تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عبادت را نزد خويش ناپسند مگردانيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828750456




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزیده ای از اشعار شفق 1


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گزیده ای از اشعار شفق (1)
بهجتی
ناله بر درگاه دوست  در رضای دوست گم کردم رضای خویش را نم به یم پیوست و  کرد افزون بهای خویش را شستشو دادم سحرها چهره را در موج اشک یافت جان تیره ام از نو، صفای خویش را خسته شد جانم ز ظلمت ها بتاب ای نور عشق تا کنم روشن، شبان دیر پای خویش را لذتی از ناله بالاتر نباشد بهر من گر توانم بر لب آوردن، نوای خویش را جان من می سوزد از داغی نهان، و زموج اشک می دهم تخفیف، داغ شعله زای خویش را نازم آن دریای رحمت را که ننماید دریغ با همه گستاخی از عاصی عطای خویش را بر درت یا رب تهیدست آمدم با صد امید از کرم دور است راندن بینوای خویش را ای پناه بی کسان تنها تویی دمساز من گرچه در حقت ز حد بردم جفای خویش را تیره روزم، پرتوی بخشایشی سویم فرست دردمندم، دار ارزانی شفای خویش را در صف اهل نجاتم یا صف اهل عذاب؟ وای، حیرانم، ندانم ماجرای خویش را  لذت  سحر   از کف مده فغان شب و خلوت سحر شاید رسی به قرب حق از دولت سحر چون مرغ شب بنال و ز دل، وای وای کن خوش فرصتیست بهر دعا فرصت سحر همچون سپیده یافت فروغ و صفا و لطف هر کس که گشت همدم و همصحبت سحر حالی لذیذتر نبود پیش عاشقان از های های گریه ی با حالت سحر من عاشق شبم که برابر نمی کنم با عمر نوح، یک نفس از لذت سحر روح اسیر من سحر آزاد می شود زینرو به اشتیاق کشم منت سحر شرمنده ام که کرده ام آلوده از گناه جانی که بود پاکتر از عصمت سحر یا رب ترحمی که ز حسرت گداختم نبود چون شمع، سوختم همه در خلوت سحر عجب اگر شفق آتش گرفته است کو راست شعله ها بدل از حسرت سحر یک نم از دریا  ما ز مردان خدا صدق و صفا آموختیم رسم رندی را ز عشاق خدا آموختیم از خلوص و معرفت و ز آشنایی با خدا آنچه داریم از علی مرتضی آموختیم شمع آسا سوختن هر شب به خلوتگاه راز زان خدایی عارف دردآشنا آموختیم لذت شب زنده داری، گریه ی بی اختیار ما از آن سرمست صهبای بلا آموختیم از علی، بی خویشتن افتاده در محراب شوق شیوه ی شبخیزی و رسم دعا آموختیم بر زبان تسبیح و بر لب ناله، بر رخساره اشک این صفاها از وصی مصطفی آموختیم از مناجاتش به نخلستان و از غش کردنش راه نجوی با مقام کبریا آموختیم زان لبان ناله گر، آرام، در طوفان درد نرم نالیدن چو آب چشمه ها آموختیم زان نهاده سالها سر بر سر زانوی غم سر ایمان، رمز تسلیم و رضا آموختیم هم شدیم آتشفشان از آه و هم دریا ز اشک جمع این مشکل از آن مشکل گشا آموختیم مست شوقیم و خراب از گریه ی شب وین عجب یک نم از دریا بود درسی که ما آموختیم شاهکار آفرینش  هر کس ترا شناخت غم از جان و سر نداشت سر داد و سر ز پای تو یک لحظه برنداشت عشق رخت به خرمن عشاق بیقرار افروخت آتشی که خموشی دگر نداشت داند خدا که شعله ی عشق تو گر نبود کانون پر شراره ی هستی شرر نداشت ای ماه من زمانه پس از ختم انبیا بهتر ز ذات پاک تو دیگر پسر نداشت باشد خدا علی و ترا نیز نام اوست باغ حیات از تو گلی خوب تر نداشت تیغ تو گر نبود شجاعت یتیم بود داد تو گر نبود عدالت پدر نداشت آغاز عدل از تو و پایان آن به تو بود او تنی که بی تو بر اندام سر نداشت در کارگاه خلقت اگر گوهرت نبود نخل تناور بشریت ثمر نداشت تو شاهکار دستگه آفرینشی عنوان نامه ی شرف و فضل و بینشی مطالب مرتبط :هرچه که بیند دیده...    زندگینامه خود نوشت شفق    شمه ای از خصوصیات اخلاقی شفق     کتابنامه شفق       گزیده اشعار شفق 2              اگر میتوانستم دلم را برایت می فرستادم !      





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5629]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن