واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فرصت مناسب؟
امام صادق علیه السلام و مساله خلافتدر زمان حضرت صادق علیه السلام كه آخر دوره بنى امیه و اول دوره بنى عباس بود یك فرصت مناسب سیاسى به وجود آمد، بنى عباس از این فرصت استفاده كردند، چرا حضرت صادق علیه السلام از این فرصت استفاده نكردند و تشكیل حكومت ندادند؟ دلیل اول : استفاده بنى العباس از نارضایى مردم عباسیان از نارضایتی مردم حداكثر استفاده را بردند، مخفیانه مبلغین تربیت مىكردند، تشكیلات محرمانهاى به وجود آوردند و در حجاز و عراق و شام مخفى شده و این تشكیلات را رهبرى مىكردند. نمایندگان آنها در اطراف و اكناف و بیش از همه در خراسان مردم را دعوت به انقلاب و شورش علیه دستگاه اموى مىكردند ولى از جنبه مثبتشخص معینى را پیشنهاد نمىكردند، مردم را تحت عنوان «الرضى من آل محمد» یا «الرضا من آل محمد» (یعنى یكى از اهل بیت پیغمبر كه مورد پسند باشد) دعوت مىكردند ، از همین جا معلوم مىشود كه اساسا زمینه مردم زمینه اهل بیت پیغمبر و زمینه اسلامى بوده است و این كه امروز مىخواهند به این قیامهاى خراسان مثل قیام ابو مسلم رنگ ایرانى بدهند كه مردم روى تعصبات ملى و ایرانى این كار را كردند، صدها شاهد و دلیل وجود دارد كه چنین چیزى نیست.تمام شعارهای بنی عباس شعار اسلامى بود، در آن خراسان عظیم و وسیع، قدرتى نبود كه بخواهد مردمى را كه علیه دستگاه خلافت قیام كردهاند مجبور كرده باشد كه شعارهایى كه انتخاب مىكنند شعارهاى اسلامى باشد نه ایرانى، در آن وقت براى مردم خراسان مثل آب خوردن بود اگر مىخواستند از زیربار خلافت و از زیربار اسلام ، شانه خالى كنند ولى این كار را نكردند و با دستگاه خلافت مبارزه كردند به نام اسلام و براى اسلام. بنى العباس با یك تشكیلات محرمانهاى این نهضتها را اداره مىكردند و خیلى هم دقیق، منظم و عالى اداره مىكردند. یكی از این مبلغین ابو مسلم است، او غلامى جوان بود كه یكی از عباسیان به نام ابراهیم امام با وى برخورد كرد، خیلى او را با استعداد تشخیص داد، او را به خراسان فرستاد و در اثر لیاقتى كه داشت توانست سایرین را تحت الشعاع خود قرار دهد و رهبرى این نهضت را در خراسان اختیار كند، البته ابو مسلم سردار خیلى لایقى است به مفهوم سیاسى ولى فوقالعاده آدم بدى بوده یعنى اساسا بویى از انسانیت نبرده است، ابو مسلم نظیر حجاج بن یوسف است، ششصد هزار نفر آدم كشته، به اندك بهانهاى همان دوست بسیار صمیمى خودش را مىكشت.دلیل دوم : ظهور مكاتب در این دوره و برخورد امام با مكاتب تقریبا یك قرن و نیم از ابتداى ظهور اسلام و نزدیك یك قرن از فتوحات اسلامى مىگذشت، نهضتسیاسى نهضت كوچكى در دنیاى اسلام بود، نهضتهاى فرهنگى زیادى وجود داشت و بسیارى از این نهضتها اسلام را تهدید مىكرد ، زنادقه در این زمان ظهور كردند، آن ها منكر خدا و دین و پیغمبر بودند و بنى عباس به آنها آزادى داده بودند، مساله تصوف به شكل دیگرى پیدا شده بود، همچنین فقهایى پیدا شده بودند كه فقه را بر یك اساس دیگرى (راى و قیاس و غیره) به وجود آورده بودند، اختلاف افكارى در دنیاى اسلام پیدا شده بود كه نظیرش نبود. در این زمان، یك مرتبه بازار جنگ عقاید داغ مىشود! اولا در زمینه تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنى بحثهایى شروع مىشود. طبقهاى به وجود آمد به نام«قراء» یعنى كسانى كه قرآن را قرائت مىكردند و كلمات قرآن را به طرز صحیحى به مردم مىآموختند، یكى مىگفت من قرائت مىكنم و قرائتخودم را روایت مىكنم از فلان كس از فلان كس از فلان صحابى پیغمبر كه اغلب اینها به حضرت امیر مىرسند، دیگرى مىگفت من [قرائتخودم را روایت مىكنم] از فلان كس از فلان كس از فلان كس ، مىآمدند در مساجد مىنشستند و به دیگران تعلیم قرائت مىدادند. از اینها بالاتر نحلههاى فقهى بود، مردم مىآمدند مساله مىپرسیدند، طبقاتى به وجود آمده بودند -در مراكز مختلف- به نام «فقها» كه باید جواب مسایل را مىدادند: این حلال است، آن حرام است، این پاك است، آن نجس است، این معامله صحیح است، آن معامله باطل است. از همه اینها داغتر بحثهاى كلامى بود، از همان قرن اول طبقهاى به نام «متكلم» پیدا شدند كه این تعبیرات را در كلمات امام صادق مىبینیم و حتى به بعضى از شاگردانشان مىفرمایند: «این متكلمین را بگویید بیایند» متكلمین در اصول عقاید و مسایل اصولى بحث مىكردند: درباره خدا، صفات خدا، آیاتى از قرآن كه مربوط به خداست، آیا فلان صفتخدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟ آیا حادث استیا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحى بحث مىكردند، درباره شیطان بحث مىكردند، درباره توحید و ثنویت، درباره اینكه آیا عمل ركن ایمان است كه اگر عمل نبود ایمانى نیست،یا اینكه عمل در ایمان دخالتى ندارد، درباره قضا و قدر، درباره جبر و اختیار، یك بازار فوق العاده داغى متكلمین به وجود آورده بودند. برخورد امام صادق با جریانهاى فكرى مختلف امام صادق علیه السلام با همه اینها مواجه است، از نظر قرائت و تفسیر، یك عده شاگردان امام هستند و امام با دیگران درباره قرائت آیات قرآن و تفسیرهاى قرآن مباحثه كرده، در باب نحله فقهى هم كه مكتب امام صادق قوىترین و نیرومندترین مكتبهاى فقهى آن زمان بوده به طورى كه اهل تسنن هم قبول دارند، تمام امامهاى اهل تسنن یا بلاواسطه و یا مع الواسطه نزد امام شاگردى كردهاند.براى هر مسلمان پاك نهادى لازم بود كه در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع كند كه امام صادق علیه السلام نیز چنین كردند. خلاصه : علت عدم حركت امام صادق علیه السلام برای تشكیل حكومت، دو امر اساسی بود، اول: استفاده بنى عباس از نارضایى مردم و پیش قدم شدن برای تشكیل حكومت به واسطه تبلیغ های گسترده.دوم: ظهور عقاید مختلف در دوره امام و ضرورت هدایت آنها از طرف امام علیه السلام. براى امام صادق علیه السلام اگر چه زمینه براى حكومت فراهم نشد و اگر فراهم مىشد مسلم آن زمینه از همه زمینهها بهتر بود ولی اگر امام صادق علیه السلام از این زمینه فرهنگی استفاده نمىكردند و تنها به فكر تشكیل حكومت می شدند جاى این سؤال بود كه اگر ائمه حكومت و خلافت مىخواستند مگر جز براى این مىخواستند كه اسلام را نشر دهند؟چرا از این زمینه مساعد استفاده نكردند و باز خودشان را به كشتن دادند؟ بنابراین وظیفه امام در آن دوره چیزی جز تبیین حقایق اسلام و هدایت مردم نبوده كه امام نیز آن را به نحو احسن انجام دادند. منبع : مجموعه آثار جلد 18 صفحه 51 استاد شهید مرتضى مطهرى ( با تصرف زیاد )گردآوری شده توسط: سیده رقیه عمادی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]