تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817104122
زنان به اين شش دليل بدحجاب ميشوند
واضح آرشیو وب فارسی:جهان نیوز: زنان به اين شش دليل بدحجاب ميشوند
به گزارش جهان به نقل از برهان، تهاجم فرهنگي در كشور ما بسيار جدّي است و تلاش ميشود كه اين تخريب فرهنگي، به خصوص از راه دعوت به بدحجابي، در نسل جوان صورت گيرد. به همين دليل هم بيش از 110 شبكهي ماهوارهاي فارسي زبان داريم كه اگر مستقيم هم بدحجابي را تبليغ نكنند، نفس برنامههايشان قبح موضوع را ميشكند. در اين ارتباط با «دكتر حسن بنيانيان» استاد دانشگاه و رييس سابق حوزهي هنري گفت و گويي را ترتيب داديم تا ضمن طرح مسئله به دنبال كشف راهكاري براي برون رفت از شرايط موجود باشيم.
ريشههاي پديدهي بدحجابي در جامعه را از لحاظ روانشناختي و جامعهشناختي چه ميدانيد و تأثيرات منفي اين پديده بر جامعه چيست؟
پديدهي حجاب با لايههاي مختلف فرهنگ مرتبط است. دانش، آگاهي و معرفت ممكن است در درون فرد تبديل به اعتقاد و باور شود. تا اينجا تحول در حيطهي ذهن اتفاق ميافتد. بعد از اينكه تمايل براي انجام يك رفتار در درون فرد به وجود آمد، در صورتي كه محيط مساعد باشد، آن رفتار شكل ميگيرد و به مرور تثبيت ميشود. وقتي آن رفتار به صورت الگو درآمد، ميگوييم در وجود فرد نهادينه شده و به فرهنگ تبديل شده است.
بنابراين اگر بخواهيم مقولهي پوشش زن و مرد در جامعه ماندگار و فرهنگي باشد و با عامل بيروني شكل نگيرد، بايد اين لايههاي فرهنگي را دنبال بكنيم. ابتدا بايد ببينيم چه مشكلي در ايجاد معرفت و آگاهي در جامعه داريم و چرا نميتوانيم اين آگاهي و معرفتي كه از راه سازمانها و نهادهاي آموزشي و تربيتي به جوانان كشور القا ميشود، تبديل به اعتقاد و باور كنيم.
وقتي ما در اين باره صحبت ميكنيم، در واقع تلويحاً اين معنا را پذيرفتهايم كه بخشي از جوانان ما اعتقاد و گرايش لازم براي داشتن پوشش مناسب در جامعهي اسلامي را ندارند. اينكه اين پديده و واقعيت تلخ از كجا ناشي ميشود، يك بحث است و اينكه اين موضوع چه آثار و پيامدهايي به دنبال خواهد داشت، بحث ديگري است.
متأسفانه همان طور كه ميدانيد، از دههي 70 به بعد، روند بيحجابي شدت گرفت. ميخواهيم بدانيم منشأ اين پديده چه بوده است؟
به نظر بنده به صورت كلي، 6 عامل بر اين موضوع مؤثر بوده است. اولين عامل نارساييها و كاستيهايي است كه در سازمانها و نهادهاي مسئول فرهنگي ميتوان آنها را شناسايي كرد. عامل دوم بيتوجهي به پيامدهاي فرهنگي سازمانها و نهادهاي غيرفرهنگي است. براي مثال، وقتي دربارهي مقولهي حجاب مطالعه ميكنيد، ميبينيد نقش اصناف در اين زمينه مخرب بوده است. رفتار فروشندگان بعضاً به صورت ناخودآگاه مشوق بدحجابي است. در بسياري مواقع، شكل ظاهري مغازههايي كه براي فروش لباس خانمها و جلب مشتري سازماندهي ميشوند زمينههاي تخريب فرهنگ را به وجود ميآورند.
بنابراين بخش اقتصادي هم ميتواند بر فرهنگ مؤثر باشد. همين موضوع را در سازمانهاي مختلف دولتي و غيردولتي هم ميتوانيم ببينيم. بايد بررسي كنيم كه فضاي عمومي داخل سازمانها، شركتها و كارخانهها به زنان با وقار و محجبه بيشتر احترام ميگذارد يا برعكس. ميخواهم توجهتان را جلب كنم به اين موضوع كه اگر سازمانهاي فرهنگي هم كارشان را به خوبي انجام بدهند، تا زماني كه سازمانهاي غيرفرهنگي درك درستي از تأثيرگذاريهاي خودشان بر فرهنگ نداشته باشند، مسئله حلشدني نيست.
بايد به توسعهي شهرها و شكلي كه از غرب اقتباس كردهايم توجه كنيم. به عنوان نمونه، 500 خانه در يك برج ميسازيم و هيچ نهاد فرهنگي در درون آن پيشبيني نميكنيم. در صورتي كه اگر اين 500 خانه روي زمين قرار داشت، چندين مسجد و نهاد فرهنگي در بين آنها بود. بنابراين پيشرفت، توسعه اي كه در معماري شهرها و جابهجايي جمعيت اتفاق ميافتد تأثيرات فرهنگي به دنبال دارد.
اينجا اهميت پيوست فرهنگي كه مقام معظم رهبري فرمودند، مشخص ميشود. عزيزاني كه سرمايهگذاري ميكنند و يك پاساژ با 200 يا 300 مغازه ميسازند، ميتوانند يك نفر را بياورند تا مطالعه كند و بگويد كه فضاي فرهنگي اين پاساژ چه ارزشهايي را به جوانان ما القا ميكند. آيا ارزشهاي بومي و اصيل ديني ما را به جوانان منتقل ميكند؟ بايد همهي جوانب، از جمله آرايش ظاهري فروشندگان و حرف زدن آنها، را مد نظر داشته باشيم. ممكن است، در كنار بعضي از پيامدهاي منفي، پيامدهاي مثبتي هم شناسايي شود. تا زماني كه اين اتفاق نيفتد، نميتوانيم تكتك كاركردهاي فرهنگي درون جامعه را به نفع ارزشهاي خودمان اصلاح كنيم.
عامل سوم، نفس تحولات، پيشرفت و توسعهاي است كه در كشور اتفاق ميافتد. بايد به توسعهي شهرها و شكلي كه از غرب اقتباس كردهايم توجه كنيم. به عنوان نمونه، 500 خانه در يك برج ميسازيم و هيچ نهاد فرهنگي در درون آن پيشبيني نميكنيم. در صورتي كه اگر اين 500 خانه روي زمين قرار داشت، چندين مسجد و نهاد فرهنگي در بين آنها بود. بنابراين پيشرفت، توسعه و تغيير و تحولاتي كه در معماري شهرها و جابهجايي جمعيت اتفاق ميافتد تأثيرات فرهنگي به دنبال دارد. در گذشته چون شهرسازي از فرهنگ و داشتههاي خودمان الگو ميگرفت، به طور طبيعي به مسائل فرهنگي جامعه توجه داشت. به همين دليل ما امروز ميراث فرهنگي ماندگاري داريم.
اما متأسفانه هرچه با تمدن غرب آشنا ميشويم و تغيير و تحولات در كشور ما شكل ميگيرد، به پيامدهاي فرهنگي اين تحولات توجه نميشود. براي مثال، در 200 متري حرم حضرت معصومه(سلاماللهعليها) دارند پاساژهاي مدرن غربي ميسازند، در حالي كه در شهرهايي مثل مشهد و قم بايد معماري اصيل اسلامي تجلي پيدا كند و گرايشهاي اخلاقي و ديني آدمها تقويت شود. شكل اين پاساژها تلويحاً اين موضوع را به افراد مذهبي منتقل ميكند كه آنجا جاي اين افراد نيست.
بنابراين سه عامل داخلي بر اين موضوع تأثير دارند:
1. كاركردهاي ناقص سازمانهاي فرهنگي؛
2. كاركردها و پيامدهاي فرهنگي سازمانها و نهادهايي كه در حوزههاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، قضايي، نظامي و... كار ميكنند؛
3. نفس تحولات و توسعهاي كه در كشورمان با الگوگيري از غرب تعقيب ميكنيم.
در كنار اين 3 عامل داخلي، 3 عامل ديگر از سوي غرب ما را تحت فشار گذاشته است:
1. تهاجم فرهنگي؛
يعني، دشمن به صورت آگاهانه و مديريت شده در جهت متلاشي كردن نهاد خانواده در ايران تلاش ميكند. از آنجايي كه خانواده در جوامع غربي متلاشي شده است، به طور طبيعي آنها بحرانهاي زيادي در روابط اجتماعيشان دارند، اما چون دنيا را استثمار ميكنند، كشورشان ثروتمند است و بنابراين اجازه نميدهند بحرانهايشان به مرحلهي انفجار برسد. براي آنها راهحلهاي مقطعي پيدا ميكنند.
آنها وقتي جوامع ما را مطالعه ميكنند تا بفهمند چگونه كشوري با 70 ميليون جمعيت در مقابل استكبار جهاني ايستاده است، به اين نقطه ميرسند كه مذهب در اينجا عنصر كليدي مقاومت است. دنبال اين را ميگيرند و متوجه ميشوند كه مفهومي به نام نهاد خانواده در اينجا بسيار قدرتمند عمل ميكند و تخم دينباوري در خانوادهها شكل ميگيرد. بنابراين وقتي آنها به كاركرد نهاد خانواده در كشور ما پي ميبرند، سياست محوريشان را معطوف به تخريب خانواده ميكنند. به طور طبيعي يكي از عوامل كليدي تخريب خانواده اين است كه روابط جنسي را از درون خانواده به سطح جامعه بكشانند. به اين ترتيب طلاقها زياد ميشود، مهر و محبت افراد به محيط خانواده كاهش مييابد، بچهها از خانه فرار ميكنند و محيط خانواده پر از تشنج ميشود.
به هر حال اين تهاجم فرهنگي در كشور ما بسيار جدّي است و تلاش ميشود كه اين تخريب فرهنگي، به خصوص از راه دعوت به بدحجابي، در نسل جوان صورت گيرد. به همين دليل هم بيش از 110 شبكهي ماهوارهاي فارسي زبان داريم كه اگر مستقيم هم بدحجابي را تبليغ نكنند، نفس برنامههايشان قبح موضوع را ميشكند. قصههايي كه در سريالهاي اين شبكهها روايت ميشود در پي متزلزلكردن نهاد خانواده است. تقريباً همهي سريالهاي اين شبكهها مضامين اينچنيني دارند. بنابراين همهي آنها نميتوانند اتفاقي باشند.
2. علوم انساني غربي كه در فرآيند جهاني شدن و توسعهي ارتباطات به طور طبيعي وارد فضاي ذهني جامعهي ما ميشود؛
براي مثال، دانشجويي كه جامعهشناسي ميخواند، نياز دارد بداند نظر دانشمندان غربي چيست؟ وقتي نظرهاي آنها را ميخواند، طبيعتاً انديشهها، اعتقادها و جهانبيني آنها وارد ضمير دانشجو ميشود و او را تحت تأثير قرار ميدهد.
بعضي وقتها ما به اين جمعبندي ميرسيم كه اثر تخريبي علوم انساني غرب از تهاجم فرهنگي بيشتر است. در مقابل تهاجم فرهنگي افراد مقداري مقاومت ميكنند، چون ميدانند دشمن در حال برنامهريزي است. اما در مقابل علوم انساني مقاومتي وجود ندارد، چون افراد به ظاهر دنبال علم هستند. اين علوم وارد فضاي ذهني ما ميشوند و طبيعتاً بسياري از آنها با انديشههاي بنيادين ما در تضاد است.
3. پيشرفت علم و تكنولوژي در سطح جهان.
همان طور كه ميدانيد، علم و تكنولوژي مرز نميشناسد و با يك تأخير فاز از محل تولدش به ساير كشورها منتقل ميشود. از آنجا كه محوريت اين علوم تأمين نيازهاي حيواني انسان است، كمتر به نيازهاي انساني افراد ميپردازد. ما هم به طور طبيعي تحت تأثير علم و تكنولوژي بيهويت غربي قرار ميگيريم.
در مجموع اين 6 متغير داخلي و خارجي در جامعهي ما نقشآفريني ميكنند. خوشبختانه مقام معظم رهبري با شناخت كامل، جامع و عميق اين پديدهها، رهنمودهايي ارائه ميدهند كه حلّال اين مشكلات هستند. منتها متأسفانه به دلايلي مديران اجرايي جامعه اين رهنمودها را مد نظر قرار نميدهند.
علت كمكاري نهادهاي سياستگذار و مجري را در زمينهي پديدهي بدحجابي در چه ميبينيد؟ در واقع مجموعهاي از مشكلات ساختاري وجود دارد كه باعث ميشود نهادهاي سياستگذار به خوبي عمل نكنند. اگر هم سياستي تصويب ميشود، نهادهاي مجري به خوبي آن را اجرا نميكنند. در مجموع، نقش نهادهاي سياستگذار و مجري را در زمينهي پديدهي بدحجابي به چه صورت ارزيابي ميكنيد؟
ما معتقديم اگر مفاهيم اسلامي تكتك بيرون كشيده شوند و با توجه به شرايط زماني به يكي از آنها توجه كنيم و ديگري مغفول واقع شود، زيبايي دين از بين ميرود. ما بايد بگوييم چه شد كه نتوانستيم نسل جديدمان را متدين كنيم. به عنوان يك شاخص بايد حجاب او، نماز خواندن او و... را روزبهروز بررسي كنيم. همان طور كه به عنوان يك شاخص روزبهروز بايد ببينيم كه او بيشتر عاشق علم و تحقيق و پژوهش ميشود. همهي شاخصهايي كه يك جوان مسلمان دارد بايد تعقيب كنيم. ما فكر ميكنيم يكي از دلايل اين مشكل همين است كه ما ويژگيهاي يك جوان مسلمان را رها كردهايم و فقط يك بخش آن، مثل حجاب، را تعقيب ميكنيم. در حالي كه بايد دينمداري نسل جوان موضوع بحث ما باشد كه يكي از پيامدهاي آن حفظ حجاب است.
مقولهي حجاب در رابطهي پسر و دختر معنا پيدا ميكند. اگر بگوييم خانمها 60 درصد در پديدهي بدحجابي مسئولاند، به طور حتم مردان هم 40 درصد مسئول و مقصر هستند. ممكن است سهم مردان و زنان متفاوت باشد، ولي به هر حال آنچه مسلم است اين است كه بدحجابي در رابطهي زن و مرد شكل ميگيرد. اين در حالي است كه همهي بحثهاي جامعهي ما معطوف به خانمهاست. اين مسئله نمادي است از اينكه در جامعهي ما نگاه غيرعلمي به مقولهي فرهنگسازي وجود دارد. براي مثال، 50 سال پيش همان افرادي كه در حمامها كار ميكردند، دندان هم ميكشيدند. اما امروز دندانپزشكي به 14 تخصص تقسيم شده است.
امروز شيوهي مديريت حوزهي فرهنگ در كشور ما يك شيوهي ابتدايي و بسيار غيرعلمي است. اين حرفها ممكن است عزيزاني را كه در حوزهي فرهنگ كار ميكنند عصباني كند، چون آنها شبانهروز با سعي و خطا و به شكل تجربي كار ميكنند و نتيجه هم نميگيرند، اما تحمل ورود به اين بحثها را ندارند. به دنبال اين نميروند كه فعاليتهاي فرهنگي براي ساختن جامعهي اسلامي چه ملزوماتي دارد.
اگر ميپذيريد كه بخش مهمي از تغييرات فرهنگي جامعه تحت تأثير فعاليتهاي اقتصادي است، پس چرا براي اصلاح پيامدهاي اقتصادي كاري نميكنيد. در حالي كه نهاديي مثل آموزش و پرورش به طور جدّي در تحولات فرهنگي جامعه نقش دارند، جامعه، نمايندگان مجلس، رؤساي جمهور، وزرا و پدرها و مادرها از مدارس كاركرد فرهنگي مطالبه نميكنند. حتي اگر يك مدير مدرسهي دلسوزي براي كسب رضايت الهي يك برنامهي تربيتي انجام دهد، منطقهي آموزش و پرورش به او تذكر ميدهد كه شما از آموزش عقب افتادهايد.
اگر ما ميخواستيم به صورت علمي جامعه را اداره كنيم، از صبح روز بعد از پيروزي انقلاب بايد براي عملكرد فرهنگي كل آموزش و پرورش سيستم و شاخص طراحي ميكرديم و سالي يك بار از وزير آموزش و پرورش ميخواستيم در مجلس شوراي اسلامي راجع به كاركرد فرهنگي خودش صحبت كند؛ عين همان كاري كه ما در اقتصاد انجام ميدهيم. نرخ تورم را ماهيانه اندازهگيري ميكنيم، اما حتي سالي يك بار ميزان رشد گرايش جوانان به دين يا حجاب با كار علمي اندازهگيري نميشود.
وقتي يك پسر به يك خانم بدحجاب نگاه ممتد و طولاني مياندازد، در واقع او را تشويق به ادامه انجام اين فعل حرام ميكند. اما هيچ جا افراد در اين زمينهها آموزش نميبينند. تبليغ دين، فرهنگ و حجاب در همين حد خلاصه و تكرار ميشود كه دختري را تحت فشار بگذاريم يا اينكه بنويسيم: «حجاب مصونيت است، محدوديت نيست.» در حالي كه دهها عامل افراد جامعه را به بدحجابي تشويق ميكند. بنابراين درك فرهنگ در مديران ارشد نظام، اعم از وزير اقتصاد يا صنعت، يك ضرورت است. اگر اين پيشفرض پذيرفته شد، اين سؤال مطرح ميشود كه وزراي عزيز و محترم ما كجا يك دورهي علمي درك فرهنگ ميبينند تا آمادهي پذيرش مسئوليت شوند؟
براي مثال، بايد ميزان تأثيرگذاري بهداشت و درمان را در مقولهي حجاب يا بدحجابي بررسي كنيم. اينكه حراست بيمارستان بگويد پوشش بيماران و پرستاران بايد در اين چارچوب باشد كار فرهنگي نيست. كار فرهنگي يعني اينكه يك پرستار، در محيط بيمارستان، به تدريج گرايش داشتن حجاب و بستري از معرفت در وجودش شكل بگيرد. براي اينكه اين اتفاق بيفتد، در وجود پزشكان مرد آن بيمارستان هم بايد نوعي دانش، معرفت و ايمان شكل بگيرد.
اگر چنين كاركرد فرهنگي را از وزارت بهداشت و درمان انتظار داشته باشيم، اين سؤال مطرح ميشود كه آيا وزير و معاونين وزارت بهداشت و درمان يك آموزش جدّي در رابطه با فرهنگسازي ديدهاند؟ وقتي يك نفر پزشك متخصص ميشود، بيشتر نيازمند آموزشهاي فرهنگي است. بعضي اوقات ما فكر ميكنيم اگر يك نفر جراح مغز و اعصاب شد، فرهنگ را هم بهتر ميفهمد، در حالي كه او همهي تيزهوشياش را صرف خواندن درسهاي تخصصي كرده است و تجربهي اجتماعي يك كاسب را هم ندارد. به همين دليل، امروز وقتي شما به يك پزشك فوقتخصص سلام ميكنيد، جواب سلام شما را نميدهد. نميفهمد كه اين كار چقدر در جامعهي اسلامي زشت است. البتههمهي آنها اين طور نيستند، ولي بعضاً اين رفتارها ديده ميشود.
اينها نمادهايي است از اينكه ما به طور جدّ در همهي وزارتخانهها نيازمند كار فرهنگي هستيم. بخشي از اين مشكل مربوط به اين ميشود كه اين پزشكان، مهندسان، اقتصاددانان و... محصول نظام دانشگاهي ما هستند؛ نظامي كه از غرب آمده است و تخصصگرايي افراطي در آن حرف اول را ميزند. شما از درون اين نظام آموزشي ميخواهيد وزير بيرون بياوريد تا جامعهي اسلامي را اداره كند. بنابراين بر ميگرديم به همان تذكر مقام معظم رهبري راجع به ضرورت اسلامي شدن دانشگاهها. وقتي يك پزشك ميخواهد متخصص كليه شود، به طور حتم بايد اول دروس پزشكي عمومي را بخواند.
به همين شكل، وقتي كسي قرار است در ردهي مديريت در جامعهي اسلامي كار كند، بايد درك بر جامعهشناسي اسلامي مسلط باشد تا پيامدهاي تصميمگيرياش را در تحولات فرهنگي بشناسد و آن شناخت موجب شود كه براي امور فرهنگي وقت بگذارد، سرمايهگذاري كند و از متخصصين كمك بگيرد تا كاركرد فرهنگي مجموعهاي كه در رأس آن قرار دارد بهبود يابد. اين درك اوليه نيازمند آموزش جدّي است. كشور ما هنوز به اين درجه از بلوغ نرسيده است، چون هنوز اهميت مديريت فرهنگي برايمان روشن نشده است.
عوامل ديگري هم در بيتوجهي به فرهنگ مؤثر است. مسائل فرهنگي چندلايه است. به همين خاطر، افراد وقتي ميخواهند به فرهنگ بيتوجهي كنند، بهانهي منطقي دارند. براي مثال، وقتي مشكل حجاب را بررسي ميكنيد، ميبينيد يكي از عوامل آن تأخير در ازدواج است. وقتي ميخواهيد تأخير در ازدواج را حل كنيد، بايد مسكن جوانان را تأمين كنيد. بنابراين وزير راه و شهرسازي ميتواند بگويد من با ساختن خانه به حل مشكل بدحجابي كمك ميكنم.
حرف غلطي هم نميزند، به واقع هم كمك ميكند، اما اين بهانهاي ميشود كه وزير محترم راه و شهرسازي به تأثيرات مستقيمي كه با معماري شهري و طراحي واحدهاي مسكوني بر فرهنگ دارد، توجهي نكند. چون تقريباً همهي وزرا به نوعي در پي بهبود وضعيت معيشتي و اقتصادي مردم هستند، ميتوانند مدعي شوند كه ما داريم به فرهنگ كمك ميكنيم. حرف غلطي هم نميزنند، اما وقتي جامعه را تحليل سيستمي ميكنيد، به اين نتيجه ميرسيم كه هر وزيري در حوزهي مسئوليت خودش، ضمن اينكه بايد اهداف خودش را به خوبي انجام بدهد، بايد مواظب باشد كه تأثيرات فرهنگي خودش را اصلاح كند.
از آنجا كه ساختار مديريتي در كشور ما از دل نظام سياسي بيرون ميآيد، احساس موقتي بودن ميكند و هيچ ثباتي براي خودش قائل نيست. حداكثر ماندگاري آنها 2 يا 3 سال است، در حالي كه مسئلهي فرهنگ مسئلهي 2 يا 3 سال نيست، مسئلهاي است كه بايد مستمر باشد. انجام بشود. در جامعهاي كه بر پايهي مردمسالاري بنا شده است و مردم ميخواهند كار كردن يك وزير را با چشمشان ببينند، فرهنگ به حاشيه ميرود.
براي حل مسئلهي حجاب، بايد مشكلات ريشهاي بيتوجهي به فرهنگ را شناسايي كنيم تا جامعه متدين شود. يكي از آثار و نمادهاي متدين شدن جامعه بحث حجاب است. البته اين رافع مسئوليت نهادهاي مبارزه با بدحجابي نيست. آنها هم جايگاه خودشان را دارند، اما وقتي ميخواهيم به صورت ريشهاي يك مشكل فرهنگي را درمان كنيم، بايد نسل جديد جامعه متدينتر از نسل قبلي باشد.
براي اينكه اين اتفاق بيفتد، بايد همهي بازيگرهاي عرصهي فرهنگ را بشناسيم. اولين بازيگر بزرگ عرصهي فرهنگ، آموزش و رورش است. متأسفانه ما هنوز به اين مرحله از بلوغ نرسيدهايم كه به صورت علمي كاركرد تربيتي اين وزارتخانه را اندازهگيري كنيم. چون اندازهگيري علمي نداريم، در محيط مدارس هم نوعاً كار تربيتي روي 10 يا 15 درصد بچهها تأثير ميگذارد كه آنها هم خانوادههاي مذهبي دارند. 85 درصد بچهها هم در اين حلقه نيستند. اين 85 درصد همانهايي هستند كه امروز در خيابان حجاب مناسبي ندارند.
وقتي بررسي ميكنيم، مشاهده مينماييم كه مسائل اوليهي اسلام هم به گوش آنها نخورده است، چون نوع نگاه تربيتي در مدارس نگاه گزارشدهي به مقام مافوق است و كاركردهاي تربيتي اندازهگيري نميشود. براي مثال، وقتي 40 نفر تصادفي را به بيمارستان ميآورند، منطق حكم ميكند كه پزشكان آن بيمارستان اول به سراغ مريضهايي بروند كه وضعيتشان اضطراريتر است. با همين منطق اگر مدرسه را در نظر بگيريم، مدير مدرسه بايد بيشتر نگران دختري باشد كه خودش و خانوادهاش گرايشهاي مذهبي ندارند.
بايد بيشتر براي او برنامه تدارك ببيند. در حالي كه معمولاً مدارس اين افراد را كاملاً كنار گذاشته، كاري با آنها ندارد و فقط با توبيخ، تنبيه، ترس و نگراني آنها را به حداقلهايي مجبور ميكند. دليل اين مسئله اين است كه نگاه علمي به فرهنگسازي در آموزش و پرورش كشور هنوز شكل نگرفته است. البته نميتوان فقط آموزش و پرورش را محاكمه كرد. كميسيون فرهنگي مجلس هم، چنين وضعيتي دارد.
به نظر شما، امروز انتظار از نهادهاي سياستگذار براي نمونه مجلس شوراي اسلامي در چه سطحي بايد باشد؟
اساساً نميتوان موضوع فرهنگ را در حد يك كميسيون خلاصه كرد. كل مجلس بايد رويكرد فرهنگي داشته باشد. براي مثال، مجلس بايد به كاركردهاي فرهنگي نطقهاي پيش از دستور، ارتباط با تودهي مردم، حرف زدنها و... توجه كند. پس از آن بايد نمايندگان به اين موضوع توجه كنند كه چه مقدار مجلس همسو با بيانات مقام معظم رهبري حركت ميكند. حدود 4 سال پيش مقام معظم رهبري كتباً به رؤساي 3 قوه و همهي وزارتخانهها نوشتند كه همه موظفايد روي اصلاح فرهنگ سازمانيتان مبتني بر انديشههاي اسلامي كار كنيد.
كدام كميسيون يك وزير را احضار كرد و از او پرسيد كه در راستاي اين ابلاغ مقام معظم رهبري چه كار كردهايد؟ 3 سال پيش مقام معظم رهبري فرمودند طرحهاي مهم اقتصادي، عمراني، مالي و پولي كشور نيازمند پيوست فرهنگي است. از هر وزارتخانهاي كه بپرسيد كارهاي مهم شما چيست، كارهايش را فهرست ميكند. كميسيونهاي مختلف مجلس بايد وزرا را صدا بزنند و از آنها بپرسند طرح مهم امسالتان چيست؟ مقام معظم رهبري فرمودند، تهيهي پيوست فرهنگي، شما براي تهيهي پيوست فرهنگي چه كار كرديد؟
پژوهشگاه مجلس سالانه تحولات فرهنگي جامعه را رصد ميكند و به مجلسيها گزارش ميدهد كه ما در كدام شاخص پيشرفت داشتهايم، در كدام شاخص فرهنگي پسرفت كردهايم. اين شاخصها در اقشار مختلف، مانند زنان، دختران، پسران، دانشگاهيها، تحصيلكردهها، چگونه است. وقتي آمارگيري علمي از جامعه داشته باشيم، اين اطلاعات از درون آنها استخراج ميشود كه مثلاً علاقه به وطن، اسلام يا حكومت ديني در سنين مختلف و گروههاي مختلف اجتماعي چه مسيري را طي ميكند.
به همان دلايلي كه ميگويند توليد ناخالص ملي يا نرخ تورم بايد سالانه رصد شوند، به طريق اولي بايد شاخصهاي فرهنگي در اين 30 سال تعريف ميشد و وضعيت فرهنگي كشور به صورت سالانه به مديريت ارشد نظام گزارش ميشد تا پيشرفتها و پسرفتها مشخص شوند و بتوانيم ريشهيابي كنيم كه اشكال كار از كجاست تا يك تحول عظيم در فرهنگ شكل بگيرد.
مشكل فرهنگ در كشور ما مشكل پول نيست، مشكل فهم و توجه به فرهنگ است. اين فهم با خواندن مقاله اتفاق نميافتد، مثل اين نيست كه يك نفر مقاله بخواند و پزشك شود. مقولهي فرهنگ پيچيدهتر از جسم يك انسان است و ما بايد حداقلهايي را تبديل به دورههاي آموزشي كنيم. در فضاي فرهنگ جامعهي ما كه شاهزده است و 2500 سال استبداد در آن وجود داشته است، تا يكي عنوان وزير پيدا ميكند، جامعهي متملق ما به او القا ميكند كه تو ديگر نيازي به آموزش نداري، در حالي كه او متناسب با مسئوليتش بايد مسائل فراواني را بياموزد.
تملق باعث ميشود كه نياز به يادگيري در مسئولان ارشد ما از بين برود. ضمن اينكه وقتي وزرا و دولتها دائماً عوض ميشوند و تمام معاونان وزرا هم با آنها تغيير ميكنند، هر بار به اول خط بر ميگرديم. وقتي ميتوانيم بگوييم ما 30 سال تجربهي كشورداري داريم كه ساختار سياسي ما اجازه بدهد اين تجربه در درون نظام اجرايي ماندگار شود و در تصميمگيريها تأثيرگذار باشد. وقتي با هر دورهي انتخابات كل مجموعهي مديريتي كشور تخليه ميشود، دوباره به اول خط بر ميگرديم.
اوايل كه انقلاب پيروز شده بود، نمايندگان مجلس اكثراً چهرههاي سياسي و مبارز بودند كه از اقتصاد چيز زيادي نميدانستند. به همين خاطر، طبيعتاً در مجلس برايشان كلاس گذاشتند و مباني اقتصاد را به صورت فشرده به آنها درس دادند. همان جا براي بنده اين سؤال مطرح شد كه چرا اين اتفاق در حوزهي فرهنگ نميافتد تا مسئولان بفهمند مفهوم فرهنگسازي معادل برگزاري جشنواره، چاپ كتاب، ساختن سالن سينما يا مسائلي از اين دست نيست. هيچ كدام از اينها كار فرهنگي نيست. همهي اينها ابزار هستند، كار فرهنگي ايجاد شرايطي است كه معرفت و آگاهي بتواند تبديل به اعتقاد و باور شود تا يك رفتار ماندگار شود.
كار فرهنگي يك امر بسيار پيچيده و تخصصي و كار پيامبرهاست و بشر هنوز نتوانسته در اين زمينه به روشهاي مطمئن برسد. هنوز اختلاف نظرهاي عميقي در اين زمينه وجود دارد. ولي ما هنوز به همين ميزاني كه علم در دنيا پيشرفت كرده است، به بلوغ نرسيدهايم. دليلش هم اين است كه براي بهداشت و درمان حتماً يك پزشك را مسئول ميكنند و براي وزارت راه و شهرسازي يك مهندس انتخاب ميشود، ولي در مديريت فرهنگي فقط به مذهبي بودن فرد بسنده ميكنيم. كاري نداريم كه او چقدر مطالعه داشته است، اين كار به رشتهي تحصيلياش ارتباط دارد يا نه، سابقهي كارياش چه بوده است و...
فاجعه در حدي است كه وقتي شما به برخي استانها ميرويد، ميبينيد بعضي از استاندارهاي محترم كار فرهنگ را به معاونين سياسي خودشان واگذار كردهاند و خودشان در نقش معاون عمراني پيگير ساختوساز هستند. اين يكي از نمادهايي است كه نشان ميدهد ما در حوزهي فرهنگ هنوز به بلوغ نرسيدهايم. اگر به فعاليت فرهنگي عميق بيتوجه باشيم، نميتوانيم به ظاهر جامعه اهميت ندهيم.
به اين ترتيب، در مجموعهي فعاليتهايي كه بايد روي موضوع حجاب متمركز باشند كارهاي فرهنگي آرامآرام فراموش ميشود و در انتها بايد عزيزان در نيروي انتظامي برخورد كنند. من جزو موافقين برخورد نيروي انتظامي هستم. برخورد نيروي انتظامي براي همهي مديران نظام فرصتي ايجاد ميكند تا وظايف فرهنگيشان را انجام دهند. اين اقدام آنها مثل يك مسكّني ميماند كه ايجاد آرامش ميكند تا داروها به تدريج اثر كنند. اگر به يك كودك فقط مسكّن بدهيد، بعد از مدتي بدنش ضعيف ميشود. اين حادثه در كشور ما دارد اتفاق ميافتد.
متأسفانه به مأموران نيروي انتظامي هم در اين زمينه آموزش داده نشده است كه چطور بايد با اين پديده مبارزه كنند. فردي كه هيچ اطلاعي راجع به مباحث روانشناسي و جامعهشناسي ندارد، در اين طرح به كار گرفته ميشود و خودش مشكلاتي را ايجاد ميكند.
بنده راجع به جزييات اين امر اطلاع دقيقي ندارم، ولي همان طور كه مقام معظم رهبري فرمودند، هر اقدام مهمي پيوست فرهنگي ميخواهد. به نظر ميرسد در كنار «گشت ارشاد» هم يك جريان پژوهشي بايد به صورت سازمانيافته، مرتب و منسجم دائماً تلاش كند كه كاركرد آنها اسلامي شود. در مسائل ديگر هم ما مشكل داريم. وقتي بر اساس وظيفهي قانوني ماهوارهها را جمع ميكنيم، خانوادهاي كه يك سريال را دنبال ميكرده است حالا در مقابل فرزندش با عصبانيت برضد نظام حرف ميزند و تصويري منفي از نظام در ذهن كودك ايجاد ميشود. چه كسي مسئول است و با چه روشي بايد اين كار منفي را جبران كرد؟
از اين بحث اين نتيجه گرفته نميشود كه نيروي انتظامي نبايد كارش را انجام بدهد. اما وقتي شما ميخواهيد يك نفر را جراحي كنيد، بايد به مشكلات بعد از جراحي هم فكر كنيد. متأسفانه در حوزهي فعاليتهاي اجتماعي ما هنوز به اين بلوغ نرسيدهايم. طبيعي است از عزيزان نيروي انتظامي انتظار نداريم كه يك جريان فرهنگي وسيعي براي اجراي قانون در كنار خودشان درست كنند.
عزيزاني كه مسئول هستند بايد بستهاي را تعريف كنند. براي مثال، ما مدتها بايد راجع به آسيبهاي ماهواره به خانواده در تلويزيون برنامه داشته باشيم. به گونهاي كه بسياري از پدرها و مادرها التماس كنند كه چرا نميآييد ماهوارهها را جمع كنيد؟ در واقع در هر خانوادهاي حداقل يكي دو نفر آدم عاقل را با خودمان همراه كنيم و بعد وارد مرحلهي اجرا شويم.
اگر امروز گشت ارشاد ميخواهد برخورد كند، بايد پيش از اين به صورت جدّ در سيماي ما راجع به آسيبهاي گستردهي اين معضل (به تفصيل) بحث ميشد تا افكار عمومي مرتب فشار بياورند كه شما چرا برخورد نميكنيد. علت اين امر اين است كه حتي نهادهاي فرهنگي ما هم درك عالمانهاي از فرهنگ ندارند، دستگاههاي غيرفرهنگي كه جاي خود دارد. اين وضعيت نتيجهي اين است كه حوزهي فرهنگ دست ما مهندسهاست و ما مهندسها هم به صورت تجربي در حاشيهي كارهايمان 4 جلد كتاب فرهنگي خواندهايم و آموزش علمي و سازمانيافته نديدهايم.
امروز در هر كوچه و پسكوچهي تهران يك آزمايشگاه و مطب پزشك ميبينيد. در واقع تيزهوشان كشور در اين زمينه آموزش ديدهاند و در همه جا توزيع شدهاند. در حالي كه حتي يك مركز پيدا نميكنيد كه مدير مدرسه بتواند به آنجا مراجعه كند و از آنها بخواهد كه كاركرد تربيتي مدرسهاش را ارزيابي كنند و نقاط ضعفشان را بگويند. علت اين امر اين است كه ما همچنان در حوزهي فرهنگ، حتي در نهادهايي مثل آموزش و رورش، نگاهمان مثل همان نگاهي است كه 50 سال پيش نسبت به دندانپزشكي وجود داشت و كارگر حمام، دندانپزشك هم بود.
يك نفر به عنوان مدير مدرسه انتخاب ميشود، ولي هيچ دورهاي براي او پيشبيني نميشود كه كار فرهنگي و تربيتي چگونه است. او بايد با يك آموزش علمي بداند با 400 دانشآموز، پدر و مادر آنها و دبيران درسهاي مختلف چه نوع تعاملي بايد داشته باشد. بايد كاركرد فرهنگي هر كدام از دبيران را بشناسد و آنها را اصلاح كند. همچنين بايد بداند دختري كه 4 سال در اختيار اوست، بعد از اين مدت، بايد يك معرفت و آگاهي عميق نسبت به دين، حكومت ديني، نظام اسلامي، حجاب اسلامي، نماز و... داشته باشد. اگر خانوادهي دانشآموز همراهي نميكند، مدير بايد بداند چگونه خانوادهي او را براي اهداف تربيتي خودش آموزش بدهد.
در آموزش و پرورش نوعاً آدم زرنگي كه بتواند ميز و نيمكت فراهم كند، ميگويند به درد مديريت ميخورد. در حالي كه شاخصهي اصلي انتخاب مدير مدرسه اين است كه او چقدر براي يك كار فرهنگي عميق و پيچيده در شرايط امروز آماده است. اگر افرادي كه اين شاخصه را دارند كم هستند يا به هر دليلي مديران اين توانايي را ندارند، لااقل بايد آموزش ضمن خدمت براي مديران فراهم شود. بيحجابي امروز جامعهي ما، حاصل آفتهاي 30 سالهاي است كه در حوزهي فرهنگ وجود دارد.
نبايد دعوا را سياسي كنيم. اين كمبودها در عرصههاي مختلف وجود دارد. ما بايد تفكري را جا بيندازيم و آن اين است كه هر انساني در جامعه مسئوليت فرهنگي دارد و اگر مدير شد، مسئوليتش دهها برابر ميشود. فرقي ندارد كه آن مدير در اقتصاد فعال است يا در صنعت يا در قوهي قضاييه. هر مديري بايد آموزش ببيند و پيامدهاي فرهنگي اقداماتش را بشناسد. وقتي شناخت پيدا كرد، بايد در جامعه نهادهايي به وجود بيايد كه به اين مدير كمك كند تا او كاركرد فرهنگياش را اصلاح كند.
دوشنبه|ا|5|ا|تير|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جهان نیوز]
[مشاهده در: www.jahannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]
-
گوناگون
پربازدیدترینها