واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: امام حسن مجتبي عليه السلام كه از تمامي خيانت هاي سپاه خويش خبردار بود، با گردآوري آنان و ايراد خطبه و روشن نمودن اذهان آنان از دسيسه هاي دشمن، تلاش وافر نمود كه روحيه مردانگي و رزم آوري را در آنان، بار ديگر زنده كرده و توطئه هاي دشمن را نقش بر آب كند. رسوخ شرم آور نفاق و خيانت، سپاه آن حضرت را از كارايي لازم انداخته و توازن نظامي را به كلي دگرگون كرده بود و سرانجام، امام حسن (ع) را وادار به پذيرش صلح ناخواسته كرد و آن حضرت، به ناچار در 25 ربيع الاول و به قولي در نيمه جمادي الاول سال 41هجري قمري بر اساس شرايطي، خلافت را به معاوية بن ابي سفيان واگذاشت و خود از آن كناره گرفت. بدين سان، درگيري و جنگ ميان سپاهيان شام و سپاهيان عراق پايان يافت و آن سال را عام الجماعة ناميدند. متن صلح نامهاي كه به امضاي طرفين و گواهان از دو سپاه رسيد، از اين قرار است: 1- حكومتبه معاويه واگذار ميشود بدين شرط كه به كتاب خدا و سنت پيغمبر (ص)و سيره خلفاي شايسته عمل كند. 2- .پس از معاويه حكومت متعلق به حسن است و اگر براي او حادثهاي پيش آمد، متعلق به حسين و معاويه حق ندارد كسي را به جانشيني خود انتخاب كند. 3.معاويه بايد ناسزا به اميرالمؤمنين و لعنت بر او را در نمازها ترك كند و علي را جز به نيكي ياد ننمايد. مردم در هر گوشه از زمين هاي خدا-شام يا عراق يا يمن و يا حجاز-بايد در امن و امان باشند و سياهپوست و سرخپوست از امنيت برخوردار باشند، و معاويه بايد لغزشهاي آنان را ناديده بگيرد و هيچ كس را بر خطاهاي گذشتهاش مؤاخذه نكند و مردم عراق را به كينههاي گذشته نگيرد. اصحاب علي در هر نقطهاي كه هستند در امن و امان باشند، و كسي از شيعيان علي مورد آزار واقع نشوند، و ياران علي بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بيمناك نباشند، و كسي ايشان را تعقيب نكند و صدمهاي بر آنان وارد نسازد و حق هر حقداري بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب علي است از آنان بازگرفته نشود. به قصد جان حسن بن علي و برادرش حسين و هيچ يك از اهل بيت رسول خدا(ص)توطئهاي در نهان و آشكار نشود، و در هيچ يك از سرزمينهاي اسلام، ارعاب و تهديدي نسبت به آنان انجام نگيرد. 5.معاويه نه حق دارد خود را امير المؤمنين بنامد، و نه اينكه شهادتي نزد حسن بن علي اقامه كند… ماده ديگري نيز در برخي از روايات ذكر شده به اين مضمون: بيت المال كوفه كه موجودي آن پنج ميليون درهم است مستثني است و تسليم حكومت نميشود، و معاويه بايد هر سال دو ميليون درهم براي حسن بفرستد، و بني هاشم را از بخششها و هديهها بر بني اميه امتياز دهد، و يك ميليون درهم در ميان بازماندگان شهدايي كه در ركاب امير المؤمنين در جنگهاي جمل و صفين كشته شدهاند، تقسيم كند، و اينها همه بايد از محل خراج دارابجرد تاديه شود. اما برخي از نويسندگان در صحت آن ترديد كرده و آن را ساخته و پرداخته دست امويان و عباسيان دانستهاند كه پيوسته در صدد ضربه زدن به مقام و شخصيت خاندان رسول خدا (ص) و بخصوص امام حسن(ع) بودند كه فرزندانش پيوسته در برابر عباسيان قيام ميكردند و مزاحم حكومت آنان بودند، و وجود چنين مادهاي را در قرارداد صلح مخالف شان و مقام امام حسن(ع)ميدانند. از ابن قتيبه نقل شده كه در پايان قرارداد، عبد الله بن عامر- فرستاده معاويه- قيود و شروط حسن (ع) را به همان صورتي كه آن حضرت بدو گفته بود براي معاويه نوشت و فرستاد، و معاويه همه آنها را به خط خود در ورقهاي نوشت و مهر كرد، و پيمان هاي مؤكد و سوگندهاي شديد بر آن افزود، و همه سران شام را بر آن گواه گرفت و آن را براي نماينده خودعبدالله فرستاد و او آن را به حسن(ع) تسليم كرد. ** علت صلح از زبان امام حسن (عليه السلام) وقتي شخصي به صلح حضرت اعتراض كرد، حضرت در جوابش چنين فرمود: من به اين دليل مجبور به قبول صلح با معاويه شدم و حكومت را به وي سپردم كه در مقابل وي ياراني براي پيكار با او نداشتم و اگر ياراني داشتم ، شبانه روز با او مي جنگيدم تا كار يكسره شود. من كوفيان را خوب مي شناسم و بارها آنها امتحان پس داده اند، آنها مردماني فاسد، اصلاح ناپذير، سست پيمان و بي وفا هستند كه دو نفر آنها با همديگر موافق نيستند و اگرچه ظاهراً مطيع ما ولي در عمل حامي دشمن ما هستند. تنها ترين سردار اسير امواج خيانت ها در منابع تاريخي معتبر آمده است كه امام سپاهي براي مقابله با معاويه تجهيز نمود و از نخيله حركت داد برخي از افراد نه تنها پيمان شكستند بلكه قصد جان امام را كردند و به خيمه او حمله ور شدند، فرمانده سپاه امام نيز خيانت كرد و در ساياط يكي از خوارج بر حضرت جراحتي وارد كرد. علاوه بر اينها، شايعات جاسوسان معاويه و زودباوري جمعي از سپاه امام درباره همكاري قيس بن سعد و سعيد بن قيس، دو تن از فرماندهان سپاه امام با معاويه در بين سپاه امام پخش شد كه آنها هم مثل عبيدالله بن عباس به سپاه معاويه پيوسته اند اوضاع و شرايط بسيار ناگواري را براي امام پيش آورد، كه سپاه امام يكسره دچار هرج و مرج شد و از هم پاشيد و خطر شهادت امام توسط سپاه خود جدي شد. سرانجام امام(ع) از اين صحنه نجات يافت و با معدودي به مدائن رفت، كه اين اوضاع آشفته بهترين فرصت براي معاويه بود كه با عملي شدن نيرنگ و خدعه اش صلح را به امام تحميل كند، و امام مصالح عمومي جامعه اسلامي را در آن ديد كه در اينگونه شرايط جنگ عملي نيست مگر به قيمت كشته شدن معدودي از دوستان و اصحاب علي (ع) و صحابه پيامبر. از طرفي امام چاره اي جز صلح در اين شرايط و اوضاع آشفته نداشت چراكه با خيانتكاران و عهدشكنان نمي شد به جنگ نيرنگ بازي چون معاويه رفت، بنابراين امام تنها راهي كه براي حفظ اساس دين و امامت امت اسلامي مي ديد كناره گيري از خلافت بود و خود مي دانست كه معاويه اهل صلح نيست و كسي نيست كه به صلح و پيمان پاي بند باشد و آن را رعايت كند اما ميخواست به اين طريق جلو خونريزي بي هدف را بگيرد و از حيثيت دين محافظت كند. شيخ صدوق(ره) در كتاب علل الشرايع به سند خود از ابي سعيد عقيصا روايت كرده كه وقتي به نزد امام حسن(ع)رفت و به آن حضرت عرض كرد: اي فرزند رسول خدا چرا با اينكه ميدانستي حق با شماست با معاويه گمراه و ستمگر صلح كردي؟ امام(ع)در پاسخ فرمود: اي ابا سعيد آيا من حجتخداي تعالي بر خلق او و امام و رهبر آنها پس از پدرم(ع) نيستم! گفتم: چرا! فرمود: آيا من نيستم كه رسول خدا(ص) درباره من و برادرم حسين فرمود: حسن و حسين(ع)هر دو امام هستند، چه قيام كنند و چه قعود؟ گفتم: چرا! فرمود: پس من اكنون امام و رهبرم چه قيام كنم و چه نكنم. اي ابا سعيد علت مصالحه من با معاويه همان علت مصالحهاي است كه رسول خدا(ص) با بني ضمرة و بني اشجع و مردم مكه در بازگشت از حديبيه كرد. آنان كافر بودند به تنزيل (و ظاهر صريح آيات) قرآن، و معاويه و اصحاب او كافرند به تاويل (و باطن آيات) قرآن. اي ابا سعيد وقتي من از جانب خداي تعالي امام هستم نميتوان مرا در كاري كه كردهام چه صلحو چه جنگ تخطئه كرد، اگر چه سر كاري كه كردهام براي ديگران روشن و آشكار نباشد. آيا خضر را نديدي كه وقتي آن كشتي را سوراخ كرد، و آن پسر را كشت، و آن ديوار را بر پا داشت، كار او مورد اعتراض موسي(ع) قرار گرفت چون سر آن را نميدانست، تا وقتي كه علت را به او گفت راضي گشت، و همين گونه است كار من كه شما به خاطر اينكه سر كار ما را نميدانيد مرا هدف اعتراض قرار دادهايد، در صورتي كه اگر اين كار را نميكردم احدي از شيعيان ما بر روي زمين باقي نميماند، و همه را ميكشتند. فراهنگ **2006**1588
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]