واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ملاقات با بازجوى سالخورده
نگاهى به فيلم «روز برمى آيد» بيژن ميرباقرى مى توان از نام فيلم شروع كرد كه به وام گرفته شده از سينماى فرانسه است و فيلمى كه «ژان گابن» را به ستاره بى چون و چراى اين سينما بدل كرد. آن فيلم نيز، در مقطع زمانى شامگاه تا بامداد شكل مى گرفت و در آن فيلم هم ما شاهد يك مثلث بوديم: دو مرد و يك زن كه درگيرى هاى فيلم، به حذف يكى از مردها منجر مى شد.يا مى توان از «دوشيزه و مرگ» آريل دورفمان شروع كرد كه در آغاز اين فيلم، در پيشانى نوشت آن، به صراحت به ما مى گويند كه فيلمنامه برداشتى از اين اثر است گيرم برداشتى آزاد و حالا منتقد مى تواند حول اين اثر، نويسنده اش، ارتباط ميان ادبيات يا نمايش با سينما كلى حرف بزند و درنهايت به اين نتيجه برسد كه دنياى فيلم، برگرفته از دنياى «دورفمان» است كه نيست! بگذاريد تكليف خودمان را اينجا با دو سرنخ گنده كه سازندگان فيلم به دست منتقد مى دهند، به صراحت روشن كنيم. اينها سرنخ هاى درستى نيستند. بيشتر براى سردرگمى اند يا فريب اند يا بازى اند. اين نشانه هاى فريب دهنده به اين منظور طراحى شده اند كه ما درنيابيم كه موضوع اصلى چيست و دم به دم يكه بخوريم شوكه شويم تا اين فيلم كه سرجمع چهار بازيگر دارد بتواند خودش را به دقايق پايانى برساند و از ريتم اش در ذهن تماشاگر كاسته نشود.شيوه بدى نيست گرچه مى شد اين بازى را باز هم گسترش داد و به شيوه آن چند برادرى كه در سينما مشهورند و فيلمساز، ازجمله برادران كوئن، ايده «بازى» را به اندازه ايده فيلم جذاب كرد اما بيژن ميرباقرى و سعيد شاهسوارى، از هر چيزى، مقدارى از آن را برگزيده اند و همانطور كه در فيلم، قصد ارائه يك ايده بزرگ و ضربه زننده را ندارند، در بيرون فيلم هم، قصد يك بازى بزرگ را ندارند. «روز برمى آيد» يك فيلم بى ادعاى خوش ساخت است با كارگردانى فكر شده و فيلمنامه اى خوب - كه در اين روزگار فقدان فيلمنامه حتى متوسط - غنيمتى است و.// ظاهراً همه چيز لو رفت! پس ديگر چرا، بايد اين متن را خواند و از آن لذت برد يا به آن لعنت فرستاد ! همه چيز در يك جمله گفته شد، اين طور نيست فيلم را به عقب برگردانيم. از اول ببينيم كه برادران معنوى - ميرباقرى و شاهسوارى - چه كرده اند يا قصدشان چه بوده يا.// ببينيم!بگذاريد اول برگرديم به نقطه خيلى دورتر يعنى زيرژانرى به نام «ملاقات با بازجو» كه زيرژانرى براى «تريلر» است و گرچه در آثار سينمايى پيش از جنگ دوم جهانى هم مسبوق به سابقه است اما اساساً پس از اين جنگ، اعتلا مى يابد و به آثارى شاخص دست پيدا مى كند. تعداد آثار به يادماندنى در اين زيرژانر، زياد است اما به عنوان يكى از نمونه هاى در حافظه، مى توانم به فيلم درخشان «رزروشن شب» با بازى «درك بوكارد» اشاره كنم كه بخشى از ايده هاى ميانى فيلم از آن اخذ شده مخصوصاً اين ايده درخشان كه نام هر يك از زندانيان زن شكنجه شده روى يكى از پيپ هاى شكنجه گر نوشته شده باشد. در «رزروشن شب» اين نام ها، روى شلاق هاى متعدد «درك بوكارد» [به عنوان يك بازجو و شكنجه گر نازى] نوشته شده بود اما فيلم مورد اشاره پر از فلاش بك است. در حالى كه در فيلم «روز برمى آيد» ما شاهد شكنجه ها در فلاش بك ها نيستيم و به همين دليل، فيلمنامه نويسان مى خواهند با استفاده از ديالوگ هاى كوبنده، ضرباهنگ اثر را حفظ كنند كه نه ناموفق اند و نه موفق! روى خط مرزى ايستاده اند و گاهى كژ و گاهى مژ مى شوند.در زيرژانر «ملاقات با بازجو»، يك اصل اوليه هميشه رعايت مى شود. يعنى «بازجو»ى سابق كه اكنون به شكل آدمى موجه و موقر درآمده، گاه حتى ترحم ما را برمى انگيزد و ما در ابتداى اين گونه آثار و در بعضى از آن ها، حتى تا انتها و چهارپنج دقيقه آخر، براى او دلسوزى مى كنيم. شرط اين «ترحم»، فاش نشدن ماهيت «بازجو»ست كه به دو صورت شكل مى گيرد: يا به اين وسيله كه قربانى سابق را آدمى «ساديست» نشان مى دهند كه قصد آزار يك قربانى مظلوم را دارد [فيلم «استخوان هاى خشك» محصول سال ???? امريكا از اين نوع است كه تا چهار دقيقه پايانى فيلم، تماشاگر با شخصيتى همدلى مى كند كه درواقع قاتل بى رحمى است كه زن و فرزند شخصيت به ظاهر «ساديست» را در همان بيابان كه محل اتفاقات فيلم است دفن كرده است] يا به شكل يك اشتباه، كه قربانى سابق، آدمى بى گناه را جاى بازجوى خود گرفته است كه كاربرد اين ترفند در فيلم هاى اين «زيرژانر» بيشتر است و «روز برمى آيد» نيز از همين شگرد استفاده برده منتها به نوعى شگرد نخست را هم وارد كار كرده و «يكتا ناصر» را به عنوان شكنجه شده اى معرفى مى كند كه از شدت شكنجه، به داروهاى آرامبخش پناه برده و دچار توهم شده و چون چهره شكنجه گرش را هرگز نديده، آدم هاى بى گناه را متهم مى كند.مى توان از نام فيلم شروع كرد كه به وام گرفته شده از سينماى فرانسه است و فيلمى كه «ژان گابن» را به ستاره بى چون و چراى اين سينما بدل كرد.در اين فيلم، يك ايده ديگر هم از ايده هاى اصلى اين «زيرژانر» اخذ شده كه «قربانى» [كه در بيشتر موارد «زن» است] نه به دليل روحيه مبارزه طلبى يا حضور فعال در صحنه مبارزه كه صرفاً به دليل عشق به شخصيت مبارزى كه بازجوها دنبالش هستند، گرفتار و شكنجه مى شود و طى اين شكنجه ها، شخصيت «زن» قوام مى يابد و به يك مبارز تمام عيار بدل مى شود. در فيلم «روز برمى آيد» امير آقايى در نقش همان مبارز سابق و يكى از مقامات امنيتى حكومت انقلابى، خود را مديون همسرش مى داند كه به جاى وى دستگير و شكنجه شد. او - همانطور كه داريوش فرهنگ در لحظات پايانى فيلم مى گويد - در رسيدن «يكتا ناصر» به نقطه پايانى مقصر است. «فرهنگ» در آن سكانس كنار آب- در حالى كه توسط برف احاطه شده اند- مى گويد كه هر دو آنان در رسيدن شخصيت زن فيلم به چنين نقطه اى مقصر بوده اند. نه «فرهنگ» نه «آقايى» حرف هاى «يكتا ناصر» را باور نكرده اند.«فرهنگ» به عنوان شكنجه گر باور نكرده كه او هيچ اطلاعى از جريان مبارزه مخفى عليه رژيم پهلوى ندارد و او را تا سرحد مرگ شكنجه كرده و «آقايى» هم، حرف هاى او را نشانه «توهم» و «بيمارى» فرض كرده است.فيلم، در نهايت، بيشتر از چهار شخصيت ندارد كه حداقل شخصيت هاى اين «زيرژانر» محسوب مى شوند [البته به جز يك استثناى درخشان: «بازرس» ساخته منكيه ويچ] قربانى زن - يكتا ناصر - ، همسر مبارزش - امير آقايى-، شكنجه گر - داريوش فرهنگ- و مأمور قانون - مهران رجبى- مأمور قانون در اين ژانر [تريلر] و به تبع آن در اين «زيرژانر» [ملاقات با بازجو] فاقد نقش تعيين كننده و گاه حتى، «به تعويق اندازنده» نجات شخصيت هاى مثبت اثر است كه در اين فيلم، به اين وظيفه ژانرى نيز عمل مى كند! از سويى ديگر، امير آقايى، خود، مأمور قانون است و كاغذهاى «دادستانى انقلاب» را به همراه دارد. اما اين مطلب، مخل وظيفه ژانرى او نيست چرا كه او همچنان نقش سنتى پليس هاى لباس شخصى [يا مخفى] را بازى مى كند كه هم مأموران رسمى قانون و هم آدم هاى عادى [هم در ژانر و هم در زيرژانر] نسبت به آنها بى اعتمادند.گفت و گوهاى فيلم، فضاى فيلم، عملكرد شخصيت ها و كنش ها و واكنش ها و حتى جاگيرى دوربين، ما را به اين نقطه مى رساند كه بيشتر شاهد يك نمايش يا تله تئاتريم تا يك فيلم اما كارگردان، هوشمندى به خرج مى دهد و با تلفيق گويش ذهن شخصيت ها [ناصر و فرهنگ] با ديالوگ هاى آنان و برداشتن مرز مشخص ميان اين دو، به بيانى سينمايى مى رسد كه ديگر نمى توان در نمايش ها يا تله تئاترها يا حتى در نمايشنامه هاى «هوا داده شده» [به قول هيچكاك؛ كه به فيلم هايى كه براساس نمايشنامه ساخته مى شد اطلاق مى كرد] به آن اشاره كرد.اين محصول مشترك سعيد شاهسوارى و بيژن ميرباقرى [اولى در نقش تهيه كننده و دومى در نقش كارگردان و هر دو در نقش فيلمنامه نويس] چند نياى ايرانى هم دارد. ازجمله فيلمنامه «شب سمور» و فيلم «خط قرمز» و البته بخش قابل توجهى از فيلم هايى كه در سال هاى آغازين انقلاب ساخته شدند و البته چند نمايشنامه مطرح آن سال ها و البته چند فيلم و نمايشنامه كه همين روند را در مواجهه اسراى ايرانى اردوگاه هاى عراق با شكنجه گران عراقى يا ايرانى خائن، تصوير كرده اند و مى كنند.فيلم اين دو برادر معنوى [ميرباقرى و شاهسوارى] البته كمى زمان گذشته است.مطمئناً اگر چنين فيلمى در سال هاى ?? يا ?? يا ?? ساخته مى شد بخشى از گنجينه سينماى ايران به شمار مى آمد و بر فيلم هاى بعدى نيز تأثيرگذار بود اما اكنون.// تنها يك فيلم خوب است كه مى توان اثرى بهتر را از سازندگان آن انتظار كشيد.منبع : ايران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]