واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > اعوانی، غلام رضا - چند خوانی منطق یونانیان / منطق ایمانیان را هم بخوان عدهای منطق یونانیان و منطق ایمانیان را در برابر هم قرار میدهند و آن دو را قابل جمع نمیدانند و میگویند این دو با هم متناقضند. عده دیگر برعکس، معتقدند این دو منطق با هم تناقض ندارند و قابل جمع هستند. با تأملی در این شعر به نظر میرسد شیخ بهایی نیز آن دو را قابل جمع میداند، اما با تأملی دیگر دانسته میشود که او این دو را در برابر هم قرار داده است، زیرا در مصرع اول بیان میکند که تا چه اندازه میخواهی منطق یونانیان را بخوانی و بعد توصیه میکند که منطق ایمانیان را هم بخوان. به نظر میرسد در این شعر مقداری ایهام وجود دارد. میان فرهنگ یونانی با ادیان ابراهیمی همیشه تقابل وجود داشته است، دلیل آن را این نکته دانست که خاستگاه هر دو آنها در یک حوزه مدیترانهای واقع شده است. وی سپس به این نکته اشاره کرد که وجود این تقابل باعث پیدایش کلام شد و نیز فرهنگ یونانیمآب از طریق تمدن یهود، مسیحی و اسلامی رشد پیدا کرد و ادامه حیات داد.ژیلسون در پاسخ به کسانی که دین و ایمان را در برابر عقل قرار میدهند، این سئوال را مطرح میکند که آیا دین محض عمل است، یا نظر هم میتواند در آن دخالت داشته باشد . البته ژیلسون با این نظر که دین محض عمل و منافی با نظر است، مخالف است. ژیلسون میگوید، کسانی که میگویند دین مسیح در اوائل تاریخ خود هرگز جنبه نظری نداشته چه قصدی از این سخن دارند؟ مسیحیت را به صورتی که اینان ادعا میکنند ـ که گویی آیین محض عمل بوده و با هر گونه بحث نظری منافات دارد ـ در کجا میتوان یافت. طبق این دیدگاه نظر کردن در ذات دین است و ما نمیتوانیم دین را از فکر و نظر خالی کنیم، اما این گرایش در همه ادیان ابراهیمی وجود دارد و کمتر در ادیان غیرابراهیمی مثل زرتشت و ادیان هندی که در آنها دین عین خرد است و در برابر خرد قرار نمیگیرد، دیده شده است. با مقایسه آرای ترتولیان، متفکر و متکلم مسیحی با آنسلم قدیس، متفکر قرن دهم میلادی می توان گفت، ترتولیان میگوید من ایمان دارم، زیرا ایمان داشتن بیمعنی و محال است. یعنی لازم نیست من بفهمم به چه چیزی ایمان میآورم. همان صرف ایمان داشتن کافی است. در مقابل او، آنسلم قدیس مسئله ایمان را با فهم ارتباط میدهد و میگوید: ایمان وقتی ایمان است که در آن فهم باشد. ایمان آغاز است و پایان آن مؤدی به فهم دین میشود. ایمان حقایقی است که باید آن را مورد فهم قرار داد و این حقایق از طریق وحی در اختیار ما قرار گرفته است. از نظر آنسلم ایمان متقدم بر فهم است، یعنی ما نخست باید ایمان بیاوریم تا بفهمیم. ایمان آوردن حقایقی را در دسترس ما قرار میدهد که بدون آن این حقایق قابل فهم نیست.منطق ایمان با فهم دین ارتباط دارد. نمیشود از منطق ایمان صحبت کنیم، بدون اینکه از فهم دین سخنی به میان آوریم، زیرا از حکمت الهی به دور است که چیزی را بر ما تحمیل کند که قابل فهم نیست. به علاوه عقل و خرد انسان برترین قوه ادراکی اوست و خداوند قوهای بالاتر و برتر از فهم در انسان ایجاد نکرده است. پس به نظر نمیرسد که این قوه برتر در دین معطل بماند. بنابراین دین فهم و اساس فهم است. اینک چطور میتوانیم ادعا کنیم به فهم دین نائل آمدهایم، چه روشی برای فهم دین وجود دارد، چه کسانی در جستوجوی فهم دین هستند و راه رسیدن به حقیقت دین کدام است؟غزالی از چهار طایفه متکلمان که خود را صاحب رأی و نظر در دین میدانند؛ باطنیه که دعوت پنهانی میکردند؛ فیلسوفان که از طریق منطق و برهان به حقیقت میرسند و بالاخره عرفا (یا صوفیه) که خود را خاصان حضرت حق میدانند و مدعی مشاهده و مکاشفه حقایق هستند، نام میبرد و میگوید وجود متکلمان در هر دینی برای دفاع از آن دین و پیراستن آن از شکوک و شبهات لازم است، اما منطق ایمان و حقیقت نزد آنها نیست، زیرا از یقیقنیات استفاده نمیکنند، بلکه به مشهورات و مسلمات متوسل میشوند و طالب حقیقت دین نیستند. از نظر غزالی فیلسوفان نیز حقیقت و منطق ایمان را نزد خود ندارند و او برخی از آنها را زندیق میداند، برخی را طبایعه میداند که نفس را فانی میدانند و به خلود نفس قائل نیستند، بنابراین با این که قائل به خالق هستند، معاد را باور ندارند. وی درباره الهیون میگوید: درست است که آنها به حقیقت رسیدهاند، اما بقایای کفر و زندق هم در آنها دیده میشود.غزالی میگوید: در میان طوایفی که درباره آنها تحقیق کردهام، عرفا تنها طایفه اهل حقیقت هستند و میتوان از طریق عرفان به حقیقت رسید. دلیل غزالی بر این مدعا این است که علومی مانند کلام و فلسفه از بیرون به دین نگاه میکنند، نه از درون، اما عرفان تنها مکتبی است که به تعبیر او اهل تحقیقند و دین در آنها متحقق شده و معرفتی که به یک عارف دست میدهد، معرفت تصوری، تصدیقی و مفهومی نیست؛ عرفان حاصل ایمان یقینی به خداوند است. غزالی میگوید: من به یقین دانستم که طایفه عرفا سالک طریق حقند و سیرت آنها بهترین سیرتهاست، راه آنها بهترین راه و خوی آنان پاکیزهترین خویهاست.در پایان باید این سئوال را مطرح کرد که آیا فهم دین با مبانی مدرنیته سازگار است؟ آیا ما میتوانیم با عقل مدرن، مثلاً با عقل هیوم یا کانت دین را فهم کنیم؟ در این مجال قصد پاسخ گفتن به این سئوال را ندارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]