واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نمایی از شهادت حضرت علی اصغر علیه السلامهنگامى كه همه یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، نداى غریبانه امام بلند شد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ... هل من مغیثیرجوا الله باغثتنا». «آیا حمایت كنندهاى هست تا از حرم رسولخدا صلى الله علیه و اله و سلم حمایت كند؟ آیا فریادرسى است كه براى امید ثواب ما را یارى كند؟». وقتى كه این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صداى گریه و شیون آنها بلند شد، امام كنار خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم، كودك را گرفت، همین كه خواست ببوسد حرمله تیرى به سوى گلوى نازك او رها كرد، آن تیر به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح كرد. كه در این باره سید حید ر حلى گوید: و منعطفا اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا مصیبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسین علیه السلام سخت بود كه آنحضرت در حالى كه گریه مىكرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را یارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام مىكنند». از جانب آسمان ندائى شنید: «یا حسین دعه فان له مرضعا فى الجنه». یعنى: «امام حسین علیه السلام براى بوسیدن كودك شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه دار». امام آن كودك را به زینب علیها السلام داد فرمود: او را نگهدار، و دستش را زیر گلوى كودك گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون ما نزل بى انه بعین الله تعالى». یعنى: « چون خداوند این منظره را مىبیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است». و در احتجاج آمده: «امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شد و (در كنار خیمه یا پشتخیمه) با غلاف شمشیرش قبرى كند، و كودكش را به خونش رنگین نموده و دفن كرد». مشهور است كه على اصغر، شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرء القیس است، و على اصغر با سكینه از جانب مادر نیز برادر و خواهر بودند. در مورد نام این طفل، علامه مجلسى در جلاء العیون مىگوید: «بعضى او را على اصغر مىنامند». در كتاب منتخب التواریخ نقل شده: در یكى از زیارات عاشورا آمده: «و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به». «و سلام بر فرزند تو على اصغر كه در مورد او مصیبتسختى بر تو وارد شد». امام حسین علیه السلام نزد خواهرش ام كلثوم (زینب صغرى) آمد و به او فرمود: اى خواهر! ترا در مورد نگهدارى كودك شیرخوارم، سفارش مىكنم، زیرا او كودك شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد. امكلثوم عرض كرد: برادرم، این كودك سه روز است كه آب نیاشامیده از قوم براى او شربت آبى بگیر. امام حسین علیه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و یارانم را كشتید، و از آنها جز این كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مىكند و مىبندد این كودك كه گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهید». «یا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه كیف یتلظى عطشا». : «اى قوم اگر به من رحم نمىكنید به این كودك رحم كنید، آیا او را نمىبینید كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىكند؟». هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن كاهل اسدى گلوى نازك او را هدف تیر سه شعبهاش قرار داد كه تیر به گلو اصابت كرد«فذبح الطفل من الورید، او من الاذن الى الاذن». «از شریان چپ تا شریان راست على اصغر بریده شد، و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید». فاتى به نحو اللئام منادیا یا قوم هل قلب لهذا یخشع فرماه حرمله بسهم فى الحشا بید الحتوف و القى من لا یجزع یعنى: «پس آن كودك را به سوى قوم پست آورد، در حالى كه صدا مىزد: اى قوم، آیا دلى هست كه از خدا بترسد و بر این كودك توجه نماید؟، بجاى جواب، حرمله تیرى بر كمان نهاد و آن كودكى را كه از شدت ضعف و عطش قدرت بى تابى نداشت هدف تیر قرار داد». مصیبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسین علیه السلام سخت بود كه آنحضرت در حالى كه گریه مىكرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را یارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام مىكنند». از جانب آسمان ندائى شنید: «یا حسین دعه فان له مرضعا فى الجنه». «اى حسین علیه السلام در فكر اصغر نباش، هم اكنون دایهاى در بهشت براى شیر دادن به او آماده است». این ندا، نداى دلدارى به حسین علیه السلام بود، تا بتواند فاجعه غمبار مصیبت اصغر را تحمل كند. و دلیل دیگر بر شدت سختى این مصیبت اینكه: امام حسین علیه السلام هنگامى كه به شهادت رسید: در روز یازدهم محرم، سكینه كنار پیكرهاى شهداء آمد و گریه كرد تا بیهوش شد، امام حسین علیه السلام در عالم بى هوشى به سكینه اشعارى آموخت براى شیعیان بخواند، دو شعر از آن اشعار این است: لیتكم فى یوم عاشورا جمعا تنظرونى كیف استسقى لطفلى فابوا ان یرحمونى و سقوه سهم بغى عوض الماء المعین یا لرزء و مصاب هد اركان الحجون «اى كاش در روز عاشورا همه شما بودید و مىدیدید كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم، قوم به من رحم نكرد، و بجاى آب گوارا، كودكم را با تیر (خون) ظلم سیراب كردند، این حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است كه پایههاى كوههاى مكه را خراب كرد». برگرفته از:راهنماى تبلیغ 6 ویژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 144
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 899]