واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - یک -دیگر پیر شده ایم و لابد از این به بعد هم کار خاصی نمی توانیم بکنیم و قرار هم نیست مثل بعضی از شاعران دهه ی شصت که «موج سوم»را پیشنهاد دادند ودر «دنیای سخن» نوشتند عدهای از شاعران جوان ارائه دهندهی این ایدهاند،روی میانسالی خودمان سرپوش بگذاریم ودر سنین 43 تا48 سالگی، خود را جوان بدانیم. این انتظار هم که مثل ساراماگو یا امبرتو اکو در اوایل کهنسالی خود ، اتفاقی ادبی را رقم بزنیم انتظار واقعبینانهای نیست.واقعیت این است که ما آخر راهیم واگر قرار بود تا حالا چیزی بشویم، شده بودیم! این که این جا و آن جا مطلبی می نویسیم یا صحبتی می کنیم حکایت نیمکتنشینی بازنشستههاست در پارک شهر یا لاله و خب بعضیها هم در جمشیدیه نیمکتنشینی میکنند که هم هوایش بهتر است هم کلاس اش بالاتر اما به هر حال اسماش نیمکتنشینی واختلاط پیرمردهاست نه چیزی دیگر! اینها را که میگویم از سر دلتنگیست واین که همین18 سال قبل هنوز این امید بود که بشود که بتوانیم جهانی شویم وبشویم ریتسوس،بشویم حکمت،بشویم سندبرگ،ولی نشد که نشد.دلتنگی دیگر این است که آن موقع لااقل ما آرزوهای بزرگی داشتیم؛ حالا کهجوانها،بزرگترین آرزوشان برنده شدن در مسابقهی شعر جوان و شبهای شهریور است وخیلی دیگر بلندپرواز باشند می خواهند در جشنوارهی شعر فجر، اول شوند. هر قدربالاتر را آرزو کنی همان قدر بالاتر خواهی پرید البته بستگی دارد به استعدادت . با این اوضاع واحوال، خدا می داند این جوانها وقتی به سن ما برسند نیمکتنشینیشان باید در کدام پارک باشد! دو-قبلا هم نوشتم که امیدم به غزل 80 بیشتر از اعتقادم به شعر نوی 80 است حالا باید دید دههی 90 چه ارمغانی برای ما دارد آیا باز هم غزلگویان، نوگراتر از نوگویان ظاهر میشوند یا طالع غروب کردهی نوگویان سپیدهدم تازهای را تجربه خواهد کرد؟ به هر حال هر کدام از این گزینهها را در پیش داشته باشیم شعر پارسی نیازمند عظمت است نه فربهگی! سالهاست شاعران ما حرف تازهای برای جهان نداشتهاند؛ حرفی که آنها خودشان نگفته باشند ونیازمند شنیدناش باشند . واقعیت این است که ما حتی به به اندازهی شاعران عربزبان یا ترکیگویان ترکیه، تولید اندیشه نداشتهایم.این قدر نگوییم زبان ما در تنگنای استیلای زبان و ادبیات انگلیسی بر جهان فرصت عرض اندام نداشته؛پس بقیه چه کردهاند؟ یعنی ناظم حکمت با شعر گفتن به زبان ترکی استانبولی خیلی در معرض توجهی رسانههای جهانی بوده آن هم در زمانی که ایران مرکز توجه جهانی در منطقه بوده وترکیه چه از لحاظ درآمد ملی و چه از لحاظ رشد اقتصادی فرسنگها از ایران فاصله داشته؟ ما چه جایگاهی در تذکرههای شعر جهانی داریم؟منظورم ادبیات امروز ماست نه گذشتهی پر افتخارمان. سه- یک دهه است که ما در شعر ستاره نداریم و این به آن معنا نیست که همان موقع هم که ستاره داشتیم شاعر درجه یک داشتیم،نه!منظورم این است که همان لنگه کفش در بیابان هم قحط آمده وباید فکری برای پای برهنهی بیچاره کرد! شعر این مملکت ستاره میخواهد تا هم وجه اقتصادیاش سر و سامان بگیرد هم مخاطب فراهم شودهم خود شاعران محض چشم و همچشمی هم شده به خودشان تکانی بدهند. ببینید! برای چنین کاری ، هم باید سیستم ستارهسازی داشته باشیم هم تمایل به آن.چنین سیستمی فعلا در کشور فراهم نیست.تلویزیون ما که کلا بیخیال شعر شده وهمان دو برنامهی نیمبند شبکه های دو و چهار هم رفتهاند هواخوری،روزنامههای ما هم که به دلیل تاویلپذیریهای خواسته و ناخواستهی شعرها، این جور رفتارهای «بالاتر از خطر» را تعطیل کرده اند،مجلات ادبی ما هم که فقط در کتابخانهی ملی وآرشیوهای خصوصی موجودیت دارند،نشر مکتوب وصوتی هم که در حد سوت زدن _بعد ازنگاهی از سر حسرت به خانهای آتش گرفته_ است،پس این ستارگان احتمالی کجا باید ساخته شوند؟ چهار-جهان خونریزبنیاد است،هشدار سرِ سال از محرم آفریدند[بیدل]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]