واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بازیها در عصر جمعه یكی از نقاط برجسته و قابل تامل هستند. در این میان رویا نونهالی در نقش محوری فیلم با بازی درونی و تاثیرگذار خود نقش عمدهای در جذابیت این شخصیت دارد.... درباره «عصر جمعه» حدود 5 سال از ساخت «عصر جمعه» میگذرد. آن زمان كه این فیلم در جشنواره فجر به نمایش درآمد، خیلیها بر این باور بودند كه یكی از بهترین «فیلم اول»های این سالها را دیدهاند و برای كارگردان جوانش انتظار آیندهای درخشان داشتند. در این سالها عصر جمعه به هر دلیلی كه موضوع این نوشته نیست، به نمایش درنیامد و كارگردانش فیلم دیگری نساخت و تنها به ساخت بخشی از یك سریال برای شبكه 2 اكتفا كرد كه آن هم هنوز فرصت پخش پیدا نكرده است. در این شرایط، فیلم عصر جمعه كه مدتی قبل شایعه پخش آن در شبكه خانگی قوت گرفت (و البته عملی نشد) روی پرده رفت و پس از مدتها از زمان ساختش میتوان به نقد آن نشست. نكته مهم و كلیدی درباره این فیلم به عنوان یك اثر این است كه یك اثر پس از چند سال از زمان ساختش، آیا همان تأثیر را بر تماشاگر دارد كه در زمان خود داشت یا خیر؟ این یك اصل و حتی معیار در نقد فیلم، نزد بسیاری از منتقدان است كه اثر را در گستره زمانی پیشرو میسنجند و ارزیابی میكنند. آنها گاه معتقدند هیاهوی تبلیغاتی یك فیلم، تازگی مضمونش، ارتباط قصهاش به شرایط سیاسی و اجتماعی روزگارش و... آیتمهایی هستند كه ممكن است بر آرای مخاطب تاثیرگذار باشند، بنابراین تنها در وضعیتی میتوان به درك دقیقتری از یك اثر رسید كه زمان بر آن گذر كرده باشد و گرد و غبار همه آن عوامل موثر بر فرامتن نشسته باشد و آنگاه یك مخاطب بدون هیچ واسطهای، پس از سالها بنشیند و فیلمی را ببیند و به این نتیجه برسد كه آیا تنها در یك مقطع خاص اثرگذار بوده یا در بلندمدت هم میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. با این مقدمه تماشای عصر جمعه پس از 5 سال میتواند روشنگر برخی حقایق باشد؛ مهمتر از همه اینكه آیا پس از این مدت هم قابلیت ارتباط با مخاطبش را دارد یا خیر؟ جسارت مونا زندی در نزدیك شدن به یك فضای كمتر آزموده شده در سینمای ایران قابل تحسین است. در زمینه كارگردانی نیز او در مواردی بخوبی توانسته از توانایی 3 بازیگر اصلی فیلم (رویا نونهالی، هانیه توسلی و مهرداد صدیقیان) استفاده كند و در هدایت آنها در نظر داشته باشد كه چگونه میتوان بازیگر كاركشته و ماهری مانند نونهالی را در كنار یك تازهكار به نام صدیقیان نشاند و از هر دو بازیهای یكدستی گرفت. حتی در نوع مقدمهچینی قصهاش هم زندی عنصر مهم و حیاتی تعلیق را خیلی خوب رعایت كرده و مسیری را كه برای ورود به داستان اصلی و گره محوری طراحی كرده، نشانگر اطلاع خوب او از فیلمنامهنویسی و البته فضاسازی است؛ اما در این میان آنچه بیش از همه باعث میشود كه بگوییم عصر جمعه یك فیلم آبرومند است و نه یك اثر درخشان، گمگشتگی و آشفتگی كارگردان در نحوه قصهگوییاش در سكانسهای اوج فیلم است. قصه درباره كنجكاوی دختری است برای یافتن زنی دیگر كه تا این سن و سال از دیدار و آشنایی با او منعش كردهاند. او پس از جستجوی فراوان، گمشدهاش را مییابد، اما این بار این زن است كه این دختر را از خود میراند. بتدریج متوجه نسبت این دو میشویم كه خواهر یكدیگرند و همین انس و الفت خواهرانه، مقاومت خواهر بزرگتر را میشكند و آهسته آهسته میان این دو دلبستگی تازهای شكل میگیرد. خواهر بزرگتر فرزندی دارد كه در آستانه بلوغ است. او نیز مانند دختر كنجكاو است، اما كنجكاوی او پس از شنیدن زمزمهها و درددلهای دو خواهر، جهت دیگری پیدا میكند و پرخاشگری او آغاز میشود. اینها سرفصلهایی از قصه اصلی عصر جمعه است؛ فیلمی كه پازلهای قصه پرتعلیقش را درست میچیند اما در میانههای كار، قطعهها را سر جای خود قرار نمیدهد و همین ضعف باعث ارتباط گسسته و ناكام تماشاگر با آن میشود.در تشریح این ضعف میتوان باب یك بحث كلیتر را گشود و سپس به عصر جمعه رسید. اهمیت قصهگویی در سینمایی بیشتر لحاظ میشود كه مبتنی است بر جاذبههای كلاسیك. در این سینما قصهگویی شرط اصلی است و همه توانمندیهای كارگردان در طراحی میزانسنهای خاص و شیوه روایت نامتعارف در خدمت همین ركن است. مثلا در سینمای آمریكا، از دوران جان فورد تاكنون، شاهد نوعی تحول مستمر در شیوه قصهگویی در فیلمها هستیم. از این حیث، تلاش كارگردانان سینمای كلاسیك در قصهگویی خطی و سرراست، تفاوت بنیادینی با كار كارگردانان نوگرای امروزی ندارد كه قصه فیلمشان را با پیچیدگی بیشتری میگویند و خیلی مواقع از قصهگویی به شیوه سرراست عدول میكنند. دلیل این شباهت، هدف مشترك هر دو جریان است كه قصه برایش هدف اصلی است. تماشاگری كه یك دهه قبل از «تایتانیك» چنان استقبالی میكند كه آن را به عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینما مطرح میكند، امروزه بیننده «سرآغاز» اثر جدید كریستوفر نولان است كه در آن، قصه به پیچیدهترین شكل ممكن روایت میشود؛ بنابراین این مسیر تحول در راستای موجودیت و هویت همه نوع سینما و ژانر معنی پیدا میكند. از سوی دیگر سینمای روشنفكرانه اروپا از دیرباز تاكنون چندان در قید و بند قصهگویی نبوده است. نگاهی به آثار اولیه فریتس لانگ، ژان كوكتو، مارسل كارنه، روبر وینه، روبر برسون و سپس اینگمار برگمن، آندره تاركوفسكی، تئو آنجلوپلوس و... نشان میدهد دلبستگی آنها به سینمایی متفاوت از جریان قصهگویی برای تماشاگر است و به همین دلیل هم مخاطبان آثار آنها محدودتر از تماشاگران فیلمهای قصهگو هستند. بر این اساس و با در نظر گرفتن این دو الگو، مشخص نیست كه عصر جمعه به كدام یك از اینها گرایش دارد. از سویی طرح قصه این فیلم، نوید یك فیلم قصهگو را میدهد، اما از میانههای فیلم به بعد، كارگردان از الگوی فیلمهای روشنفكرانه برای پیشبرد اثرش استفاده میكند. در حالی كه موتور محركه عصر جمعه گذشته این آدمهاست؛ اما كارگردان در ارائه اطلاعات ضروری پیرامون این گذشته خست به خرج میدهد و به این ترتیب اثرش در مواردی الكن به نظر میرسد.اینكه تماشاگری قادر به درك ابهامات یك فیلم نباشد یك بحث است و اینكه یك فیلم نتواند هدفی برای ابهامهای خود تعیین كند، بحثی دیگر. مثلا عباس كیارستمی در «طعم گیلاس» فیلمی پیچیده به مخاطب ارائه میكند كه این پیچیدگی قابل تفسیر است و كلافی سر در گم نیست، اما فیلمی مانند عصر جمعه در مواردی فاقد یك نظم روایی مشخص است و به همین دلیل سرخوردگی یك تماشاگر پس از دیدن آن ممكن است چندان به قدرت درك او ربطی نداشته باشد. در این فیلم، هر گاه قرار است به گذشته تلخ و پرماجرای زندگی زن برسیم، كارگردان ترجیح میدهد با حداقل اشارههای گذرا، از آن بگذرد؛ در حالی كه ظاهراً دلیل اصلی جداافتادگی او از خانوادهاش و نیز عزلت او و فرزندش، به این گذشته مربوط میشود. منظور از این نوشته این نیست كه چرا همه چیز به شكل شفاف و بدیهی عرضه نمیشود، بلكه هدف این است كه میتوان با اشارههایی غیرمستقیم اما مرتبط، تماشاگر را از سرگردانی درآورد. البته اینها همه موانعیاند كه عصر جمعه را در حد یك فیلم خوب و آبرومند نگه میدارند و منظور از طرح این نقاط ضعف، اصرار بر كمارزش بودن این فیلم نیست. بازیها در عصر جمعه یكی از نقاط برجسته و قابل تامل هستند. در این میان رویا نونهالی در نقش محوری فیلم با بازی درونی و تاثیرگذار خود نقش عمدهای در جذابیت این شخصیت دارد. مهرداد صدیقیان نیز در نخستین تجربه سینماییاش واقعا درخششی خیرهكننده دارد و پس از همین فیلم بود كه كیومرث پوراحمد او را برای «اتوبوس شب» انتخاب كرد. عصر جمعه فیلمی زنانه است و موقعیتهای آن نیز حاصل تخیل فیلمساز تازهكاری كه با همین كار اولش نشان میدهد كه باید در انتظار آثار بعدیاش باشیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 590]