واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: اينجا، آرامگاه ابدي انسان هايي است كه براي رسيدن به هدف الهي خويش، هنگام مبارزه عليه رژيم ستمشاهي در ميدان هايي چون ژاله و وفوزيه سابق با پيكري غرقه در خون بسوي معبود شتافتند و يا در جبهه هاي دفاع مقدس، چيزي جز يك پلاك و استخوان از خود بر جاي نگذاشتند. اكنون در سي و دومين بهار آزادي، قطعه شهدا سرشار از عشق و شور است، خانواده هاي معظم شهدا، جانبازان و ايثارگران آمده اند تا بيعت خود را با سالار شهيدان اباعبدالله الحسين (ع) و شهداي عزيزي كه خون خود را براي احياي دين و سربلندي ميهن نثار كردند، مستحكم تر نمايند. مادري را مي بينم كه گويي براي نخستين بار است قاب عكس روي مزار فرزند شهيدش را مي بيند وناگفته هاي دلش را براي او بازگو مي كند. موجي از دلتنگي به وضوح در چهره اش نمايان است. آري اين حكايت غريب آما آشناي اين بانوي كهنسال است. او قاب عكس فرزند شهيدش را در آغوش گرفته و در حال پرپركردن گل هاي سرخ و ميخك بر مزار اوست. هنوز باور ندارد كه 32 سال است پسرش او را تنها گذاشته و جانش را براي سربلندي ملت و ميهن، تقديم انقلاب كرده است. وقتي با اين بانو همكلام مي شوي، بغض گلويش را مي فشارد، بغضي كه سال هاست در گلو مانده است. او مي گويد: هنوز باور ندارم كه محمد ديگر در كنار من نيست و من نمي توانم آرزوهايم را براي او محقق كنم. م-د ادامه مي دهد: البته، خوشحالم كه پسرم توانست آرزوهاي ملت و امام راحل را به ثمر برساند اما اي كاش خودش بود و اين پيروزي را از نزديك حس مي كرد. اين بانوي 60 ساله مي گويد: سن محمد در آن دوران بسياركم بود اما به خوبي مي دانست كه مهمترين هدف امام خميني (ره) و ملت ايران چيست و چرا آنان اعتراض خود را به خيابان ها كشانده اند. وي مي افزايد:انگارهمين ديروز بود كه براي شركت در تظاهرات به ميدان ژاله رفت و ديگر به خانه برنگشت اما من هنوز چشم انتظار بازگشت او هستم . هر روز برايش گل هاي تازه مي آورم و با او درد و دل مي كنم چون احساسم اين است كه او به حرفهاي من گوش مي دهد. كمي آنطرف تر، جواني را مي بينم كه با نگاهي مملو از حسرت به عكس پدرش كه روي مزارش حك شده، نگاه مي كند. از او مي پرسم،پدرت را دوست داشتي؟ محمد علي، با لبخندي سرشار از حرفهاي ناگفته مي گويد: من هيچگاه پدرم را نديده ام، او يك روز قبل از به دنيا آمدن من در سال 57 شهيد شد. او ادامه مي دهد: هيچ وقت معني پدر داشتن را متوجه نشدم، اما قهرمان بودن او برايم يك افتخار بزرگ است. محمدعلي مي گويد: من هر روز با تصوير پدرم حرف مي زنم و به او مي گويم كه جايش در ميان ما بسيار خالي است و راهش تا ابد جاويدان خواهد ماند. يكي از جانبازان جنگ تحميلي نيز كه مزار همرزم شهيدش را با گلاب ناب شست و شو مي دهد، مي گويد: خيلي دلم مي خواست من هم در كنار علي بودم و با هم شهيد مي شديم. او توضيح مي دهد: علي، در عمليات فتح المبين، هنگامي كه دستش در دست من بود، شربت شهادت را نوشيد و من هم از ناحيه پا، جانباز شدم. اين جانباز تاكيد مي كند: اميد به زندگي و ادامه راه اين شهيدان را هر بار كه به ديدن علي مي آيم،به خوبي حس مي كنم و هيچ وقت احساس نكرده ام كه او ديگر در ميان ما نيست. به گزارش خبرنگار ايرنا، همانند آن مادر، فرزند و همرزم شهيد، امروز صدهاهزارتن از خانواده هاي شهدا و اقشار مختلف مردم به گلزار شهدا از جمله بهشت زهراي تهران آمده بودند تا در سومين روز از دهه فجر انقلاب اسلامي و اولين عصر پنجشنبه آن، مزار آنان را با گل و گلاب ناب عطرافشاني و غبارروبي كنند. ** اجتمام** 1551 اجتمام**9134 **
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]