تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815665850




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: بررسي شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني
علي جواهردهي
بخت و شانس در فرهنگ ايراني بسيار چيره دارد. مردم بسياري از كارها را به بخت و شانس خوب يا بد خوب نسبت مي دهند. وقتي گرفتار حادثه بد مي شوند، مي گويند بدشانسي آوردم و بخت يارم نبود، اما وقتي از حادثه اي به سلامت جان مي برند، مي گويند، خوش شانس بودم و بخت ياري ام كرد و از دام بلا رستم.
از نظر توده هاي مردم، بخت و شانس، اتفاقاتي است كه هيچ برنامه و يا مقدماتي براي تحقق آن نبوده است. چنين تفكري موجب مي شود كه از بار مسئوليت حادثه، خود را برهانند و آن را به گردن روزگار بيندازند، درحالي كه براساس آموزه هاي وحياني قرآن و حتي احكام عقلي و مباني و اصول فلسفه، هيچ رخداد و حادثه اي، اتقاقي و بدون علت تامه و به اصطلاح شانسي تحقق نمي يابد. تا همه اسباب يك حادثه و رخداد فراهم نشود، آن رخداد پيش نمي آيد.
نويسنده در اين مطلب برآن است تا نگرش قرآن را به مسئله بخت و شانس تبيين كند.
از بخت فارسي تا شانس فرانسوي
درفرهنگ ايراني، بخت همان سرنوشتي است كه براي شخص رقم خورده است. اين بدان معناست كه نوعي جبرگرايي بر فرهنگ ايراني حاكم بوده است و حتي برخي از روايات اسلامي، تفكر قدريه را بازمانده تفكر مجوسي و زرتشتي معرفي مي كند كه روزگار و دهر، زندگي هركسي را رقم زده و تغييرناپذير است. در اين روايت است: القدريه مجوس هذه الامه؛ جبرگرايي در امت اسلام همان زرتشتيان امت اسلام هستند.
در زمان امام باقر و امام صادق(ع) دو جريان قوي اشعري و معتزلي با گرايش هاي جبرگرايي و اختيارگرايي (قدريه و تفويض) در ميان مسلمانان پديدار شد. امامان(ع) گرايش جبرگرايي اشعري را همان امتداد تفكري مجوسيان مي دانند. البته اين تفكر در مجوسان نيز پس از انحرافاتي است كه در بين يكتاپرستي آنان پديدار شد. اينان نيز همچون پيروان ديگر شرايع الهي از جمله شريعت صابئي، يهودي و مسيحي، از اصول وحياني و عقلاني بيرون رفتند و گمراه شدند.
عنوان مجوس، عنواني است كه زرتشتي ها براي خود به زبان سرياني انتخاب كردند. (بحارالانوار، ج35، ص5؛ كافي، ج3، ص507- 568). در ريشه يابي و تبارشناسي واژه مجوس گفته اند كه اين واژه در اصل همان مگوش Megus (=مغ با صرف فاعلي در كتيبه هاي هخامنشي است كه تغييراتي به زبان سرياني رفته و از آنجا به زبان عربي وارد شده است).
يكتاپرستان زرتشتي در دوره ساسانيان به علت گمراهي در دولت ساساني، گرفتار دوگانه پرستي خير و شر و خدا و اهريمن شدند و انديشه جبرگرايي و قضا و قدر در آنان ريشه دوانيد. در روايتي از پيامبر(ص) آمده است: مردي نزد پيامبر(ص) آمد. پيامبر(ص) به ايشان فرمود: عجيب ترين چيزي كه تا حالا ديده اي چه چيزي- يا كدام اتفاق- است؟
آن مرد عرض كرد: مردمي را ديدم كه با مادران و خواهران و برادران خود ازدواج مي كردند و وقتي نسبت به اين عملشان به آنها اعتراض مي كردي مي گفتند: اين قضا و قدر است كه خداوند بر ما مقدر كرده است.
پيامبر(ص) به آن مرد فرمود: خواهد آمد روزي كه افرادي از امت من نيز اينگونه استدلال كرده و اين گونه خواهند گفت. آنها مجوس امت من هستند.(بحارالانوار، ج5، ص 74).
از اين گفته ها و روايات و منابع علمي و تاريخي ديگر به دست مي آيد كه فرهنگ بخت در جامعه ايراني از دوره ساساني با انحراف در دين زرتشتي پديدار شد. براساس اين تفكر، خوشبختي و بدبختي هر كسي در پيشاني او نوشته شده است و انسان كاري نمي تواند بكند تا به اختيار، بخت خود را تغيير دهد. پس افرادي سرنوشت و بخت خوش، يارشان بود و افرادي ديگر، بدبخت بوده و بخت و سرنوشت، عليه آنان بوده است. (زرين كوب، در قلمرو وجدان، ص 17-27؛ تاريخ كيش زرتشت، ج1، صص 264-265، ص 04؛ هوشنگ دولت آبادي، جاي پاي زروان، خداي بخت و تقدير، ص 98-128)
در دوره معاصر كه ارتباط با اروپايي ها آغاز شد و فرانسوي ها و بلژيكي ها آموزش رسمي كشور را در اختيار گرفتند، واژه شانس با همان معنا و كاركرد بخت وارد زبانها شد و جايگزين بخت و يا مترادف آن گرديد. البته از آن جايي كه كمي تغيير در معنا و مفهوم بخت رخ داده بود و نمي توانست تفكر جبرگرايي را چون گذشته بيان كند، يا شانس به معناي بخت ساساني به كار رفت يا همراه با هم به كار برده شد.
اكنون واژه شانس در فرهنگ فارسي به معناي بخت و اقبال، اختر و طالع به كار مي رود (لغت نامه دهخدا) و در زير شاخه هاي آن، واژه بدشانسي به عنوان واژه مقابل شانس قرار گرفته است. (فرهنگ عميد) البته اصل واژه «شانس» در فرانسوي به معناي فرصت است ولي به معناي جديدي در فارسي به كار مي رود كه اكنون براي همه شناخته شده است؛ زيرا روزانه بارها اين كلمه را در قالب جملات و عبارات مختلفي مي شنويم. مثلا گفته مي شود: «ميگن بنده خدا خيلي خوش شانسه. اين قدر كارش گرفته كه نگو...»، «ما كه اصلا شانس نداريم!»، «راستي تو چقدر خوش شانسي كه منو پيدا كردي!»، «شانس ما اين بود كه...» و...
مردم بر اين باورند كه بدشانس ها، افرادي هستند كه با تمام تلاش و كوشش و استعداد و نبوغي كه در راه رسيدن به هدف هزينه مي كنند، ولي هيچ گاه به هدف خويش نمي رسند؛ چون بر پيشاني اين گونه افراد بدشانسي و بدبختي از ازل نوشته شده و نقش بسته است. اين افراد به عنوان آدم هاي بديمن نيز شناخته مي شوند و در قديم خانواده ها اجازه نمي دادند كه در اعياد نوروز و فطر و قربان، نخستين كسي باشند كه بر ايشان وارد مي شوند؛ زيرا ورود ايشان را به عنوان نخستين افراد، شوم و بديمن مي دانستند و به جاي آن آرزو داشتند تا افراد خوش يمن و بخت يار وارد بر ايشان شوند تا سالي پر از نعمت و بركت داشته و از مصيبت و حوادث در امان باشند.
ارتباط شانس با قضا و قدر
يكي از مفاهيم اسلامي، قضا و قدر است. قضا، در لغت به معناي حكم (ترتيب العين، ج3، ص 1490، «قضي»؛ لسان العرب، ج11، ص 209، «قضي») و نيز به معناي تمام كردن كار آمده است. قضاي منسوب به خداوند، اخص از «قدر» است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص674، «قضي») و از آنجا كه پديده ها در وجود و تحقق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقق پديده را اراده كند و علل و شرايط آن تمام شود و راهي براي پديده باقي نماند مگر موجود شدن به تعيين الهي و از دايره ترديد و ابهام خارج شود، اين اراده، قضاي الهي ناميده مي شود.
قضا، هم در دايره تكوين است و هم در دايره تشريع. از نظر فلسفي نيز قضا خروج از ترديد و ابهام و ضروري شدن وجود از ناحيه علت تامه كه واجب تعالي است، مي باشد؛ زيرا مقصود از قضا تمام شدن امر و تعيين و تعين پيدا كردن است.
در روايات نيز همين معنا تأييد شده است، مانند روايت هشام بن سالم كه گفته است: امام صادق(ع) فرمودند: «ان الله أذا اراد شيئاً قدره فاذا قدره قضاه، فأذا قضاه امضاه». خلاصه اينكه: قدر، مقدر را حتمي نمي كند و احتمال عدم وقوع دارد، اما هنگامي كه مورد قضا واقع شد، چاره اي جز وجود و تحقق ندارد. (الميزان، علامه طباطبايي، ج31، ص27-57)
از نظر آموزه هاي اسلامي، هر دو گرايش جبرگرايي و اختيارگرايي نادرست و باطل است؛ زيرا انسان چنان مجبور نيست كه جز به آنچه براي او رقم خورده باشد، عمل نكند؛ چرا كه چنين تفكري با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنايي ندارد؛ بدين معني كه شخص اختياري در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدي مواخذه و مجازات شود يا بر خوبي پاداش گيرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بيانگر اين معناست كه انسان مجبور محض نيست؛ چنان كه داراي اختيار محض و مطلق هم نيست كه هر چه بخواهد انجام دهد و در اين ميان براي مشيت و اراده الهي جايي نباشد؛ زيرا چنين تفكري نيز با الوهيت، ربوبيت و توحيد در افعال كه در آيات قرآني به اثبات رسيده در تناقض و تقابل است. از اين رو در روايات معتبر اسلامي از امامان معصوم(ع) به عنوان يك تفكر وحياني و قرآني آمده است. از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين؛ نه جبر و نه اختيار بلكه امري ميان اين دو امر است. (بحارالانوار مجلسي، ج5، ص21 و 71)
با توجه به معاني قضا و قدر و نيز دايره اراده و اختيار انسان، دانسته مي شود كه چيزي به نام شانس و بخت به معناي تقدير قابل تغيير وجود ندارد و اينطور نيست كه حوادث و رخدادها در جهان اتفاقي رخ دهد و تصادفي پديدار گردد.
علامه شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند. اما در نگاه عموم مردم كه بسياري از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعاليت ظاهري شخص توجه مي كنند از سودهاي كلان او تعبير به خوش شانسي مي كنند، پس شانس به معناي تصادف در سنت پيامبر(ص) و مكتب اسلام جايگاه ندارد و درست نمي باشد؛ چرا كه با اصل عليت منافات دارد؛ چون اصل عليت عمومي و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثي ضرورت و قطعيت وجود خود را و همچنين شكل و خصوصيت زماني و مكاني و ساير خصوصيات وجودي خود را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودي و علل متقدمه او هست. اما بايد ديدگاه ما نسبت به علت ها گسترش يابد و علاوه بر علت هاي مادي و ظاهري به علت هاي روحي و معنوي نيز توجه كنيم و حتي تأثير نسل هاي گذشته در نسل آينده را ناديده نگيريم، (شهيد مطهري، انسان و سرنوشت، ص55).
نكته مهم و كليدي كه دراين مسئله بايد بدان توجه داشت اين كه خوش شانسي و بدشانشي بيش از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هرشخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتا عملي متناسب با آن، بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود.
نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سربزند- كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. درحالي كه با دقت و توجه مي توان دريافت كه هيچ چيزي به عنوان معلول نمي تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آيد و به قول شهيد مطهري گاه ما تنها به علت هاي ظاهري توجه داريم درحالي كه مثلا در افزايش و كوتاهي عمر همان گونه كه تغذيه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم يا قطع رحم نيز نقش دارد؛ بسياري از مصيبت هايي كه انسان گرفتار مي شود به سبب نوعي رفتار آدمي است كه مي تواند حتي برماده نيز تاثير منفي گذارد و آثار تبعات خوب و يا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ايمان و تقواي امت و جامعه موجب افزايش بارندگي مفيد و سازنده و بركت و نعمت مي شود؛ (اعراف، آيه 69) درحالي كه بي تقوايي يا ترك زكات و يا افزايش گناه موجب خشكسالي و كاهش بارندگي و يا زلزله و سيل هاي بنيان كن و توفان هاي شن و ويرانگر و ديگر بلاياي به ظاهر طبيعي مي شود.
حضرت امام صادق(ع) فرمود: «خداوند براين امت چيزي را سخت تر از زكات واجب نكرده و هلاكت بيشتر امتها به علت نپرداختن آن است.» (وافي، ج 01، ص 33)
آن حضرت(ع) همچنين فرمودند: «ما ضاع مال في البر و لا في البحر الا بتضييع الزكاه ؛ هيچ مالي درخشكي و دريا ضايع نمي شود، مگر به ضايع ساختن زكات.» (جامع الاحاديث، ج 9، ص 05)
قرآن قاعده اي كلي در اين گونه موارد ارائه مي دهد و مي فرمايد: «ما اصابك من سيئه فمن نفسك؛ آنچه از بدي ها به تو مي رسد، دستاورد عمل خودت است» (نساء، آيه 97). بنابراين، در تحقق رخدادها مي بايست نخست به اصل عليت توجه داشت و دوم اين كه علل وقوعي امور مي تواند ظاهري و باطني و مادي و معنوي باشد. چه بسا بسياري از حوادث و رخدادهايي كه گرفتار آن هستيم به سبب دستاوردهايي است كه خودمان داشته ايم و آثار آن، گاه ديرتر از آنچه توقع داريم ظاهر مي شود و گمان مي كنيم كه بي علت بوده و شانسي و تصادفي بوده درحالي كه چنين نبوده است.
تاثير اجتماعي و روان شناسي باور به شانس و بخت
از نظر روان شناسي وقتي به مسئله شانس مي نگريم مي توانيم مباحث متعددي را در اين باره مطرح كنيم، ولي نمي توان از اين نكته غافل شد كه افكار انساني بر رفتار انساني به شدت تاثير مي گذارد و اين شناخت ها و بينش هاست كه رويكردهاي رفتاري ما را در شكل نگرش ها متاثر مي سازد. باور به شانس مي تواند نقش مثبت و منفي در رفتارهاي ما به جا گذارد. شايد بتوان گفت شانس براي برخي از مردم در واقع نوعي انرژي مثبت است، چنان كه مي تواند باور به بدشانسي نوعي انرژي منفي به جا گذارد و شخصي كه خود يا ديگران او را سرخورده مي دانند يا بديمن و بدشگون مي شناسند، اين باور در زندگي ما نوعي انرژي منفي ايجاد مي كند و خيلي وقت ها وقتي به چيزي معتقد هستيم همان چيز به سرمان مي آيد. به عنوان مثال معتقديم كه بعداز هر خنده گريه هست. اين باعث مي شود كه ناخودآگاه از ما انرژي هايي ساطع شود كه در جهان هستي تاثيرگذار باشد. اين تفكر ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتي ببرد كه ما معتقد به آن هستيم. بنابراين چنين باور و ايماني ما را به سمت گريه كردن مي كشاند و ما در تمام لحظات بدون اينكه خودمان بدانيم به سمت گريه كردن سوق پيدا مي كنيم.
همچنين وقتي ما احساس كنيم خوش شانس هستيم، اين باور و ايمان، نوعي انرژي مثبت را بر روي محيط و جهان هستي مي فرستد و ما بر محيط خودمان تأثير مي گذاريم. فكر، احساس و باورهاي ما باعث مي شود انرژي هايي در دنيا پخش شود كه ما را به سمت خوش شانسي و همين طور بدشانسي هدايت كند. هر انساني كه معتقد است بسيار بدشانس است هميشه بدشانسي مي آورد. افرادي را مي شناسيم كه به بدشانسي خود معتقد هستند و همچنان بدشانسي مي آورند. بهتر است از اين به بعد فكر كنيم خوش شانسيم. لذا اعتقاد به خوش شانسي اگر هم هيچ تأثيري نداشته باشد اين فايده را دارد كه روحيه بهتري براي زندگي خواهيم داشت و در خيلي از موقعيت ها از اعتماد به نفس بيشتري برخوردار خواهيم بود.
تبعات چنين تفكري همان گونه كه بر روان و رفتار و سلوكي شخصي افراد تأثيرگذار است، در برخوردهاي اجتماعي آنها نيز تأثير مثبت و منفي به جا مي گذارد و تعاملات آنها را با ديگران تحت تأثير مستقيم خود قرار مي دهد. كسي كه به خوش شانسي كسي معتقد است اميدوار است كه نخستين كسي باشد كه در روز عيد به خانه اش بيايد و اگر كسي را بدشانس و بدشگون مي داند اجازه ورود به خانه را نمي دهد.
در بازار همواره اين كلمه تكرار مي شود كه دشت اولم است، يا هنوز دشت نكردم. اگر كسي در اولين معامله با او بدخلقي كند و چانه بزند، مي گويد امروزم خراب است چرا كه آن را فال بد مي گيرد. از اين رو مي كوشد تا در نخستين معامله ارزان تر دهد يا خوش تر با ديگران رفتار كند تا روز خوشي را در معاملات براي خود رقم بزند.
به هر حال، بخت و شانس، بدين معنا كه پيشامدي بدون علت و به صورت تصادفي به وجود بيايد، معنا ندارد، زيرا هر چه از عدم پا به عرصه وجود گذارد، ممكن الوجود است و هر ممكن الوجودي نيازمند علت است و قانون عليت و نيازمندي هر پديده به علت پديدآورنده، از بديهيات است. از اين رو در جهان هر حادثه اي اتفاق افتد، بشر به طور غريزي دنبال علتش مي گردد. پس نمي توانيم به چيزي با عنوان بخت و شانس و تصادف معتقد باشيم و آن را از علل و اسباب دور بدانيم. در مواردي كه مردم پيشامد و رخداد خوب را به شانس و اتفاق بد را به بخت نسبت مي دهند، حاكي از جهل آنان از علل و اسباب پنهاني است. گاهي ممكن است براي فردي پيش آمدهاي خوب و سودمندي رخ بدهد كه گفته مي شود فلاني شانس دارد. در اين موارد نيز درواقع، مسئله هيچ ارتباطي به شانس ندارد، بلكه پيشامدها همواره منتسب به علتي است كه ما از آن آگاه نيستيم، مثلا ممكن است رخداد خوب بر اثر دعاي خير پدر و مادر، يا براي آزمايش، يا صفاي باطن فرد، يا خوشحال نمودن يك بنده خدا باشد؛ يعني اسباب و علل معنوي و بيرون از دايره آگاهي ما باشد كه در تحقق اين حالت ما و رخداد خوب نقش داشته باشد و ما از آن بي خبريم. پس، از آنچه گفته شد دانسته مي شود كه شانس و بخت و تصادف و رويدادهاي اتفاقي و تصادفي، جايگاهي در انديشه ديني ندارد و هر چه پيش مي آيد و رخ مي دهد براساس معادله علت و معلولي است كه در نتيجه تقدير خداوند و يا عملكرد خود ماست و نبايد آن را به موهوماتي چون شانس و تصادف نسبت داد.

سه|ا|شنبه|ا|19|ا|ارديبهشت|ا|1391





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2488]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن