واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > حدادی، محسن - اگر درست خاطرم یاری کند، سالها قبل وقتی هفتهنامه رنگی و زمخت «مهر» به قیمت 20 تومان عرضه میشد، هر هفته یکشنبهها نسخهای میخریدم و اول به سراغ ستون جناب زرویی نصر آباد و آن تذکره اهل فن میرفتم... «مهر» آن روزها مرجعی بود برای خواندن و تنفس در فضای فرهنگی کشور و حالا در میانه مهر باید دوباره یادی از آن تازه کرد...آن روزها گذشته است و بعید است دوباره تکرار شود، روزهای «مهر» کاغذ پارس، روزهای «کمان» کاغذ گراف، روزهای «بچههای مسجد» و روزهای «نیستان» بیپروا... روزهای رنگینکمانی فرهنگ و روزهای مشقت و عشق و بیپولی...گذشته و دیگر هم نمیآید، خوب میدانیم که پول اگر برای هر دردی، درمان باشد، برای فرهنگ، فساد است و بیماری و کسالت...( شما بخوانید کار سفارشی و رفع تکلیف و بیلان کاری) حالا و در آستانه هزارمین شماره «مهر» بازهم باید امیدوار بود، نه به خاطر همین اتفاقی که میافتد بلکه به دلیل حیات رو به احتضار فرهنگ...هر چه باشد، بودن به از نبودن است و در دامنه همیشه زنده و زاینده فرهنگ، سکوت و خاموشی، نه معنای اعتراض میدهد و نه بوی نای روشنفکرنمایی و نه حتی پز «هنر برای هنر»...ذات هنر تولید است و زنده بودن و زائیدن. «مهر» این روزهای حوزه هنری که بیشتر مهر سوره است و سوره مهر، به همان سرطان خاموشی دچار است که همه محصولات دولتی؛ نه از این باب که دولت تامین کننده هزینه آن است؛ از این جهت که زبان کارمند جماعت جز به لبخند و رضایت نمیچرخد و این هم از قواعد بازی روزگار و فیش حقوقی است. جز در فیلمهای مسعود کیمیایی در کجای جهان، چاقو دستهاش را میبرد که حالا «مهر» برای سوره نقادی کند و زبان بگشاید بر همه نقصهای وارد بر این نهاد فرهنگی دوستداشتنی. البته اگر کارفرما نگاهش به دوردستها باشد و افق را از بالای قله ببیند، به کارپرداز خواهد گفت ـ دستور خواهد دادـ کمتر از من بگو و بیشتر از دیگران برایم پیغام بیاور...بیشتر عیبهایم را بگو و به چشمم بیاور اشتباهاتم را... حال آنکه اصولا در کشور «ثانیهها» باید قدردان نعمت تنفس باشیم؛ چراکه هر آینه ممکن است اتمسفر فرهنگی ما دچار طوفانی سخت شود و یک نفر برود و یک نفر بیاید و از آنجا که در سرزمین لحظههای لرزان، همه مسیرهای مدیریت فرهنگی به «افراد» ختم می شود و نه «افکار»، در این رفتوآمد حالا بدا به حال کسی که پرچم نقد را در دست داشته باشد، میشود چارلیچاپلین از همه جا بیخبر در صف اول اعتصاب کارگری با آن پرچم قرمز رنگ بر خاک افتاده و برافراشته شده؛ یعنی قربانی اول و آخر... پر واضح است که توقع نگارنده از یک نشریه ماهانه و یا هفتگی ارگانیک، برای نقد از درون و نقد خودآگاه یک لطیفه اساماسی است اما به هر حال خط تولید بدون نقد، یعنی حرکت بدون نقشه راه چرا که نقد راه را برای ما هموارتر از گذشته میکند ورنه خود گویی و خود خندی... با این همه باز هم باید حیات یک نشریه فرهنگی مختص کتاب را تمام قد محترم شمرد و ارج نهاد، در روزگاری که کسی حتی کتاب سال جمهوری اسلامی را هم نمیخرد و نمیخواند. «هزار» هم عدد زیبایی است و هم در عین حال عدد خطرناکی است، زیباست چون ثبات یک نگاه فرهنگی - مدیریتی را نشان میدهد و خطرناک است چرا که کوتاهی و ضعف و سستی و کاهلی و خامدستی از یک نشریه با تجربه انتشار هزار شماره حتی برای خطای سهوی فنی هم پذیرفتنی نیست؛ کمکاری و روزمرگی که جای خود دارد. آرزوی قلبی هر اهل فرهنگی تداوم حیات یک کالای فرهنگی مفید در این سوپرمارکت بیفرهنگی فعلی است و «مهر» میتواند دوباره زنده شود، اگر ارادهای باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 446]