واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: آخرین نیوز: روباهها حدود هشت سالی هست که همسایه این باغدار 50 ساله شدهاند. با اینکه باغ زیبای 15هکتاریاش در روستای هلان آذربایجان شرقی قرار دارد اما خودش در روستای باسمنج زندگی میکند. آقای اسلامی خیلی بشاش و خندهروست. وقتی به او میگوییم که میخواهیم درباره او و روباههایش گزارش تهیه کنیم، با اشتیاق و لهجه شیرین آذریاش میگوید: «دوست دارید ماجرای روباهها را از اول برایتان تعریف کنم؟ اگر بدانید چقدر زیبا هستند. چشمهایشان مثل مروارید برق میزند. پوستشان خیلی تمیز و نرم است و انگار هر روز به حمام میروند. خیلی دوستشان دارم. حتی آنها را شریک خودم میدانم.»

شدت این علاقه تا جایی است که آقای اسلامی برای همه اهالی روستا خط و نشان کشیده و گفته کسی حق ندارد روباهها و تولههای کوچکشان را اذیت کند و از گل نازکتر به آنها بگوید: «سال79 باغ را خریدم. آن موقع حصارکشی نشده بود. صاحب باغ گفته بود که توی باغ یک جفت روباه زندگی میکنند. به محیط وحش بستانآباد خبر دادم. کارشناسانش آمدند و بازدید کردند اما روباهها را با خودشان نبردند و قرار شد که کماکان توی باغم زندگی کنند.» پیدا کردن راههای دوستی آقای اسلامی اول دورتادور باغ را حصارکشی کرد تا خطری روباهها را تهدید نکند. هر موقع برای سرکشی به باغش میرفت، زیرچشمی همه جا را زیر نظر داشت: «گاهی روباهها را میدیدم که با احتیاط از لانهشان بیرون میآمدند. آن هم از فاصلهای دور. تا وقتی که نزدیکشان بودم، اصلا از لانه خارج نمیشدند.» باغدار مهربان دلش میخواست رابطه دوستانهای با روباهها برقرار کند. اولین قدم این بود که به شکلی اعتمادشان را جلب کند. اما چطور؟ «از قصابی محلمان مقداری پای مرغ و جگر سفید خریدم و گذاشتم جلوی لانهشان. وقتی بوی گوشت به دماغ روباهها خورد، با احتیاط از لانهشان بیرون آمدند. گوشتها را به دندان گرفتند و بردند. چند وقتی این کار را کردم. حیوانات وحشی که در طبیعت زندگی میکنند، اگر بهشان محبت کنید، میفهمند. ترسشان میریزد و کمکم با انسان رابطه دوستانهای برقرار میکنند. روباهها حیوانات باهوش و تیزی هستند. اگر حس کنند میخواهید آنها را اذیت کنید، بههیچوجه خودشان را به شما نشان نمیدهند. آنها هم فهمیدند که من نمیخواهم اذیتشان کنم.» محبتهای آقای اسلامی بالاخره کارساز شد و با روباهها رابطه دوستانهای برقرار کرد. دوستی بین روباهها و باغدار مهربان به جایی رسید که وقتی آقای اسلامی به درختانش رسیدگی میکرد، آنها هم در چند متری او بازی میکردند. صاحب باغ به آنها غذا میداد و روباهها هم در ازای غذای بیدردسری که از او میگرفتند، حساب موشها و خرگوشهای ناقلایی که با دندانهای تیزشان تیشه به ریشه درختان میوه میزدند را میرسیدند. اتفاق غیرمنتظره چند وقتی از روباهها خبری نبود و همین موضوع، آقای اسلامی را نگران کرده بود. فکر میکرد اتفاق ناگواری برایشان افتاده یا اینکه برای همیشه از باغش رفتهاند. بیخبری همچنان ادامه داشت تا اینکه وقتی یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود، با صحنه جالبی روبه رو شد؛ «دیدم هفت، هشت توله روباه کوچولو توی باغ دارند بازی میکنند. تازه فهمیدم در مدتی که خبری از آنها نبوده، روباه مادر دوران بارداریاش را میگذراند. بچهها که به دنیا آمدند، به تعداد لانهها هم اضافه شد. آنها از حفرههای مختلفی که پدر و مادرشان در قسمتهای مختلف باغ کنده بودند، بیرون میآمدند و دوباره واردشان میشدند. خلاصه حسابی شیطنت میکردند و از سروکول هم بالا میرفتند. من هم از تماشای بازی آنها لذت میبردم.» نقشهای برای روباهها مدتی بود که مرغ و خروسهای اهالی روستا گم میشد. دور و اطراف ده هم، جانور درندهای نبود که حیوانات اهلی روستاییها را بدزد. مثل اینکه دزدها یا همان روباهها گاهی به مرغدانی اهالی شبیخون میزدند. انگار بار اول شان هم نبوده. اهالی روستا که فهمیده بودند کار، کار روباههاست، حسابی از دستشان شاکی بودند. با هم فکر کردند تا یک درس درست و حسابی به روباههای خوشخوراک آقای اسلامی بدهند. آنها برای به دام انداختن دزدهاکه همان روباهها باشند، نقشه خطرناکی کشیدند. ادامه ماجرا را صاحب باغ تعریف میکند: «یک روز رفته بودم باغ. دیدم جلوی لانه روباهها دو تا مرغ افتاده. چند متر آن طرفتر کلاغی روی زمین افتاده و مرده بود. روستائیان مرغها را آغشته به سم کرده بودند تا روباهها بخورند و تلف شوند. به جایش کلاغ بینوا طمع کرده و مرغهای سمی را خورده و درجا تمام کرده بود. با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شدم. به سراغ روستائیان رفتم و گفتم که نباید به روباهها آسیب برسانند، وگرنه با من طرفند. شکار کردن اقتضای حیوانات شکارچی است. نمیشود جلویشان را گرفت. گاهی اوقات میبینم که مادر با توله هایش به قصد شکار از باغ خارج میشوند و وارد روستا میشوند اما کاری بهشان ندارم. به هر حال شاید برای من اتفاقی افتاد و دیگر کسی نبود که غذای آنها را تامین کنند. بنابراین باید بتوانند غذایشان را خودشان تامین کنند.» مرگ در کمین تولهها دو سال پیش اگر هوشیاری باغدار مهربان و دلسوز نبود، ممکن بود چند تا از توله روباههای شیطان و بازیگوش جانشان را از دست بدهند. آقای اسلامی از شبی میگوید که اشک را در چشمان مادر بچهروباهها دید؛ «داشتم در خانه مستقر توی باغم تلویزیون تماشا میکردم که صدای چلپچلپ آب و زوزه نازکی به گوشم خورد. چراغ قوهام را برداشته و به حیاط باغ رفتم. رد صداها را گرفتم تا رسیدم به استخر و با صحنه ناراحتکنندهای مواجه شدم. تولهها درون آب افتاده و در حال غرق شدن بودند. عمق استخر بیش از دو متر بود. کمی آن طرفتر مادر تولهها با بیقراری در اطراف استخر راه میرفت. اشک و التماس را در چشمان مادر دیدم. با دیدن این صحنه قلبم فشرده شد. تولهها را که توی آب دست و پا میزدند، از آب خارج کردم. بعد آنها را به خانه بردم و با حوله خشکشان کردم.» مادر تولهها همچنان بیرون بود و نگران بچههایش. ساعتی بعد وقتی تولهها حسابی خشک شدند، باغدار دلسوز و مهربان بچهها را رها کرد تا پیش مادرشان بروند. روباه مادر که تا آن ساعت نگران تولههایش بود، با دیدن فرزندانش به سمت آنها دوید. تولهها هم خودشان را به مادرشان چسباندند. مادر هم برای اینکه احساس امنیت و آرامش به آنها بدهد، شروع به لیسزدنشان کرد. وقتی آقای اسلامی این ماجرا را تعریف میکند، ناراحتی را به وضوح میشود در صدا و چهرهاش احساس کرد؛ «بعد از آن اتفاق، دور استخر را حصارکشی کردم تا تولهها هنگام بازی دوباره درون آن سقوط نکنند. الان خیلی خوشحالم که میبینم زنده و سرحال با هم بازی میکنند و پدر و مادرشان آنها را قلقلک میدهند. حیوانات خیلی تمیزی هستند و اصلا محیط باغ را آلوده نمیکنند. الان که فصل سرماست، خیلی کمتر از لانههایشان خارج میشوند. اما تابستانها بیشتر اوقات حتی در فاصله سه متری من بازی میکنند.» ارتباط خوب روباهها و انسانها، تنها به باغدار مهربان ختم نشده است؛ چرا که روباههای پرجنبوجوش و تمیز، با همسر و پسر آقای اسلامی هم رابطه خوبی دارند؛ البته مثل اینکه ارتباطشان با پسر بیشتر است تا مادر خانواده. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 539]