واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > تاجیک، نصرت اله - نصرت الله تاجیک خلاصه: در قسمتهای قبلی نوشتم روندی که دولتهای غربی و در راس آنها دولت محافظه کار انگلیس در پیش گرفته و با اخذ مصوبه ای مبهم از شورای امنیت حداکثر سوء استفاده را می کنند منجر به درگیر شدن روزافزون آنها در یک جنگ داخلی در لیبی و طولانی شدن آن گردیده و احتمال تقسیم این کشورخواهد رفت[1]. این روند به حذف قذافی با هر گونه قضاوتی نسبت به وی نخواهد انجامید ولی خسارت مردمی در بنغازی بیشتر خواهد شد و در دراز مدت به نفع او بوده و معلوم نیست غرب از این بازی برنده بیرون بیاید. اینکه اهداف این دخالت روز افزون غربیها چیست و این روند در صحنه بین الملل به کجا خواهد کشید خود نیاز مند مقاله دیگری بود که در این نوشته به آن می پردازم. در این نوشته اشاره خواهم کرد که وزن دهی به متغیر ها در روابط بین الملل امر مهمی است. اگر به عنصر و نقش غرب و آمریکا به میزانی بیش از وزن واقعی آن اهمیت بدهیم دچار خطا در تحلیل خواهیم شد که نهایتا" اشتباه در تحلیل نیز به عمل اشتباه منجر میشود. غرب به دنبال دستیابی راحتتر به نفت و گاز لیبی است و تا آنجا پیش خواهد رفت که بعد از یک جنگ داخلی این کشور را نیز تقسیم نماید تا بتواند از هر دو طرف امتیاز کسب نماید. اشتباه غرب در اینست که صرفا" به مسائل اقتصادی و نفت و گاز آن تکیه می نماید و سایر عواملی که میتواند نا امنی این کشور را دامنگیر آنها نماید نادیده میگیرد. با اعزام گروهی از نظامیان انگلیسی به بنغازی و دنباله روی فرانسه و ایتالیا از این اقدام ظاهرا" برای ارائه مشورت به ناراضیان و مخالفین دولت لیبی در این شهر و در پرتو اجرای قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل برای جلوگیری از کشتار غیر نظامیان، همانگونه که قبلا" پیش بینی شد روزنه های یک جنگ داخلی در لیبی نمایان شده است. اگر چه هدف اعلام شده یعنی کمک مشورتی به ناراضیان بنغازی مورد قبول تحلیلگران رسانه های غربی قرار نگرفته و موافق با مصوبه مذکور نیست بلکه نحوه عمل نیز بیانگر اهدافی غیر از کمک و مشورت در میان باشد. غربیها میدانند که مسئله لیبی راه حل نظامی ندارد ولی آنها بدشان نمی اید که بتوانند از این طریق بتوانند با تحمیل یک جنگ داخلی هم امتیازاتی از دو طرف کسب کرده تا دو طرف علاوه بر همکاری اقتصادی از نظر سیاسی نیز با آنها راه بیایند و هم یک کشور تاثیر گذار منطقه ائی را تضعیف و خنثی نمایند.برای پی بردن به اهداف واقعی این حرکت و استراتژی غرب در لیبی خوبست به عوامل دیگر دخیل در این ماجرا دقت کنیم. یکی از مهمترین نکاتی که آمریکا برای عدم دخالت نظامی مستقیم درلیبی مطرح میکرد این بود که آنها مبارزین لیبیائی را عده ائی ناراضی میدانستند و نه یک ارتش که بتوان روی آنها حساب باز کرد که با نیروهای دولت لیبی توان مقابله داشته باشند. با آغاز روند جدید یعنی کمک مستشاری نظامی به مخالفین از سوی کشورهای اروپائی و کمک بیست و پنج میلیون دلاری آمریکا به این امر میتوان به یک استراتژی جدید و اعلام نشده غرب پی برد که آنها در صدد تبدیل این ناراضیان به یک ارتش هستند. روندی که میتواند دامنه این اختلاف داخلی را بسوی یک جنگ داخلی هدایت کند. ولی اهداف واقعی و اعلام نشده آمریکائیها از عدم دخالت مستقیم اولا" مذهبی بودن نیروهای مخالفین قذافی و عدم شناخت و اطمینان به آنها به فرض پیروزی در لیبی و ثانیا" تعریف کردن این مسئله در حوزه منافع ملی اروپا و ثالثا" پرهیز از درگیر شدن در یک جنگ منطقه ائی دیگر در سومین کشور مسلمان است. البته این امر به معنای بی طرفی و یا بی نظر بودن آمریکا نسبت به تحولات این کشور مهم و تاثیر گذاری سیاسی اقتصادی در شمال آفریقا نیست. نگاهی به روند سازش غرب و لیبی در سال 2003 میتواند کمک خوبی در پی بردن به تحولات کنونی باشد. مهمترین عامل این سازش علاقمندی غرب و در راس آنها انگلیس مسئله نفت و گاز این کشور و با نقش آفرینی شرکتهای نفتی همچون بریتیش پترولیوم انگلیس است. روندی که توانست سناتور لیبرمن و کوندالیزا رایس از آمریکا و تونی بلر نخست وزیر انگلیس را به لیبی بکشاند تا با قذافی دیدار و او را دوست خوبی بدانند. البته این نزدیکی بیشتر جنبه اقتصادی داشت تا سیاسی.مهمترین جنبه اهداف سیاست خارجی دولتهای غربی و مخوصا" آمریکا که متاسفانه و به غلط امنیت رژیم صهیونیستی را امنیت خود تلقی کرده اند، تامین امنیت این رژیم است که بسیاری از تحولات سالهای اخیر منطقه را رقم زده است. به دنبال روندی که در خاورمیانه و شمال افریقا اغاز شد استراتژیستهای آمریکا روند جدیدی را در قبال کشورهائی که دارای پتانسیل اعتراض مردمی هستند را آغاز کردند. کشورهائی که میتوانند یک پتانسیل بالقوه در برابر این محور سیاستهای غربی در این منطقه باشند. این روند به منظور منحرف کردن افکار عمومی از حرکتهای اصیل مردمی که باعث تقویت جبهه ضد استعماری در سطح بین الملل و نیز تقویت احساسات ضد صهیونیستی در سطح منطقه ائی است طراحی و اجرا شده است. بنابراین میزان دخالت و موفقیت آمریکا و غرب در این تحولات را باید در حدی دانست که آنها سعی کرده اند با هشیاری به مدیریت این بحران پرداخته تا روند جایگزینی حکومتهای مردمی بجای حکومتهای وابسته به آمریکا در منطقه را با کمترین خسارت مدیریت کنند. روندی که اگر موفق شوند همان تئوری ربایش انقلابهای مردمی منطقه را که قبلا" مطرح کرده ام اثبات خواهد شد. ولی به دو دلیل هنوز نمیتوان قاطعانه این امر را قبول کرد. اولا" پتانسیلی که همچنان حرکتهای اصیل مردمی در کشورهای تونس، مصر یمن و بحرین دارند و هم نقش آفرینی که کشورهای تاثیر گذاری همچون جمهوری اسلامی ایران میتوانند در صحنه بین الملل داشته باشند. بها دادن بیش از حد به توان تاثیر گذاری کشورهای غربی در حرکتهای مردمی و کم بها دادن به ابزارهای سیاسی که در دست مردم مسلمان منطقه است و مخصوصا" نقش تاثیر گذار ایران نیز ما را به گمراهی خواهد کشاند.روندی که در منطقه اغاز شده و نحوه برخورد دوگانه غرب با حرکتهای مردمی و دخالت نظامی در لیبی به معنای شکل گیری و تحقق روند تازهای از امپریالیسم است که قدرتهای غربی کوشش می کنند تا نفوذ گذشتهٔ امپراتوری خود را احیاء کنند. اگرچه شکل آن متفاوت با گذشته خواهد بود ولی محتوا و هدف این روند کنترل کشورها و اداره کردن آنها از طریق کنترل منابع و ذخایر استراتژیک آنهاست. البته در صورت روشن نمودن این روند برای مردم منطقه این امر میتواند در میان مردم واکنش منفی عظیمی ایجاد کرده و این طرح غرب را خنثی نمود. به دلیل در نظر گرفتن منافع اقتصادی توسط دول غربی آنها متوجه عمق احساسات ضدامپریالیستی مردم نیستند. نگاهی به احساسات مردم عراق و افغانستان نسبت به آمریکا و کشورهای غربی که آنها را اشغالگر و نه ناجی میدانند و روز به روز که اهداف واقعی آنها از حضور در کشورشان روشن میشود به راحتی متوجه خواهیم شد که حتی آنهایی که به دلیل نیاز به کمک برای مبارزه با دولتهای مرکزی غیر مردمی خود کشورهای غربی را دعوت میکنند، پس از ورود خود را با وضعیت دیگری مواجه می بینند و به تدریج از در مخالفت با آنان بر می ایند.اما آنچه که میتوان در طراحی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو این روند جدید که قبلا" نیز به ان اشاره نموده ام[2] توجه نمود ، این حقیقت است که شرایط منطقه ائی امتیاز ویژه ائی برای ایران ایجاد کرده که یک شمشیر دو لبه است. اگر با طراحی سیاستهای منسجم و به کارگیری افکار نیروهای کارشناس و متخصص همراه باشد این روند به فرصتی طلائی برای ایران تبدیل میشود که میتواند به تثبیت جایگاه سیاسی خود پرداخته و کمک موثری نیز به مردم منطقه بنماید ولی در صورت تداوم این وضعیت منفعل کنونی و توجه به شکلیاتی نظیر بازنمودن سفارت و تبادل سفیر با مصر دلخوش کند این روند بعد از مدتی تبدیل به تهدید برای ایران نیز خواهد شد. طبیعی است که مصر در شرایط کنونی منافعش در ایجاد رابطه بهتر با ایران است تا بتواند وزن خود را در معادلات منطقه ائی بیشتر نماید. و بدیهی است که با شکل گیری یک حکومت مردمی و غیر وابسته به آمریکا دو کشور میتوانند نقش بهتری در منطقه بازی کنند مهم آنست که این حرکت مردمی به سر منزل مقصود برسد. لذا دلنگرانی ما نباید برقراری صرف و شکلی رابطه باشد بلکه ما باید با حرکتها و اقدامات خود به نتیجه رسیدن حرکت عظیم مردم مصر را بیمه کنیم. برخورد دوگانه آمریکا و غرب با مسئله حرکتهای مردمی منطقه و مغفول ماندن حق تعیین سرنوشت مردم بحرین نیز یکی دیگر از نکاتی است که شایان توجه است. اعزام نیروی نظامی عربستان و امارات به اینکشور و نیز دخالت آنان در ماجرای لیبی نکته با اهمیتی است که خود نیاز به بررسی جداگانه ائی دارد. تنها به این نکته بسنده میکنم که این سکوت مجامع غربی در سرکوب مردم بحرین و نیز اقدام این دو کشور صرفا" به این دلیل است که اکثریت خواهان تغییر در بحرین شیعه و مورد پشتیبانی ایران هستند. اگر این اتفاق در یکی دیگر از این کشورهای هفتگانه حاشیه جنوبی خلیج فارس اتفاق افتاده بود هرگز چنین برخوردی را شاهد نبودیم. بررسی نقاط مثبت و اهرمهائی که جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه و بین الملل دارد و استفاده از آنها یک سیاست راهبردی در شرایط کنونی است. اگر چه آمریکائیها و بطور کلی غرب سعی در مدیریت این حرکت مردمی و بهره برداری از آن دارد ولی آنها به خوبی میدانند که اگر سرهنگ در سال 2003 خود را خلع سلاح نکرده بود الآن به راحتی نمیتوانستند یک بخشی از لیبی را محل تاخت و تاز قرار دهند. اینکه حکومت لیبی خوبست یا بد به اجماع مردم اینکشور مربوط است ولی اگر قرار باشد نخست وزیر انگلیس و یا رئیس جمهور آمریکا و فرانسه مرجع تشخیص رفتن و ماندن قذافی باشند این روش جدیدی در روابط بین الملل است که حداقل با روند روز افزون آگاهی مردم و حرکت آنان برای بدست گرفتن سرنوشت خود همخوانی ندارد و این نقطه ائی است برای طراحی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با این روش جدید در صحنه روابط بین الملل. میزان بهره برداری ایران از این ماجرا به نحوه تحلیل شرایط کنونی جهان و معادلات جهانی و منطقه ائی و نیز ریسکی که در جهتگیریهای سیاسی خود اتخاذ میکند بستگی دارد. اگر در ماجرای لیبی غرب بازنده شود که احتمال آن نیز وجو دارد، ترکیه که با موضعگیری صحیح که از ابتدا با دخالت نظامی غرب مخالفت کرده است برنده این ماجرا خواهد شد و نقش این کشور در معادلات جهانی و منطقه افزایش پیدا خواهد کرد. در مقابل کشورهائی نظیر عربستان، امارات و قطر که بر طبل حمله نظامی بر اینکشور کوبیده اند متضرر شده و میزان اثر گذاری خود را در منطقه از دست خواهند داد. [1] http://khabaronline.ir/news.aspx?id=140577 [2] http://www.khabaronline.ir/news-145005.aspx
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]