واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفت وگو با مارتین مک دوناکارگردان فیلم در بروژ
بروژ یکی از کاراکترهای فیلم استمارتین مک دونا کار خودش را در سن 23سالگی با ساختن فیلم «ملکه زیبایی لینین» آغاز کرد؛ فیلمی که ادعا می کند فیلمنامه اش را در هشت روز نوشته است. سپس تعدادی نمایشنامه نوشت که خشونت و سرمستی شرورانه وجه تشابه آنها بود، محل وقوع رخدادهای این نمایشنامه ها «غرب متروکه» (عنوان یکی از همین نمایشنامه ها) ایرلند بود. مک دونا که به عنوان نمایشنامه نویس مهمی مطرح شده بود در برهه یی همزمان شش نمایش روی سن تئاترهای لندن داشت. اما او مدعی است که همیشه دلبسته سینما و فیلم بوده. پس از فیلم کوتاه «شش تیرانداز» که اسکار بهترین فیلم کوتاه را برایش به ارمغان آورد، «در بروژ» اولین فیلم بلند این کارگردان ایرلندی است. «در بروژ» داستان دو آدمکش است که در آخرین ماموریت شان خطایی مرتکب شده اند و تا آب ها از آسیاب بیفتد به دستور رئیس شان به بروژ سفر می کنند. این فیلم با دیالوگ های نیش دار و کمدی گزنده اش بیننده را مسحور می کند اما حیف که یک سوم پایانی فیلم در سطح بخش ابتدایی فیلم نیست. با این وجود فیلم موفق می شود بیننده اش را با لبخند رضایت از سالن بیرون بفرستد و این را به ویژه مدیون دو بازی عالی از کالین فارل و برندن گلیسن و کارگردانی جسورانه مک دونا و همچنین زیبایی بکر شهر بروژ است. -چرا بروژ؟برای گذراندن تعطیلاتی از لندن به آنجا رفتم. بدون اینکه چیزی در مورد این شهر بدانم. مجذوب زیبایی این شهر شدم؛ دست نخورده، قرون وسطایی و گوتیک، انگار این شهر متعلق به دنیایی دیگر است. با خودم فکر کردم چرا تاکنون از این شهر در فیلمی استفاده نشده. این شهر با همه جا فرق دارد. روز دوم تعطیلات که از تمام موزه ها و کلیساهای شهر بازدید کرده بودم، حوصله ام سررفته بود و فقط می خواستم کاری کنم تا از این حال بیرون بیایم. و آن موقع بود که دو کاراکتر در ذهنم شکل گرفتند؛ مردی که دیوانه فرهنگ و تاریخ است و جوانی خوشگذران.به دو کاراکتر اجازه دادم در ذهنم به حرف بیایند و فکر می کردم حضور این دو در بروژ چه دلیلی می تواند داشته باشد و به این شکل ایده آدمکش بودن آنها به ذهنم رسید، اینکه آن دو پس از خرابکاری در حین عملیاتی به بروژ فرار کرده اند و باید منتظر دستورات بعدی باشند. بروژ خودش راهش را به این داستان باز کرد. هیچ شهر دیگری نمی توانست چنین حالتی داشته باشد. پاریس، ونیز و پراگ همگی زیبا هستند اما هیچ کدام به اندازه بروژ غریب و ناشناخته نیستند.-شما از بازیگران درجه یک اروپایی استفاده کردید، آیا هنگام نوشتن، این بازیگران به خصوص را در ذهن داشتید؟نه، من هیچ وقت برای بازیگر مشخصی نمی نویسم. در ابتدا آنها سه گنگستر لندنی بودند، اما وقتی فرصت کار کردن با کالین فارل و برندن گلیسن پیش آمد، دیدم که خیلی مسخره است که مجبورشان کنم به لهجه لندنی حرف بزنند آن هم وقتی که این دو به راحتی می توانند به لهجه ایرلندی حرف بزنند. به نظرم آمد وقتی دو آدمکش ایرلندی رئیسی انگلیسی داشته باشند تنش و هیجان فیلم بیشتر می شود.مارتین مک دونا کار خودش را در سن 23سالگی با ساختن فیلم «ملکه زیبایی لینین» آغاز کرد؛ فیلمی که ادعا می کند فیلمنامه اش را در هشت روز نوشته است.کالین را پیش از این یک بار دیده بودم و خیلی از او خوشم آمده بود، می خواستم از ویژگی های بارز او استفاده کنم؛ وجهه عاطفی و در عین حال خطرناکش. همچنین می خواستم از ویژگی های آسیب پذیری و بامزه بودنش هم استفاده کنم. راف فاینز را می خواستم به این دلیل که کاملاً متفاوت با تیپ رئیس ها باشد. کسی می خواستم که خشونت، سنگدلی و احساس خطر را القا کند. فاینز همه اینها را داشت و خودش هم چیز دیگری به کاراکترش افزود؛ زمان بندی هوشمندانه برای شوخی هایش. هر سه این کاراکترها به دنبال حقیقت هستند اما به شکلی کنایی دائم دروغ می گویند.-تغییر مدیوم از تئاتر به سینما را چگونه دیدید؟به دلایل مختلف از فیلمسازی ترسیده بودم. من همیشه به شکلی سالم، تئاتر را دوست نداشتم. نمایشنامه هایی هم می نوشتم که خوره های سینما از آنها خوش شان بیاید نه عشاق تئاتر، و همین دوست نداشتن تئاتر مرسوم باعث می شد که نمایشنامه هایم متفاوت باشند، اما خب در مورد فیلم مساله این بود که من همیشه دیوانه سینما بوده ام. از 12 ،13 سالگی فیلم های اسکورسیزی، ترنس مالیک، کوروساوا و ولز را نگاه می کردم. ترس از ساخته شدن یا نشدن فیلمنامه موجب شد نوشتن فیلمنامه زمان بیشتری طول بکشد.-چطور فیلمسازی را یاد گرفتید؟با دیدن فیلم های مورد علاقه ام. خیلی هم به استوری- بورد کشیدن علاقه دارم. پس از نوشتن فیلمنامه به جای فکر کردن به کاراکترها و دیالوگ هایشان به تصاویر فکر می کنم، واقعاً کار طاقت فرسایی است که برای هر صحنه تصویر مختص به آن را بکشی. البته از همه این استوری-بوردها هم استفاده نمی کنم. این فقط یک پروسه آزمون و خطا برای انتخاب تصویر مورد نظرم است.-آیا فیلم خاصی منبع الهام تان در زمان ساخت در بروژ بود؟فیلم «حالا نگاه نکن» نمونه خوبی بود، چون در آن فیلم هم شهر یکی از کاراکترهای فیلم است. اما از وقتی که فیلمبرداری شروع شد دیگر با تجزیه و تحلیل کردن می فهمیدم که هر صحنه را چطور کارگردانی کنم.-برندن گلیسن در فیلم کوتاه تان هم بازی کرده بود، چه چیزی باعث شد باز هم بخواهید با او همکاری کنید؟
اولین دلیل اینکه او بازیگر بی نظیری است. او به همه نقش هایش وجهه انسانی می بخشد، حتی اگر نقش کاراکتری سنگدل و خطرناک را ایفا کند. او در زمان ساخت فیلم کوتاه خیلی به من کمک کرد، پشتم ایستاد و خیلی جاها او به من یاد داد که کار را چطور انجام دهم.-کدام صحنه فیلم را خیلی دوست دارید؟سفر با قایق. خیلی از جزئیات این صحنه فی البداهه شکل گرفت. صحنه دیگر تعقیب و گریز در خیابان های تاریک بروژ در شب بود.-خشونت و عصبانیت جاری در فیلم تان از کجا نشات می گیرد؟علاقه زیاد به درام پردازی. من خودم آدم عصبی نیستم، البته در مورد برخی مسائل شاید عصبی باشم.-مثلاً بزرگ شدن تان در فقر به عنوان یک ایرلندی و آن هم در لندن...بله، همین چیزهای مربوط به طبقه اجتماعی. مردم لهجه ات را می شنوند و فکرهایی در موردت می کنند. همیشه از این موضوع که چون از طبقه کارگر بوده ام پس رفتن به سمت هنر برایم غیرممکن است عصبانی بودم، نه حرفش را می زدم و نه خیالش را در ذهن می پروراندم. باید یا وارد شهرداری می شدم یا کارگر کارخانه یی. زمان نوشتن نمایشنامه زیاد تئاتر می دیدم و عصبانی تر می شدم، فکر می کردم مرا پس خواهند زد و همین نمایشنامه های اشرافی را روی صحنه می برند.-چیزی که نظر من را به خودش جلب کرد شوخ طبعی این آدمکش ها بود.من به رفتارهای نامعمول آدم های خشن علاقه دارم. این آدم ها اخلاقیات ندارند، اما مرزبندی هایی دارند که از آنها پا را فراتر نمی گذارند.-دوست ندارید کمدی رمانتیک بسازید؟همین الان فیلمنامه رمانتیک آماده ساخت دارم، به نظرتان کمدی رمانتیک با چاشنی خونریزی چطور است؟منبع : اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 636]