واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > اسماعیلی، محسن - حوادثی مانند عاشورای 88 و 25 بهمن 89 گر چه بسیار تلخ و دردآور است، اما از سوی دیگر به دلیل درس ها و عبرت هایی که با خود به همراه دارند، می توانند نقطه عطفی برای بیداری و آمادگی یک ملت باشند. انصافاً دورانی که ما در آن زندگی می کنیم، شگفت انگیز و منحصر به فرد است. آنچه ما در این چند دهه از عمرِ با برکت انقلاب و جمهوری اسلامی دیده ایم، به اندازه قرن های طولانی مفید و درس آموز بوده است؛ درس هایی که معلوم نیست آیا گذشتگان ما به مدد تحلیل و مطالعه بی اندازه هم قادر به آموختن آن بوده اند یا نه.امروز، اما برای ما، فهم تاریخ، و به ویژه تاریخ پر فراز و نشیب ریزش ها و رویش های صدر اسلام، چه آسان است و چگونه حدسیات و فرضیات تاریخی برای ما ملموس و قابل مشاهده شده است؟! ناگفته پیداست که هیچ انسان باغیرتی، از این همه انحراف و انحطاط خرسند نیست و بلکه دل های با ایمان مالامال از اندوه است؛ اندوهی از این جنس که «شاید تو مىخواهى خود را هلاک کنى از این که آنها ایمان نمىآورند»؟!(سوره شعراء ، آیه 3). آیا به سادگی می توان فهمید که چگونه چنین کسانی، همنوا با آمریکا و اسرائیل می شوند و عاصمه اسلام را می آشوبند و زمینه ساز قتل و غارت و آتش سوزی می گردند و بعد هم آن را «شکوهمند» و «خداجویانه» می نامند؟! فرض کنیم همه ادعاها و گلایه های آنان درست باشد(که نیست)، اما آیا باید چنین دست در دست دشمنان گذاشته و فتنه بیافرینند؟! راست گفته اند که «ماعِشتَ اَراکَ الدَّهرُ عجباً»! اگر بخواهیم با کمال حسن نیت، حمل به صحت کنیم، بی تردید آنان از جمله «زیان کارترین» مردمان روزگار ما هستند و برای خیرخواهی و نیز عبرت آموزی از سرنوشت آنان، چاره ای جز بازخوانی و تامل در آیات پایانی سوره کهف نیست؛ آنجا که پروردگار حکیم و مهربان، به پیامبرش دستور می دهد که«بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟! آنان کسانىاند که سوابق واعمالشان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مىپندارند که کار خوبی انجام مىدهند. آنان کسانىاند که نشانه های پروردگار و دیدار او را انکار کردند، در نتیجه گذشته آنها تباه گردید، روز قیامت برای آنها منزلتی قائل نیستیم و میزانى براى سنجش اعمالشان برپا نمىکنیم. کیفر آنها جهنم است، زیرا کفر ورزیدند و نشانههاى توحید و فرستادگان مرا به مسخره گرفتند...» علامه طباطبایی (ره) درتفسیر این آیات فرموده اند: « انسان اگر به راه خطا برود و نفهمد که دارد به خطا مىرود، خاسر است، ولی خسرانش قابل زوال است و امید نجات دارد. اما اگر راه خطا رفت و به غیر حق اصابت کرد و همان باطل را پذیرفت؛ تا آنجا که وقتى هم که حق برایش معلوم شد، از آن اعراض نمود، و دلباخته استکبار و تعصب جاهلانه خود بود، چنین کسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر کس دیگرى بىنتیجهتر، زیرا این خسرانى است که زایل نمىشود، و امید نمىرود که روزى مبدل به سعادت شود» . ازنظرایشان اصلاً مشکل کار دراین است که به بیراهه می روندو« در عین حال گمان مىکنند که کار خوبى انجام مىدهند، و همین پندار است که مایه تمامیت خسران ایشان شده است.» این نکته مهمی است که دیگر مفسران هم برآن تاکید کرده اند؛ آنان گفته اند: «در صورتى که انسان بداند سرمایه خویش را از دست داده، گر چه خسران کرده ، امـا خـسـران خـطـرناکى نیست، چرا که این زیان درسهایی براى آینده به او مى آموزد که گاهى این درسها معادل آن سرمایه یا بیشتر از آن است و به این ترتیب در واقع چیزى را از دست نداده است . اما زیان واقعى و خسران مضاعف آنجا است که انسان سرمایه هاى مادى و معنوى خویش را در یـک مـسـیـر غـلط و انـحـرافـى از دسـت دهـد و گـمـان کـنـد کار خوبى کرده است ، نه از این کوششها نتیجه اى برده ، نه از زیانش درسى آموخته ، و نه از تکرار این کار در امان است .» این نگون بخت ها، هرچه بیشتر تلاش می کنند ،بیشتر درگرداب لجاجت و کینه ورزی فرو می روند وچون مغرور به برخی سوابق خود هستند، وفریب تشویق و تعریف عده ای نیرنگ باز وفرصت طلب را خورده اند، امکان فطانت وبیداری نمی یابند، وبه این ترتیب ازهمه بدبخت تر وزیانکارترند؛ زیان دنیا و آخرت. جـالب اینکه در این آیات هم تعبیر به «اَخسَرینَ اَعمالاً» شده؛ در حالى که طبق ضوابط ادبیات عرب وبه طور معمول باید «اَخسَرینَ عَمَلاً» باشد (چـون تمیز معمولاً مفرد است). بسیاری از اهل تفسیر گفته اند که این تعبیر براى این است که اعلام کند، خسران اختصاص به یک نوع اعمال ایشان ندارد، بلکه تمامى انواع کارهاى ایشان را شامل می شود . آنها فقط در یک زمینه گـرفـتـار زیـان نـشـده انـد، بـلکـه جـهـل مـرکـب ، سـبـب خـسـران در هـمـه بـرنـامـه هـاى زنـدگـى و تـمـام برنامه ها و کارهایشان شده است . بکارگیری واژه «حبط» در مورد اینگونه کسان هم جالب ونمونه ای دیگر از اعجاز الفاظ قرآن است.، حَبط در لغت آن است که شکم حیوان به خاطر خوردن گیاه سمّى باد کند و آن را در معرض مرگ قرار دهد که هر کس مىبیند، مىپندارد حیوانى سالم و پرگوشت است، در حالى که در شکم آن باد و خودش مسموم است. تباه شدن اعمال انسان را نیز از این رو حبط مىگویند که آنان توسط گناهان، مسموم و توخالى و در معرض نابودى قرار گرفتهاند. «اکنون این سؤ ال پیش مى آید که سرچشمه این حالت انحرافى خطرناک چیست؟». این پرسش مهمی است که درتفسیر نمونه مطرح شده و براساس دیگر آیات قرآن، به آن چنین پاسخ داده اند:« مـسـلمـاً تـعـصـبـهـاى شـدیـد، غـرورهـا، تـکـبـر، خـودمـحـورى ، و حـب ذات از مـهـمـتـریـن عوامل پیدایش این گونه پندارهاى غلط است .گـاه تـمـلق و چـاپـلوسـى دیـگران ، و زمانى در گوشه انزوا نشستن و تنها به قاضى رفـتـن ، سـبـب پـیـدایـش ایـن حـالت مـى گـردد کـه تـمـام اعـمـال و افـکـار انـحرافى و زشت انسان را در نظر او زینت مى دهد؛ آنچنان که بجاى احساس شـرمـنـدگـى و نـنـگ از این زشتیها، احساس غرور و افتخار و مباهات مى کند...» والبته اگر خدا کمک نکند ، درب توبه باز نشود وبه خود نیایند، سرانجامی باورنکردنی در انتظار آنان است ؛ همانکه در ادامه آیات سوره کهف آمده است ؛ کفر وبه شوخی گرفتن هشدارهای الهی. تعجب نباید کرد. این تجربه تلخ تاریخ است ومقتضای لجاجت و خودمحوری. ازآنجا که برخی از اینان مدعی پیروی از امام سفر کرده امت هستند ، بدنیست اندکی با خود خلوت کنند واین پند های جانسوز را از زبان آن پیر روشن ضمیر، در کتاب « چهل حدیث» ،بخوانند وحدیث نفس کنند. امامی که در آینده نگری ونکته سنجی زبانزد همگان بود، پس از اشاره به آیات پیش گفته ازسوره کهف ، دلیل سرانجامی چنان دهشت بار را ، اینگونه توضیح داده اند:« این دسته از مردم که جاهل و بیخبرند و خود را عالم و مُطلع(نیز) مىدانند بیچارهترین مردم و بدبختترین خلایقاند. اطباى نفوس از علاج آنها عاجزند و دعوت و نصیحت در آنها اثر نمىکند، بلکه گاهى نتیجه عکس مىدهد. اینها به برهان گوش نمىدهند، چشم و گوش خود را از هدایت انبیا و برهان حکما و موعظه علما مىبندند. باید به خدا پناه برد از شرّ نفس و مکاید آن که انسان را از معصیت به کفر مىکشد، و از کفر به عجبِ به کفر مىکشد...همین طور قدم قدم انسان پیش مىرود و کمکم معصیتهاى بزرگ در نظر انسان کوچک مىشود تا آنکه بکلى معاصى از نظرش افتد و شریعت و قانون الهى و پیغمبر و خدا در نظرش خوار شود، و کارش منجر به کفر و زندقه و اعجاب به آنها شود.» تصادفی نیست که علی(ع) مخاطب اصلی این آیات را کفار اهل کتاب دانسته والبته بلا فاصله فرموده اند که خوارج هم فاصله چندانی با آنان ندارند! خوارج را که می شناسید ؛ مردمانی پرسابقه واهل عبادت، اما فاقد تحلیل و خودخواه. «عیّاشى» در تفسیر این آیات آورده است که «ابن کواء» از امیر مؤمنان علیه السلام در مورد این گروه پرسید. آن حضرت فرمود: اینان پیروان کتابهاى آسمانى پیشیناند که پس از توحیدگرایى و یکتاپرستى به خداى خود کفر ورزیده و در دین و آیین خود بدعت نهادند؛ و در نتیجه این کفر و بدعتگذارى، عملکردشان تباه گردید و «نهروانیان» نیز از این گروه دور نیستند! خدا کند که این هشدار امیر مومنان سودمند افتد؛ وگرنه باید همنوا با او (در خطبه 212نهج البلاغه) بگوییم: « بارخدایا، هر بندهاى از بندگانت که سخن ما را که از روى عدل است، نه ستم و به مصلحت دین و دنیاست، نه بر خلاف مصلحت، بشنود و پس از شنیدن از آن سر برتابد و از یاری ات باز ایستد و در تقویت دین تو کاهلى کند، اى بزرگترین شاهدان تو را علیه او به شهادت مىگیریم و نیز همه موجوداتى را که در زمین و آسمانت جاى دادهاى به شهادت مىگیریم و تو از آن پس ما را از یارى او بىنیاز فرما و او را به گناهش بازخواست نما».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]