واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: سلامت-بخشودن، عملي نيست كه نسبت به ديگران انجام دهيم، بلكه موهبتي است كه بنابه آن انسان با خودش كنار ميآيد. مثل هر مرهم واقعي، اقدامي همراه با دوست داشتن. زندگي رشتهاي از چشمپوشي و گذشتهاست. قبل از آنكه عملي را براي هميشه كنار بگذاريم، آن را دوباره تكرار ميكنيم. بنابراين چرا آنقدر مشكل بهنظر ميرسد كه از خطاهايي كه در گذشته انجام شده، چشمپوشي كنيم؟ شايد بدين دليل است كه خاطراتمان، خوب يا بد، به ما مفهوم استمرار و بودن را ميبخشند. خاطرات، هستي و وجود ما را بر روي بعد زمان ثبت كرده و بين بعدهاي گوناگون زندگي ارتباط برقرار ميكنند. انساني كه در گذشته بودهايم و انساني كه امروزه به مدتي نامعلوم، به ايفاي نقش ميپردازد. اكثر افراد، دوران كودكي مطلوبي را پشتسر نگذاشتهاند و براي آنكه بگويند زندگي بر طبق ميل و خواسته آنان نبوده، سختيها و جراحات گذشته را بازگو ميكنند. غافل از آنكه با اين عمل، خود را درون تله مياندازند. اگر مدام در گذشته زندگي كنيم، اين امر مانع از آن ميشود كه در خود تغيير ايجاد كرده و بهطور حتم ما را به موجودي بدبين نسبت به آينده تبديل ميكند. معمولاً بخشودن با فراموش كردن گذشته يا با خود به صلح و آرامش رسيدن اشتباه گرفته ميشود. درحاليكه بخشيدن هيچ كدام آنها نيست. همچنين بخشودن، عملي نيست كه نسبت به ديگران انجام دهيم. بلكه موهبتي است كه بنابه آن انسان با خودش كنار ميآيد. مثل هر مرهم واقعي، اقدامي همراه با عشق و انصاف. زمانيكه شما تصميم ميگيريد نسبت به شخصي كه به شما صدمه و آسيب رسانده است، از كينه و انتقامجويي چشمپوشي كنيد، اين امر نشانگر پختگي عظيم روحي و عاطفي شماست. بخشودن و گذشت، روشي براي رهاسازي خويشتن از بار فشار و اعتقاد به ايجاد تغيير و دگرگوني است. آزادسازي خويشتن از تفكرات قديمي و تعبيرات نادرست، به ما اين امكان را ميدهد تا از مرز حال و آينده فراتر رويم. اقدام به اين عمل همراه با ارادهاي محكم، سبب ميشود تا حس ناتواني و اضطرابي كه همواره در زمان بدبختي به سراغ ما ميآيند، از بين بروند. زمانيكه به عزيزان از دست رفته ميانديشيم، درد و غم ناشي از آن و احساسات ناخوشايندي كه يكباره به ما هجوم ميآورند، براي رويارويي با آينده، ضروري و قطعي ميباشند. در اين مبارزه، اميد و ايمان را نبايد از دست داد. اكثر افراد مايلند به اميدي كه در درون آنها وجود دارد، معنا و مفهوم مذهبي بخشند. ايمان و اعتقاد به اينكه خداوند رحمان و رحيم راه راست را به افراد باايمان نشان داده و با بشارت زندگي جاودانه بعداز مرگ، به اكثر مؤمنان آرامش عظيمي بخشيده و به سؤال جهاني تمامي افراد بشر: «چرا من؟» پاسخ ميدهد. مذهب براي تمامي ما اين امكان را فراهم ميسازد تا وقايع غيرقابل پيشبيني و يا اتفاقاتي را كه فراسوي درك ما هستند، همانند شكستها و فقدانهاي مهم زندگي را با اين باور كه در پشت تمامي اين وقايع، هدفي خاص نهفته است با بردباري تحمل كنيم. بدينترتيب مجبور نخواهيم بود بار سنگين چراها را بر دوش بكشيم. فقط كافيست به خداوند توكل كرده و بپذيريم كه اهداف و برنامههاي خداوند فراسوي درك ذهن محدود ما بوده و از هر جهت به خير و صلاح بندگان ميباشد و در هر وضعيت نامطلوب خيري نهفته است. كسانيكه نميتوانند و يا نميخواهند دست از اين شك و ترديد نسبت به وقايع بردارند، هرگز از جوابهاي ساده به سؤالات پيچيدهاي كه در مورد هستي و جهان داده ميشود، قانع نبوده و مجبور هستند كه زندگي را با شك و ترديد و نگرانيهايش بپذيرند. اين افراد از پشتوانه مذهبي برخوردار نبوده و براي آنكه مفهوم خاصي براي زندگي پيدا كنند مرتباً با آن در حال كشمكش بوده و مجبور هستند بدون كمك ايمان و اعتقاد به خالق يكتا كه واضع قوانين حاكم بر جهان هستي است، با مرگ يعني سرنوشت مشترك همه انسانها، به تنهايي روبهرو شوند. فرم خاصي از بخشودن، به تمامي درد و غمها خاتمه ميدهد. پسر 6 ساله من، در اثر بيماري سرطان خون و مشكلات مربوط به پيوند مغز استخوان درگذشت. من اهداكننده مغز استخوان بودم. تسليم شدن و پذيرفتن مرگ پسرم، تمريني در مورد عفو و گذشت محسوب ميشود. بخشيدن پزشكاني كه عمل جراحي را پيشنهاد داده بودند و مهمتر از همه بخشيدن خودم، مني كه نتوانسته بودم پسرم را از مرگ نجات دهم. زمانيكه براي زنده ماندن فرزندم به درگاه خداوند دعا ميكردم، اين عمل نشانگر عجز و درماندگي من بود. اما هنوز اميد داشتم به كمك دين و اعتقاداتم، جان عزيزترين موجود زندگيام را نجات دهم. مرگ فرزندم، درحاليكه از نظر جسماني در سلامت كامل بهسر ميبرد، و فقط در اثر يك موتاسيون سلولي (جهش ژني) اتفاق افتاد، كاملاً غيرقابل پيشبيني بود. مرگ فرزندم، مرا متزلزل كرد. من به حال كسانيكه توانستهاند بعداز تجربه چنين فقداني (از دست دادن عزيزي) ايمان خود را همچنان راسخ و محكم حفظ كنند و حتي به اين نتيجه برسند كه در پشت اين حادثه ناخوشايند، هدف و منظوري نهفته است، غبطه ميخورم. همگي ما سنگيني بار جراحات، مطرود شدن و يا بيعدالتيهاي زندگي را در خاطراتمان بردوش ميكشيم. گاهي اوقات با چنان شدتي به سرزنش و انتقاد ميچسبيم كه مرتباً توسط اشخاص و يا اخلاقياتي كه ما را مسئول بدبختيهايمان ميدانند، مورد آزار و عذاب قرار ميگيريم. محيط فرهنگي پيرامونمان به گونهاياست كه اغلب ديگران موجب رنجش و ناراحتي ما ميشوند و اين احساس ناخوشايند همواره همهجا حاضر است. گاه براي آنكه از زير بار رفتاري كه داشتهايم خلاصي يابيم، ديگران را مسئول ناراحتيها و مشكلاتمان ميدانيم. از آنجاييكه انسان همواره مسئول اعمال و رفتار خويش است بنابراين سعي دارد با متهم كردن ديگران از زير بار مسئوليت بگريزد. و از پذيرش اين حقيقت كه زندگي همواره مملو از ناسازگاريها و مشكلات است، سرباز ميزنيم. به جراحات، اهانتها، سرزنش ها و مهمتر از همه به رؤياهاي برآورده نشده در زندگي بينديشيد. ببينيد چگونه نزديكترين آشنايان و خويشاوندان، ما را مرتباً مورد سرزنش و انتقاد شديد قرار دادهاند. اما مرور زخمها و جراحات گذشته باعث ميشود كه از سؤال اصلي غافل شويم: هماكنون براي بهبود اوضاع زندگي چه بايد كرد؟ اكثر افراد، گذشته را همانند يك فيلم سرگرمكننده و اغلب غمانگيز مرتباً در ذهن خود مرور ميكنند. خاطراتي كه شامل نگونبختيها و حوادث غمانگيزياست كه آنان را تا به امروز به اينجا كشانده است. زمانيكه اين داستان را با مشاهدات و گفتههاي ديگر شاهدان مقايسه ميكنيم، ميبينيم كه همه افراد برداشت يكساني از يك واقعه ندارند. توصيف اكثر آنان مربوط به تصورات آنان بوده اما در اصل از جذابيت واقعه نميكاهد. ما قادر نيستيم هيچ تغييري در بيعدالتيها، جراحات وارد شده و هر چيزي كه ميخواستيم انجام شود ولي نشده، ايجاد كنيم. چه فايدهاي دارد كه به اين ناراحتيها چسبيده و سرسختانه با آنها بجنگيم؟ آيا كار ديگري از دستمان برنميآيد؟ آشتي با گذشته، كه سادهترين و دشوارترين اقدامات بشري محسوب ميشود، الزاماً به معناي بخشودن و چشمپوشي از خطاهاست، اقدامي داوطلبانه و در عين حال بيچون و چرا كه زماني امكانپذير ميشود كه آنرا عملاً به انجام برسانيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]