تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيبت كردن در (نابودى) دين مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816498664




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام و سردمداران


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: امام و سردمداران
امام
امام صادق (ع) و سردمداران اموی و عباسیربیع دربان منصور، می گوید: چون منصور حج گزارد و به ‏مدینه رسید شبى را بیدار ماند. آنگاه مرا طلبید و گفت: اى ربیع همین‏الآن به سرعت و از كوتاه ترین راه برو و اگر مى‏توانى تنها بروى، این كار را كن تا نزد جعفر بن محمّد برسى. به او بگو كه پسر عمویت به ‏تو سلام مى‏رساند و از تو مى‏خواهد كه همین حالا به سویش آیى. پس اگر او اجازه داد كه با تو بیاید، رخ بر زمین نه و اگر با آوردن عذر و بهانه از آمدن خوددارى ورزید در این باره اختیار را به‏خود او واگذار و اگر تو را فرمود كه در آمدن به نزد او تأنى جویى آسان ‏بگیر و كار را سخت مكن و قبول عفو كن و در گفتار و كردار تندى ‏و خشونت به خرج مده.ربیع گوید: من بر در سراى امام آمدم و آن ‏حضرت را در خلوت‏ خانه‏اش یافتم و بدون اذن ورود، درون خانه شدم. او را دیدم كه‏گونه‏هایش را - به حال سجده - بر خاك گذارده  وكف دست خود را به‏سوى آسمان برده، در حالى كه آثار خاك بر چهره و دستان او نمایان بود. شایسته ندیدم كه لب به سخن بگشایم تا آنكه او از نماز و دعا فراغت ‏یافت وچهره‏اش را برگرداند. گفتم: سلام بر تو اى ابو عبداللَّه. فرمود: سلام بر تو برادرم. چرا اینجا آمدى؟ عرض كردم: پسر عمویت به تو سلام رساند و چنین و چنان گفت. او با شنیدن سخنان منصور فرمود: «آیا هنگام آن فرا نرسید كه مؤمنان دلهاشان به یاد خدا و آنچه از حقّ‏فروفرستاده، خاشع گردد و همچون كسانى كه پیش از این كتاب داده شدندنباشند. پس مدّت بر آنان دراز شد و دلهایشان سخت گردید» به خلیفه بگو السلام علیك و رحمة اللَّه وبركاته.آنگاه دو باره قصد نماز و توجّه كرد. عرض كردم: آیا پس از سلام‏ عذر یا پاسخى هست؟ فرمود: آرى. به او بگو: «و ما اى خلیفه به خدا سوگند از آزار ما دست بردار و گرنه نام تو را هر روز پنج بار به خداوند عرضه خواهیم كرد» یعنى در نمازهاى پنجگانه با اخلاص تمام تو را نفرین مى‏كنیم و تو خود به واسطه پدرانت از رسول خداصلى الله علیه وآله براى ما حدیث نقل‏كردى كه آن‏ حضرت فرمود: چهار دعاست كه از خداوند پوشیده نمى‏ماند دعاى پدر در حقّ فرزندش و دعاى برادر در حقّ برادرش، دعاى نهانى ‏و دعاى خالصانه.ربیع گوید: هنوز گفتگو تمام نشده بود كه خبرگزاران منصور در پى‏من آمدند و از وجود من اطلاع یافتند. من نیز بازگشتم و سخنان ابوعبداللَّه‏را براى منصور باز گفتم. منصور از شنیدن آن سخنان گریست وسپس‏گفت: به سوى او باز گرد و به او بگو كار ملاقات و نشستن با شما را به‏شما وا مى‏گذارم و امّا زنانى كه از آنان یاد كردى بر ایشان درود بادوخداوند وحشت آنان را به امن مبدّل سازد واندوه آنان را بزداید.ربیع گوید: من به نزد ابو عبداللَّه بازگشتم و او را از گفته منصور آگاه‏ساختم. پس او گفت: به او بگو صله رحم به جاى آوردى و خداوند تو رابهترین پاداش دهد. سپس چشمانش پر از اشك شد تا آنجا كه چند قطره‏نیز بر دامانش چكید.محمّد بن عبداللَّه اسكندرى که یكى از یاران خاصّ منصور است گفت: روزى نزد منصور وارد شدم. او را دیدم كه‏اندوهگین نشسته بود و آه سرد مى‏كشید. گفتم: به چه‏مى‏اندیشى؟ پاسخ داد: اى محمّد بیش از یك صد تن از اولاد فاطمه كشته شدند درحالى كه سرور و پیشوایشان بر جاى مانده است! پرسیدم: او كیست؟ گفت: جعفر بن محمّد الصادق.گفتم: او مردى است كه عبادت، پیكرش را فرسوده ‏و لاغر ساخته و به جاى طلب حكومت خود را به خداوند مشغول داشته! منصور گفت: من مى‏دانم كه تو به او و پیشوایى‏اش‏ اعتقاد دارى امّا بدان كه حكومت، عقیم است و من امشب سوگند یاد كرده‏ام كه شب را سپرى نكنم مگر آنكه از كار او فراغت ‏یافته باشم.آنگاه‏منصور، جلّاد را طلبید و به او گفت: چون ابو عبداللَّه الصادق رااحضار كردم وى را با گفتگو سرگرم مى‏سازم و چون كلاهم را از سربرداشتم تو گردن او را بزن. منصور، امام صادق را در آن ساعت فرا خواند. او لبهایش را مى‏جنباند، امّا نفهمیدم چه‏مى‏خواند. ناگهان دیدم قصر موج مى‏زند، انگار كه كشتى است در میان‏امواج دریاها و دیدم كه منصور با پا و سر برهنه و در حالى كه‏ دندانهایش به هم مى‏خورد و زانوانش مى‏لرزید در برابر جعفر بن محمّد قدم مى‏زد. او یك لحظه سرخ و لحظه‏اى دیگر زرد مى‏شد. بازوى‏ ابوعبداللَّه را گرفته بر تخت حكومتش بنشاند و خود همچون بنده‏اى در برابر آقایش، فراروى ‏آن ‏حضرت ‏نشست و گفت: اى پسر رسول خدا چرا در این ساعت بدین جاى آمدى؟ امام فرمود: من براى اطاعت از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین كه‏ سرافرازى‏اش مستدام باد، به نزد تو آمدم. منصور گفت: من تو را فرانخوانده بودم و فرستاده اشتباه كرده است. آنگاه گفت: هر حاجتى دارى بگو؟ آن‏حضرت پاسخ داد: من از تو مى‏خواهم كه مرا بى جهت فرانخوانى. منصور گفت: هر چه خواهى تو را باد. آنگاه آن ‏حضرت بازگشت و خداى را بسیار سپاسگزارى كرد.منصور خوابید و تا نیمه شب از خواب ‏بیدار نشد. چون بیدار شد من در آن هنگام بر بالین او بودم. منصور گفت: مى‏خواهم سخنى با تو بگویم. به من‏روى كرد و از حوادث ترسناكى كه به هنگام آمدن امام صادق‏علیه السلام برایش‏رخ داده‏بود، سخن گفت همین حوادث موجب شده بود كه منصور از كشتن‏امام صادق دست باز دارد و آن ‏حضرت را مورد تعظیم و احسان قرار دهد. به منصور گفتم: این امرى شگفت ‏نیست، زیرا ابوعبداللَّه وارث علم پیامبر صلى الله علیه وآله است و اسما و دیگر دعاهایى پیش اوست كه اگر بر شب ‏بخواندشان درخشان خواهد شد و اگر بر روز بخواندشان دیگر تیره ‏و تاریك نخواهد شد و اگر بر امواج دریاها بخواندشان، بر جاى خود بى‏حركت خواهند ایستاد.بدین سان منصور هراز چند گاه امام را به نزد خود فرا مى‏خواند تاآنكه بالاخره وى را با دادن زهر به شهادت رساند.گردآورنده: ندا فریز.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن