واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آرامش اعصاب را با عرفان اشتباه گرفته اند

اشاره:عبارت فوق فرازي از سخنان دكتر رحيم پور ازغدي است كه در مراسم اختتاميه همايش علمي «پيامبر اسلام(ص) عرفان و معنويت نو» در تالار علامه اميني دانشگاه تهران برگزار شده است كه شما را به مطالعه آن ميهمان ميكنيم. *******...اينقدر مشغول مباحث تئوريك شدهايم كه از اصل قضيه كه همان معنويت است، دور شدهايم. انقلاب ما انقلاب معنويت بود، ولي اكنون ما در معرض خطر معنويتهاي دروغين هستيم.من حدود 15 رخنه را كه در نظام معنوي كشور از سوي عرفانهاي شرقي و غربي ايجاد شده است، بررسي كردهام. اين رخنهها بيشتر در دو دهه اخير صورت گرفته است.من در اين جا به چند تفاوتي كه عرفان و اخلاق اسلامي با عرفانهاي دروغين دارد اشاره ميكنم. اما قبل از آن نكتهاي وجود دارد و آن اين است كه آيا عرفان، اسلامي و غيراسلامي دارد يا خير؟ اين سؤال قديمي است و از ابتدا علما سعي ميكردند به اين پرسش پاسخ دهند. آنان با ترجمه متون عرفاني هند، ايران باستان و ديگر جاها سعي ميكردند بين عرفان اسلامي و ديگر عرفانها مرزبندي كنند.هيچ تضميني براي صحت و حقانيت شهود شخصي هيچ كس وجود ندارد، بعضيها آرامش اعصاب را با عرفان اشتباه ميگيرند و ميگويند ما با موسيقي به عرفان ميرسيم! در صورتي كه موسيقي فقط آرامش اعصاب ميآورد و عرفان چيز ديگري است. ما معنويت معيار داريم كه من اسم آن را گذاشتهام تجربه معيار. از طريق اين تجربه ميتوانيم به حقيقت برسيم.ما معتقديم همه بشريت فطرت واحد توحيدي دارند و حتي مشركين نياز به معنويت دارند و اساسا به همين دليل است كه عرفانهاي دروغين به وجود ميآيد. از طرف ديگر حوزه عرفان حوزهاي است كه داوري و قضاوت درباره آن مشكل است، زيرا معيار حسي وجود ندارد و به غير از كليات امكان داوري عقلاني هم درباره جزييات هر عرفاني وجود ندارد. عرفان مبتني بر شهود است و مشاهدات هيچ كس براي كس ديگري حجت نيست.... عرصه متافيزيك مثل شمشير دولبه است. مباحث مافوق عقل و مادون عقل هر دو در اين عرصه مطرح شده است و به راحتي قابل تشخيص نيست. قواي نفساني انسان در اثر رياضت، قدرت پيدا ميكند كه البته اين قدرت در دست همه نيست و فقط عده خاصي حاضر به پذيرش رياضت آن هستند.هيچ تضميني براي صحت و حقانيت شهود شخصي هيچ كس وجود ندارد، بعضيها آرامش اعصاب را با عرفان اشتباه ميگيرند و ميگويند ما با موسيقي به عرفان ميرسيم! در صورتي كه موسيقي فقط آرامش اعصاب ميآورد و عرفان چيز ديگري است. ما معنويت معيار داريم كه من اسم آن را گذاشتهام تجربه معيار. از طريق اين تجربه ميتوانيم به حقيقت برسيم.در عرصه عرفان هم خرافه وجود دارد هم حقيقت ناب الهي. دعوت رسولالله در درجه اول دعوت به معنويت و روحانيت است و اين موضوع همراه با تربيت عقلاني بشر بوده است. بقيه اسلام مثل سياسيات، اقتصاديات، احكام خانواده و... مقدمهاي براي ارتباط بشر با خداوند و مقدمهاي براي اخلاق معنوي انسان است كه به لقاءالله برسد. حتي عدالت اجتماعي هم مقدمهاي براي اخلاق معنوي است. در جامعهاي كه عدالت رعايت نميشود، امكان رشد معنويت وجود ندارد.در اسلام بين معنويات و امور مادي مرزي وجود ندارد و اسلام تن به مرز ميان امور قدسي و امور دنيوي نداده است. در صورتي كه در خيلي از عرفانها اين مرزبندي وجود دارد. پيامبر به ما آموخت كه چطور در سراسر زندگي معنوي باشيم، حتي خواب و خوراك و تفريح و حتي رابطه زناشوييمان را به امور معنوي تبديل كنيم. هنر پيامبر اين بود كه به بشر آموخت چطور حيوانيترين خصلتهاي انسان را متعالي كند. اين مترقيترين نوع عرفان است كه هيچ لحظهاي از زندگيات را بدون ذكر خداوند نميگذراني. در عرفان اسلامي كار كردن، درس خواندن و تمامي اعمال ديگر زندگي همه عبادت ميشود و عرفيترين امر به قدسيترين عمل تبديل ميشود و البته ممكن است قدسيترين امر نيز به شيطانيترين امر تبديل شود، مثل دل بستن يك زاهد به تسبيح خود كه عملي شيطاني است.فكر ثنويگري يعني تقسيم دنيا به خدا و شيطان، در اسلام نيست و همه چيز حتي شيطان در دايره خداوند است.عرفانهاي دروغين به نوعي مونتاژ است از ديگر عرفانها و تقرب به خداوند و رشد روحاني در آن يافت نميشود. مثل عرفان مسيحي كه از قرن نوزدهم به بعد در فرهنگ ليبرال پروتستان مسيحي به وجود آمد. اين عرفان، الهيات عقلي را كلاً نفي ميكند، دقيقا آنچه كه ما از آن جهانبيني توحيدي ياد ميكنيم. در صورتي كه پيامبر در دين اسلام ميگويد عقل حجت باطني الهي است. اين نوع از عرفان براي حفظ ايمان، عقل را تعطيل كرده است و اسماش را تجربه حسي و شهودي گذاشته.با مواد مخدر آرامش بهوجود نميآيد بلكه آرامش اين است كه عقلاً به اين برسيم كه نبايد غم بخوريم يا بترسم، عرفان اسلامي، عرفان فراز از صحنه نيست، بلكه عرفان حضور در صحنه است و نبايد يك لحظه از ياد خداوند غافل شد. رسولالله بدون اينكه از مردم جدا شود خلوتش را به ميان مردم بردند و ميفرمود من در خوابم هم بيدارم.جهاد با زيادهطلبيها، نفس، خودخواهي و حب دين از ديگر ويژگيهاي عرفان اسلامي است. از طرف ديگر پيامبر خودش به نوعي عرفان را آسيبشناسي كردهاند. پيامبر بيشتر با مشتركان درگير بودهاند تا ملحدان. ملحدان به هيچ چيز اعتقاد نداشتند اما مشركان به عرفانهاي دروغين اعتقاد داشتند مثل بتپرستي. بنابراين معنويتهاي دروغين به نوعي در جزيرةالعرب زمان پيامبر وجود داشت. پيامبر معنويت را به گونهاي تعريف كرد كه عقلستيزي در آن نباشد. معنويت عقلستيز در سنت پيامبر اكرم نيست. همچنين در عرفان نبوي طبيعتستيزي و سركوب غريزه وجود ندارد، بلكه تربيت و كنترل غزيره وجود دارد. اين تفاوت مهمي ميان عرفان نبوي با ديگر عرفانها است.در سنت پيامبر شهوت و قدرت نماينده شيطان نيستند، بلكه كاملاً به اين بستگي دارد كه ما چگونه با آن مواجه ميشويم. در واقع آن چيزي كه شيطاني است نوع مواجهه با غزاير است و نه خود آنها. پيامبر با دنيا مبارزه نكرده است، بلكه با حب دنيا مبارزه كرده است. هنر بزرگ پيامبر اين است كه زندگي را دارالعباده ميداند. معرفتشناسي عرفان پيامبر اين است كه پيامبر معرفت عقلي و شهودي و حسي را نفي نميكند اما معرفت وحياني را بالاتر از اين سه معرفت معرفي ميكند. پيامبر ميگويد هر نوع شهودي را بايد با دو ملاك وحي و عقل سنجيد.اگر كسي گفت وحي كلام بشري است و خطاپذير است و اگر انبيا را جزو شاعران پنداشت، نه تنها آرامش آن دنيا را از دست داده است، بلكه آرامش موقتي اين دنيايي را نيز از دست ميدهد. اين كلام معنا را از زندگي ميگيرد و راه را براي عرفانهاي تقلبي باز ميكند. اگر آخرت نباشد دنيا هيچ توجيه منطقي ندارد و اگر سكولارسيتي به زندگي نگاه كنيم، زندگي معنا نخواهد داشت.معنويتهاي مشركانه در كشورهايي كه محروم از معارف حقيقي هستند، امري طبيعي است. اما اگر در جامعه اسلامي رشد پيدا كند بايد دنبال علت آن گشت. دليل اول اين امر نياز فطري انسان به معنويت است. علت ديگر را بايد در نظام معنوي و اخلاقيمان جستوجو كرد. ما بايد در نظام معنوي خود تحول ايجاد كنيم و فرهنگ معنوي را هم به صورت كمي و كيفي ارتقا بدهيم. در حوزههاي ما نيز نظام اخلاقي مدوني وجود ندارد و معنويت اسلامي به صورت كلاسيك تدريس داده نميشود. البته حلقههاي كوچك اخلاقي بوده و هست اما منحصر به يك عده خاصي است.يك مشكل ديگر اين است كه در علوم مختلف مهارت نظري كافي است، اما در عرفان مهارت نظري كافي نيست و نفس خاصي ميخواهد. علت ديگر اين است كه در تربيت معنوي جامعه به كليات بسنده ميشود و اين تربيت وارد جزئيات نميشود. در صورتي كه در روايات اسلامي اصلاً كليگويي نشده است. بايد احاديثي را كه به عرفان عملي مربوط ميشود تدوين كرد و در اختيار مردم قرار داد و به صورت زير در قالب جزوات مختلف ارائه كرد.با مواد مخدر آرامش بهوجود نميآيد بلكه آرامش اين است كه عقلاً به اين برسيم كه نبايد غم بخوريم يا بترسم، عرفان اسلامي، عرفان فراز از صحنه نيست، بلكه عرفان حضور در صحنه است و نبايد يك لحظه از ياد خداوند غافل شد. رسولالله بدون اينكه از مردم جدا شود خلوتش را به ميان مردم بردند و ميفرمود من در خوابم هم بيدارم.عرفانهاي دروغين به نوعي مونتاژ است از ديگر عرفانها و تقرب به خداوند و رشد روحاني در آن يافت نميشود. مثل عرفان مسيحي كه از قرن نوزدهم به بعد در فرهنگ ليبرال پروتستان مسيحي به وجود آمد. اين عرفان، الهيات عقلي را كلاً نفي ميكند، دقيقا آنچه كه ما از آن جهانبيني توحيدي ياد ميكنيم. در صورتي كه پيامبر در دين اسلام ميگويد عقل حجت باطني الهي است. اين نوع از عرفان براي حفظ ايمان، عقل را تعطيل كرده است و اسماش را تجربه حسي و شهودي گذاشته. در اين عرفان استدلالهاي عقلي به كلي حذف شده و معنويتي تعريف شده كه هيچ احتياج به معرفت ندارد. زيرا در دين مسيحيت، كلام خدا وجود ندارد و وحي خطاپذير است و دين جز ايمان شخصي نيست و آن هم هيچ دليل خاصي ندارد. منبع:به نقل از فارس، با تلخيص و تصرف
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 348]