واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > پورمحبی، فرزین - - بزرگترین استاد ممکنة مملکت در حال خرید از یک مغازة دگمه فروشی، توسط آدمربایان بی دین و ایمان ربوده میشود. - مسئولین نخبه و نخبهپرور کشور، بعد از این اتفاق ضمن آنکه شایعات پیچیده شده در سطح جامعه را در این خصوص بشدت تکذیب مینمایند، از طرفی هم، سر تا پای این جریان از بیخ و بُن مشکوک را در قالب سه بیانیة شدیدالحن و البته مجزا ، به طرق مختلف محکوم کرده و پروژه دست داشتن اجانب در این حادثه را، به نوعی مطرح می نمایند.- برای یافتن استاد مربوطه، بودجة قابل توجهی از محل ذخایر ارزی جهت خرید یک سگ زنده یاب و یک هلیکوپتر دور پرواز (!) و بالاخره تأمین هزینه های سفر خارجی یک هیأت دیپلماتیک به اقصی نقاط عالم، جهت بررسی هر چه بیشتر مو ضوع، تخصیص مییابد!- خبر فوق، توسط یکی از مسئولین بلند پاشنة کشور(!) (در راستای طرح زدودن مردهای کابینه!) هنگام افتتاح یکی از بزرگترین کارخانة های"تفکیک کنجالة نخود از نوعی بادمجان وحشی"به ملت همیشه هوشیار وعده داده میشود.- بالاخره دو هفته از این حادثة تأسف برانگیز میگذرد. در این مدت هم، دست داشتن توطئة های کثیف دشمنان آلوده به این آب و خاک، بخوبی محرز و بارز و اثبات می شود!.... اما با این وجود، تنها اتفاق مثبتی که رخ میدهد، فروش کلیة کتابهای استاد، پس از سالها خاک خوردن در انبارها بود. البته ناگفته نماند که دو شرکت صنعتی هم توانستند در طی این مدت 170000 جا سوئیچی مزین به چهرة استاد را با قیمت مناسبی به فروش برسانند!- بالاخره طاقت آدمربایان از این همه جنگولک بازی طاق میشود!!.....پس آنها، طی یک اطلاعیة رسمی اعلام میدارندکه حاضرند استاد محترم را با گرفتن 200000 چوق، با کمال میل در یکی از کوچه پس کوچههای شهر، ول نمایند.!- برای تأمین این مبلغ، مسئولین خدمتگزار طبق روال سنّتی خود، دست به دامان ملّت فهیم و همیشه دست در جیب خود میشوند.- ملّت فهیم نیز متعاقباً حرف دل مسئولین را به طور کامل میفهمند و در جشن عاطفهها با عنوان: «صدقهای برای صدقهسری علم و عالم!» شرکت کرده و با پرداخت 100000 چوق، حماسهآفرینی میکنند.- بقیه پول نیز توسط دو شرکت تولید کنندة «بازپروری سرویسهای بهداشتی» و «بازیافت پوشاک محافظ بزرگسالان برای مصارف بهداشتی تر(!)» تـأمین میشود! البته به شرط اینکه... بمدت 5 سال، عکس استاد فخیم و گرانمایه، بر روی محصولاتشان به شکل هنرمندانه ای نصب گردد!- مسئولین نخبه دوست، با جمعآوری و مهیا شدن پول درخواستی، آمادة مذاکره با آدمربایان نوکر صفت بیگانه پرست میشوند. اما............ در اثر یک حادثة کاملاً تصادفی(که ممکن هست برای هر کسی پیش آید.) ناگهان مسئولین به یاد میآورند که با این بودجه میتوانند، حداکثر تا 5 سال دیگر، کشور را تبدیل به گلستان نموده و حتی گلهای این گلستان را با توجه به قوانین رعایت اصلاح الگوی مصرف، به شکل قطرهای آبیاری نمایند!- به همین خاطر یکی از مسئولین نسبتاً موجه، طی سخنانی پر شور و مملو از هیجان و احساسات کاذب اما لازم، به مغز مردم خود فرو مینماید که: "ثروت میتواند «در بعضی از مواقع» بهتر از علم باشد، چه رسد به خود عالم! که انگشت کوچیکه علم هم نمی شود! و اینک شرایط به گونهای شده، که همان «بعضی از مواقع» فوق را تداعی می نماید! پس می بایست در این مجال، فرصت ها را تبدیل به تهدید کرده(!) و آنها را یکی یکی بر سر عوامل آشوب کوباند!"البته سر فرصت میتوان، مملکت را گلکاری نموده و خارهایش را هم به طریقی در چشم دشمنان فروکرد!- مردم فهیم، بار دیگر همه چیز را میفهمند! تصادفاً آنها هم، لزوم استفاده از استاد را آنچنان هم که ایادی شلوغش کرده بودند، برای رتق و فتق امور کشور، ضروری تشخیص نمی دهند! پس با خوشحالی و در حالی که چشم انداز روشن و5ساله ای را برای خودوفرزندانشان ترسیم مینمودند،برای استراحت به خانههایشان مراجعت میکنند.- بخشنامهای هم به تمام مدارس ارسال میگردد و در آن مؤکداً تأکید میشود که: تا اطلاع ثانوی، موضوع "علم بهتر است یا ثروت" از دروس انشای مدارس به شکل ظریف و استادانهای حذف شود.- بدینترتیب، آدمربایان میمانند با یک استادی که به غیر از علم خشک و خالی(!) چیز دیگری در چنتهاش نداشت!- بناچار، آنها استاد را با پرداخت رشوهای گزاف (به یکی از مسئولین حفظ تأمین امنیت مرزهای کشور!) از مرزهای مقدس این مرز و بوم، خارج کرده و بعد هم، در دامان بیگانگان اجنیی مستقر میشوند....جالب آنکه آدم ربایان در شرایطی کاملاً غافلگیر کننده، همان روز اول، استاد را به قیمت مناسبی به همان اجنبیهای از خدا بی خبر، میفروشند.- 5 سال بعد...... استاد مربوطه در کشور بیگانه، کارهایی میکند که چشم جهانیان درسته از حدقه در میآید. به عنوان مثال، او با استفاده از ابزارهای اختراع کردهاش میتوانست، حدقههای بیرون زده از چشم جهانیان را به جای اولشان و حتی بهتر از روز اول، باز گرداند!- بعد از این هیاهوهای جهانی پیرامون استاد و اقدامات محیرالعقولش ، نوبت به واکنش مسئولینی میشود که قرارشان بود،در قالب برنامه 5 ساله، آینده کشور را گلستان نمایند.سخنگوی مسئولین فوق، در حالی که سعی میکرد لبخند را از چهرة خود دور ننموده و اعتماد به نفسش را برای چنین مسائل مضحکی، از دست رفته نشان ندهد! در پیشگاه ملت حاضر گشته و به نحوی آبرو داری می کند. او در مراسمی که به مناسبت محکوم کردن همة جهانیان برگزار شده بود به عالم و آدم چنین اعلام می نماید: "اگر میبینید کشور مان گلستان نشده به خاطر آن است که یک سری مزدور با فروختن خود و وطنشان به قیمت مناسب، جیرهخور اجنبیها شده اند ! یکیش همین استاد فوق! طبیعی است که اگر این وضع به همین منوال ادامه یابد در آن صورت ما میمانیم و حوضمان، کما اینکه هماکنون ماندهایم!..البته چندان هم مهم نیست! همه دردسرهای عالم، رو به راه شدنی است از جمله، همین فلاکت پیش آمده!!" سپس او از ملت فهیم خود درخواست نمود...اگر موافق بوده و حوصلهاش را داشته باشند، سر تا پای چنین انگلهایی را لجنمال نموده واین مسئله را با فریادیکه همسایگان محل، ناراحت نشوند هر طورکه شده به گوش جهانیان فاسد برسانند.- مردم فهیم هم، برای آن که سر وقت به کارشان برسند هر چه سریعتر استاد فوق و به طور کلی تمامی توطئه های این چنینی که در نهایت به" فرار مغزها" منجر میشوند را.... از سر تا پا محکوم مینمایند.- مسئول فوق هم در انتهای عرایضش از مردم خود سه چیز را خواستار میشود:1- داشتن صبر و سعة صدر ،همچون همیشه در طول تاریخ پر افتخارمان!2- نامگذاری همان روز، به روز" مغز و بطور کلی، کلهپاچه و امعاء و احشاء ،دانشمندانی که از مملکت فرار نکردهاند".3- توصیه به نخریدن دگمه از مغازهها بالاخص توسط دانشمندان و در نهایت ارائه پیشنهاد طرح جایگزین ساختن زیپ به جای دگمه به هر شکل ممکن. و احیای انشای علم بهتر است یا.....
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 598]