشد، بلند بالا و پیكرش مانند سام نریمان خواهد بود و اندیشهاش مانند بزرگان ایران. ● پس از تولد سهرابوقتی سهراب بهدنیا آمد، بسیار زیبا و مانند رستم درشت و بزرگ بود و چهرهای شاداب داشت و تهمینه نام او را سهراب گذاشت. سهراب در یك ماهگی مانند یك كودك یك ساله بود و شانهها و سینهاش، چون رستم پهلوان. او وقتی سه ساله شد قصد رفتن به میدان جنگ را كرد و در پنج سالگی دل شیر مردان را داشت و وقتی به ده سالگی رسید، در سمنگان كسی نبود كه بتواند با او نبرد كند. تنش چون تن پیل بود و دو بازوی بزرگش چون دو ستون استوار.بچههای كوچك در ده سالگی بازی میكردند، اما سهراب به شكار شیران میرفت و در میدان به دنبال اسبان بادپای میدوید و دم آنان را با دست میگرفت و آنها را نگه میداشت. او كمكم فهمید كه هر فرزندی به جز مادر باید پدری نیز داشته باشد كه او ندارد، از این رو روزی با عصبانیت به مادرش گفت: «این چهره و نژادی كه من دارم و از همسالان خود برتر هستم، از كیست و پدر من كیست»؟و مادر به او گفت: «شاد باش كه تو پسر رستم پهلوانی و نژادت به زال و سام و نریمان میرسد».و به این ترتیب سهراب بهدنبال پدر میرود تا او را پیدا كند، اما دریغا كه بدترین لحظات، یعنی هنگام مرگش رستم را مییابد و میشناسد.و این هم پایان غم انگیزی بود برای كودكی كه به سرعت به صف جنگجویان پیوست و كودكی نادیده، از جهان رخت بربست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 599]