تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865164362




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حمله راه زن ها


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حمله راه زن ها
حمله راه زن ها
چهار مرد مسافر، خسته و گرسنه، بی‌آنکه پول یا غذایی همراه داشته باشند وارد شهر شدند.مردم شهر با تعجب به آن چهار مرد ژولیده و خاک‌آلود نگاه می‌کردند.مرد بازرگانی جلو آمد و از آنها پرسید: شما که هستید؟ از کجا می‌آیید؟ چرا اینقدر ضعیف و رنگ پریده هستید؟ چه اتفاقی برایتان افتاده؟یکی از آن چهار مسافر گفت: ما همراه کاروانی مسافرت می‌کردیم. از شهری به شهر دیگر می‌رفتیم و خرید و فروش و تجارت می‌کردیم. چند روز پیش وقتی که کاروان ما برای استراحت در بیابانی توقف کرد، ما چهار نفر برای انجام کاری از کاروان دور شدیم. وقتی برگشتیم با صحنه وحشتناکی روبرو شدیم. مرد بازرگان پرسید: چه صحنه‌ای؟مرد مسافر آهی کشید و گفت: راهزن‌ها به کاروان ما حمله کرده و همه را از بین برده بودند. هر چه پول و طلا داشتیم همه را غارت کرده و حتی آب و غذایی نیز باقی نگذاشته بودند. ما ماندیم و بیابانی خشک و ترسناک که حتی نمی‌دانستیم از کدام راه باید برویم. روزها با ناامیدی در بیابان راه رفتیم تا اینکه خدا یاریمان کرد و ما را به شهر شما رساند. مرد بازرگان دست در جیب کرد و یک درهم بیرون آورد و به مرد مسافر داد و گفت: با این پول می‌توانید برای خود غذایی تهیه کنید. مرد مسافر با خوشحالی تشکر کرد و نزد دوستانش رفت. مرد بارزگان نیز به راه خود رفت.هنوز مسافت زیادی از آنها دور نشده بود که صدای داد و فریاد به گوشش رسید. برگشت و دید که آن چهار نفر با هم گلاویز شده و با مشت و لگد به جان هم افتاده‌اند.
حمله راه زن ها
با عجله به طرف آنها دوید و با کمک مردم، آنها را از هم جدا کرد. وقتی آرام گرفتند پرسید: برای چه با هم دعوا می‌کنید؟مرد مسافری که یک درهم را گرفته بود گفت: من به همراهانم گفتم که با این پول مقداری انگور بخریم و بخوریم، هم تشنگیمان بر طرف می‌شود و هم گرسنگیمان، ولی هر کدام از اینها چیز دیگری غیر از انگور می‌خواهند.یکی می‌گوید: عناب می‌‌خواهم. دیگری می‌گوید: اٌزٌم می‌خواهم. این یکی هم که چشم‌های آبی دارد مرتب می‌گوید: استافیل، استافیل.بازرگان که مرد دنیا دیده‌ای بود با شنیدن این حرف‌ها لبخندی زد و گفت: کمی صبر کنید تا مشکل شما را حل کنم. سپس به مغازه میوه‌ فروشی رفت و طبقی انگور شیرین خرید و نزد آنان برگشت. هر چهار مسافر خسته با دیدن انگورها، شاد شدند. مسافر سیاه چرده و درشت هیکل با خوشحالی سری تکان داد و گفت: عناب! مسافر رومی که چشم‌های آبی داشت گفت: استافیل! مرد ترک زبان هم با رضایت لبخندی زد و گفت: اٌزٌم!بازرگان رو به مرد فارس کرد و گفت: شما چهار نفر یک چیز می‌خواستید ولی چون زبان هم را نمی‌فهمیدید کارتان به دعوا کشید!آنگاه چهار مسافر خسته با لذت مشغول خوردن انگورهای شیرین شدند. برگرفته از کتاب: مثنوی مولوی ***************************مطالب مرتبطافسانه‌ی شهر یک چشمی‌ها  عجب اشتباهی گوهر گرانبها پندهای پرنده پادشاه و دلقک لبخندهای امام عسكری علیه السلام خداوند به همه‌ی کارهای خوب پاداش می‌دهد  توجه: پاسخ سؤال زیر را در این لینک بیابید. 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن