واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > عصرآزاد، سحر - یک فیلم کمدی از بهروز افخمی با فیلمنامهای از پیمان قاسمخانی به اندازه کافی کنجکاویبرانگیز است که بتوان از حاشیههایی چون نبود کارگردان بر سر مراحل آمادهسازی نهایی و تدوین و ... گذر کرد و «سن پطرزبورگ» را به عنوان تلاقی نگاه این کارگردان و فیلمنامهنویس تماشا کرد، اما واقعاً این فیلم تلاقی دو نگاه است یا حاکمیت نگاه نویسنده؟ «سن پطرزبورگ» هفتمین فیلم کارگردانی است که آثار بحثبرانگیز مختلفی در مقاطع مختلف به سینمای ایران عرضه کرده و تنها مروری بر نام فیلمهایی چون «جهان پهلوان تختی«، «عروس»، «شوکران»، «گاوخونی»، ... و حتی فیلم ناکام «فرزند صبح» بر این ویژگی صحه میگذارد. طبعاً کمدی از دریچه نگاه افخمی میتواند جذابیت خاص خود را داشته باشد، بخصوص وقتی در این تجربه استاد و شاگرد قدیمی که امروز نویسندهای صاحب سبک شده، کنار هم قرار گرفتهاند تا «سن پطرزبورگ» صرف نظر از خبرسازیهای قبل، هنگام و پس از ساخت، اثری جذاب و دیدنی شود. فیلم داستان به ظاهر معمول و عادی از همراه شدن دو جوان جاهطلب به نامهای کریم و فرشاد برای رسیدن به یک گنج قدیمی است که این همراهی اجباری به تدریج از مسیر یک رئالیسم تخت فاصله گرفته و به سوی درامپردازی فانتزیگون می رود. در این مسیر غریب حتی کریم میتواند پسر گمشده تزار روسیه باشد که از یک قتل عام خانوادگی جان سالم به در برده و حالا میراثدار حکومت تزاری است! مسیری که داستان در خطوط اصلی و پرداخت جزئیات طی میکند به روشنی میتواند ادامه خط فکری و سلیقه پیمان قاسمخانی را در تلفیق واقعیت و فانتزی مشخص کند. بخصوص که در نگارش این فیلمنامه، او و مهراب قاسمخانی در کنار هم قرار گرفتهاند تا محصول نهایی قوام یافته نوع نگاه آنها به طنز، کمدی، سینما، فانتزی و ... باشد. از همین روست که بدون آنکه نام کارگردان بر فیلم سنگینی کند، «سن پطرزبورگ» بیش از آنکه اثری از بهروز افخمی به نظر بیاید، یک اثر امضاءدار از قاسمخانی است. از ارجاعات به فیلمهای خارجی و مورد علاقهاش، روایت ساختارشکن و کلاژگون، شخصیتپردازی و دیالوگنویسی طنازانه تا اجرا که حضور قاسمخانی در یکی از نقشهای اصلی بر این وجه صحه میگذارد. شیوه داستانگویی فیلم که روایتی چندگانه از گذشته دور، گذشته نزدیک و حال است، بیش از هر چیز یادآور همین ساختار کلاژگون در فیلمنامههای «نان و عشق و موتور 1000»، «مکس»، «نقاب» (آنچه از فیلمنامه اولیه در فیلم باقیمانده) و ... است. این بار روایت مستند مربوط به گذشته دور، قرار است زمینهچینی لازم برای گرهگشایی پایانی یعنی تبدیل شدن کریم به پسر گمشده تزار روسیه را فراهم کند. فلاشبکهای لحظهای هم که گذشته نزدیک فرشاد را در زندان تداعی میکنند، علاوه بر طراحی یک موتیف که بر اثر تکرار تبدیل به شوخی میشود به شخصیتپردازی کاراکتر کمک میکنند. در روایت زمان حال هم قصه خطی همراهی کریم و فرشاد برای پیدا کردن گنج و رودست زدنهای پیدرپی آنها به یکدیگر جلو میرود و نهایتاً این روایتها در گرهگشایی با هم تلاقی کرده و تکمیلکننده یکدیگر میشوند. نوع چیدمان خطوط اصلی و فرعی داستانی و تلاقی روایت و داستانهای مختلف از ویژگیهایی است که معمولاً به بهترین شکل در فیلمنامههای قاسمخانی نمود پیدا میکند. بعلاوه اینکه قرار گرفتن شخصیت فرشاد به عنوان مردی که با تأثیر گذاشتن بر زنها به نوعی آنها را تلکه میکند - و در «نقاب» محور اصلی انگیزهها و همراهی دو شخصیت اصلی بود - در کنار دزدی خردهپا چون کریم که تبدیل به پسر تزار روسیه میشود - و هجوی که با این بخش از تاریخ و گذشته انجام میشود - به خوبی در فیلم جواب میدهد. اما همچنان در «سن پطرزبورگ» با همه نقاط قوت و ضعفش رد پای کارگردانی چون افخمی به سختی قابل پیگیری است. اگر بپذیریم یک کارگردان هوشمند نه صرفاً مولف، کسی است که خود را با نیاز فیلمنامه همراه و گاه حذف کند، باید گفت بهروز افخمی بهترین انتخاب برای کارگردانی این فیلم بوده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 292]