واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > فرجادی، محسن - به بهانه سفرنامه عراق پا که در خاک عراق میگذاری انگار که سرزمین غبار گرفته در گوشات نجوایی میکند که نمیدانی چیست. انگار اینجا آسمان آنقدر به زمین نزدیک نیست و نفس سخت میشود در سینه تا به نجف برسی. نشانی از شرق داری و شرق میجویی تا به بابالرضا(ع) میرسی؛ از آن در که تصویراش همه سالهای جنگ و بعد از آن تنها موجودی تلویزیون وطنی از حرم امام اول شیعیان بود، با آن تابلوی شکسته بسته السلام علیک یا امیرالمومنین. بغض شیعگی همراهیات میکند تا ایوان میخواندت به سوی ضریح. نجف و آن سوتر کوفه، همه عرباند و در میان آنها عجمیات تو را غریب کرده و شاید همین غربت است که غصه به جانت میریزد اما گویا غربت در این حرم که حروله به گرد آن نفس را بند نمیآورد هم معنی دارد برای صاحب حرم، برای امامی که فقط لسان عربیاش به این مردم شبیه است و دیگر هیچ قرابتی میان امام و اهالی اینجا نیست. قبل از آنکه به کربلا بروی کاظمین که مدفن دو امام شیعه اثنی عشری است میپذیرات. از میان بازار مکانیکهای بغداد میگذری تا به حرم برسی. خنکای حرم انگار تو را به مشهد برده در این مدفن پدر و پسر. امام موسیابنجعفر(ع) و امام جواد(ع) در یک ضریح و دو گنبد در حاشیه بغداد شهرکی برای شیعیان ساختهاند و خود در میانه آن. در همهمه بازار همه به فکر سودای خوداند تا به حرم میرسی و در حرم اگر ایرانیها را منها کنی میماند حرم و چند نفر؛ اما هیچکس غریب شان نمیخواند پدر و پسر را. کربلا نمیفهمی که مسافری و صاحب سرزمین بلا، غصهای به جانت نمیگذارد تا گیج بمانی و بمانی. با فریاد لبیک یا حسین یادت میآید که کجایی و ضریح که میخواند تو را و یکی میشوی در آن هزار... اینجا نه امام غریب است و نه میهمانش اما هم ضریح امام حسین(ع) و آن سوتر ابوالفضل شکستگیاش میآزارد دست زائران را. قدمت ضریح آن امام و آن پاسدار امامت نشانی از گرد چندین سالهای است که بر کربلا نشسته بود که هنوز هم مانده. اما این را هم نشانهای برای غربت شهدای کربلا نمیدانند و مقتول به ارض طوس را غریبالغربا میخوانند؛ با آن حرم، بارگاه و جاه. در میانه اولین ماه آخرین فصل میهمانش بودم؛ به جز سرمای زمستان بهانهای نبود اما این همه زائر در آن روز سرد؟! شاهدی رسیده بود برای من تازه رسیده که غریب نخوانم امام را در میان آن همه مردم، تا دیشب. تعطیلات چند روز اخیر که بیش از آنکه فرصتی برای امامشناسی باشد فرصتی برای گعدهها و سفرهای آخر سالمان شده، آخرین شبش را به حرمت امام رضا(ع) تجربه میکرد و حداقل توقع از رسانه تصویری بَلَد شیعیان تدارک چیزی در خور شان. اما ظاهرا همه به عزاداری مشغول بودند که در شب سوگ امام هشتم شیعیان پربینندهترین ساعت شبکه ملی که میتوانست با برنامهریزی حتی بر اساس تقویم، برنامهای خلاقانه و در خور شان این شب پخش شود اما با سریال خارجی«ماموران آبیپوش» پر شد. نمیدانم سئوال از نسبت این شب را و آنچه برای کشوری با اکثریت شیعه از تلویزیون ملی پخش میشود باید از که پرسید و باید چه کسی پاسخ بیبرنامگی و بیخلاقیتیهای رسانه ملی را بدهد. مایی که واماندهایم از تدارک برنامههایی با جذب حداکثری در شب شهادت یکی از امامان شیعه که ولایتمان میزبان اوست چه ادعایی میتوانیم برای شیعگیمان داشته باشیم؟! همان بهتر که غریبالغربا میخوانندش این امام رئوف را. اما نه، ماییم که غریبیم و او قریب.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]