واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: محاکمه تاریخ از عاشورا تا امروز
نگاهی به نمایش"من قاضیالقضاتم که مرگ مرد مهر کردم به مهر" نوشته و کار نصرالله قادری "من قاضیالقضاتم... " یکی از نمایشهای بخش ویژه همایش آئینهای عاشورایی است که با محور قرار دادن حادثه عاشورای حسینی، روایتی هوشمندانه از جبر ظالمان، مظلومیت عدل و سکوت جمعیت را فرا روی مخاطبش قرار میدهد. مهمترین مشخصه کار قادری که نخست باید آن را در حوزه آفرینش متن مورد بررسی قرار داد، خارج ساختن موضوعیت رخداد نمایشی از ظرف زمان و مکان است. گرچه داستان و روایت اصلی نمایش قصد دارد واقعه عاشورا را به عنوان رویداد اصلی مطرح کند و با توجه به مناسبت اجرایی مورد پرداخت قرار دهد، اما قادری هیچ گاه اثرش را به رخداد عاشورا و آن چه که در صحرای کربلا بر امام حسین(ع) و خاندان رسول الله(ص) میگذرد محدود نکرده و برعکس تلاش کرده تا این واقعه را همچون موضوعی قابل تکرار و مضمونی همیشگی، به عنوان یک هشدار تاریخی، اجتماعی و انسانی مورد اشاره قرار دهد."من قاضیالقضاتم... " یکی از نمایشهای بخش ویژه همایش آئینهای عاشورایی است که با محور قرار دادن حادثه عاشورای حسینی، روایتی هوشمندانه از جبر ظالمان، مظلومیت عدل و سکوت جمعیت را فرا روی مخاطبش قرار میدهد. بنابراین"من قاضیالقضاتم... " با چنین رویکردی و با محوریت شخصیت یک زن که ماهیت حضورش در تاریخ سیال است، حتی از واقعه سال 61 قمری به عقبتر رفته و با قرار دادن وجدانی انسانی و تاریخی به نام مریم مجدلیه بستر رویدادهای مشابهش را وسیعتر کرده است. با چنین پرداختی حتی میتوان حدس زد که دامنه مخاطبان اثر و تعمیمپذیری موضوع داستان از آن چه به نظر میرسد نیز گستردهتر شده باشد، چرا که وجود مریم مجدلیه و صحبت او درباره تصلیب عیسی(ع)، از طرفی ظلم جمعی و جبر یهودایی بر مسیح را در کنار سکوت جمعیت و حکم جابرانه قاضی شریح در زمانه امام حسین(ع) قرار میدهد و در ادامه عمق فاجعه و مظلومیت کربلائیان را در مقابل آن چه بر مسیح(ع) گذشته ـ از زبان مریم مجدلیه که شاهدی آگاه به هر دو ماجراست ـ بسیار سختتر و دشوارتر معرفی میکند.
زن نمایش، روایت را این گونه آغاز میکند:«این واقعه به سال 61 قمری اتفاق افتاد.» و با فاصله کمی از آغاز همین زن که جیران است در چرخشی نامحسوس تغییر نام میدهد و خودش را مریم معرفی میکند:«منم جیران که از جلجتا آمدهام؛ آن زمان مریمام میخواندند، مجدلیه! و امروز جیرانم.» زن در ادامه و بدون این که تغییر یا ترفندی در کار باشد به تاریخ امروز اشاره میکند و از سال 2008 میلادی و 1429 قمری میگوید. بدین ترتیب نمایش از همان ابتدا محدودیت و قید و بند زمان را از میان برمیدارد و با تغییراتی اندک(شاید با صدا و افکت و حتی با حرکت) جغرافیا و مکان را نیز از وابستگی به یک رویدادگاه مشخص جدا میکند. بنابراین سه محدوده تاریخی تصلیب عیسی(ع)، شهادت امام حسین(ع) و حادثه بمبگذاری در بینالحرمین در همنشینی با یکدیگر و در اشتراک با موضوع جبر و مظلومیت یا آن چه که قادری اصرار دارد آن را بنامد ـ ترور ـ وسعت مییابند. موضوع به جای قرار گرفتن در تاریخی دور به راحتی امروزی میشود و نزدیکیاش به دنیا و جهان، مخاطبان امروزی را در معرض بازخورد با تماشاگر میگذارد.این اتفاق تقریباً آن جایی روی میدهد که دیگر تماشاگر با حوادث و رویدادهای مورد بحث در نمایش آشنایی پیدا کرده است؛ جیران، جابر(یا همان قاضی را) به ظلم بر علیه حسین(ع) و صدور حکم محکوم میکند. قاضی از پذیرفتن اتهام طفره میرود؛ جیران(یا همان زن) مدام وجدان قاضی را مورد سوال و بازخواست قرار میدهد:«آیا تو ندیدی که پیکرش را... پس آن پیکر خون آلود را زیر سم اسبان... آیا تو ندیدی که... ندیدی که رجالگان بر گرد آن حضرت حلقه زدند...» با بیان چنین بازخواستهایی بازیگران از صحنه پایین میآیند و در کنار تماشاگران قرار میگیرند، که یک باره قاضی توان مقاومت در مقابل حقیقت را از دست میدهد(تاکید میکنم که این اتفاق در کنار تماشاگران رخ میدهد) و فریاد میزند:«دیدم، دیدم، دیدم!...» و حالا که در کنار جمعیت مخاطبان ایستاده ادامه میدهد:«... تنها این من نبودم، چون همه دیگر مردم سکوت کرده بودند.»مهمترین مشخصه کار قادری که نخست باید آن را در حوزه آفرینش متن مورد بررسی قرار داد، خارج ساختن موضوعیت رخداد نمایشی از ظرف زمان و مکان است.
این دکور کاربردی که در خدمت خلق میزانسن هم قرار گرفته حالا میتواند به ابزاری برای دیداری کردن تغییرات نامحسوس(اما موجود) زمان و تاریخ هم تبدیل شود. اگر اشتباه نکرده باشم در بیشتر صحنههای مربوط به امروز، این چوب متحرک مماس بر طول صحنه قرار میگیرد و به کلیت آن عمق میبخشد. در این حالت کمتر چیزی از دید تماشاگر پنهان است و وسعت ساکن دیداری به عمق و تحرک بیشتر(امروزیتر) نزدیک شده است(مثلاً در صحنههای بمبگذاری بینالحرمین و صحنه پایانی). در عوض آن جا که زمان به عقب بازگشته و داستان تاریخی دورتر از امروز را روایت میکند، این چوب متحرک بر عرض صحنه مماس میشود و ضمن محدود کردن عمق صحنه از تحرک و ملموس بودن جنبههای دیداری میکاهد و حتی امکانی فراهم میآورد که جنبههای پنهان بیشتری در اجرا و در مقابل تماشاگر به چشم بیایند.در پایان تنها میتوان تلاش بازیگران نمایش ـ مهرخ افضلی و بهرام تشکر ـ را در ارائه نقشهای متعدد مورد اشاره قرار داد. تشکر و افضلی(تقریباً هر دو به یک اندازه) در به اجرا درآوردن حرکات دشوار و بیان گفتار و زبان دشوارتر متن ثقیل"من قاضیالقضاتم... " موفق عمل کردهاند. علاوه بر این سرعت کار این دو بازیگر در ترکیب انداموارههای پیوسته حرکات نمایشی و ورود و خروج تند و نامحسوس به فضای روایتهای متعدد را نیز میتوان از محاسن کار آنها در حوزه بازیگری به شمار آورد.
نمایش"من قاضیالقضاتم... " که این روزها و همزمان با نیمه اول ماه محرم در تالار سنگلج روی صحنه میرود را میتوان در میان آثار متعدد مذهبی که به موضوع عاشورا و محتوای این حماسه بزرگ مذهبی پرداختهاند، به لحاظ سبک اجرا، پرداخت نامحدود به موضوع، دخالت دادن دوران معاصر و حتی امروز در روایت و موضوع و دستیابی به بیانی متفاوت در طرح موضوع عاشورا و عدالت و جبر نمایشی، موفق و تاثیرگذار ارزیابی کرد.مهدی نصیریمنبع: ایران تئاتر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]