محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829194237
شيعيان زيدي و تحولات اخير يمن
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شيعيان زيدي و تحولات اخير يمن
خبرگزاري فارس: زيديان بر خلاف اماميه هميشه در طول تاريخ به نوعي وابسته به حكومتها و دولت خود بودهاند، يعني تا زماني كه حكومت داشتند، كلامشان تأثير بيشتري داشت، حوزههاي علميهشان پر رونق بود و آموزشهاي دينيشان برقرار بود.
اشاره:
رويدادهاي و تحولات اخير يمن با وجود گستردگي و آثار و پيامدهاي فراواني كه بر جغرافياي سياسي ـ استراتژيك منطقه دارد، هنوز براي بسياري از مردم ما ناشناخته مانده است و ميزان اخبار و اطلاعاتي كه از اين قيام مردمي در رسانههاي ما منعكس ميشود به هيچ وجه متناسب با گستره و ژرفاي آن نيست.
با توجه به زمينهها و بسترهاي مذهبي قيام مردم يمن و به ويژه نقش شيعيان زيدي در اين قيام، از يك سو و مقابلة شديد، بيرحمانه و سازمان يافتة جريان وهابيت با اين حركت شيعي، از سوي ديگر، ضروري است كه رسانههاي جمعي با دقت و توجهي بيشتر به اين موضوع بپردازند و مردم را بيش از پيش با وجوه مختلف آن آشنا كنند.
چندي پيش به همت مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما نشستي با عنوان «شيعيان زيدي و تحولات اخير يمن» برگزار شد كه در اين نشست فاضل ارجمند جناب آقاي سيد علي موسوي نژاد، عضو هيئت علمي مدير گروه فرق تشيع دانشگاه اديان و مذاهب، كارشناس حوزة مطالعات زيديه و نويسندة آثاري چون «تراث الزيديه» و «درسنامه تاريخ و عقايد زيديه» به ايراد سخنراني پرداخت. آنچه در پي خواهد متن پياده شدة اين سخنراني است كه اميدواريم مورد استفادة شما خوانندگان عزيز واقع شود.
تاريخ حضور اسلام و تشيع در يمن
بحث دربارة شيعيان يمن، به دو حوزة مختلف تقسيم ميشود: 1. تاريخ يمن، و به صورت مشخّص پس از حضور اسلام در اين كشور تا كنون؛ 2. حضور تشيع و به طور خاص شيعة زيديه در اين كشور كه اكثريت شيعيان آن را تشكيل ميدهند.
تاريخ حضور اسلام در يمن به زماني برميگردد كه اميرالمؤمنين(ع)، به عنوان دعوتكنندة مردم يمن به اسلام، از سوي پيامبر اسلام(ص) به اين كشور فرستاده شد. علوي بودن اسلام مردم يمن، پذيرش سهل و روان و بدون درگيري اسلام در آن مقطع توسط مردم يمن و استقبالي كه از اميرالمؤمنين(ع) كردند از اهميت ويژهاي برخوردار است. يمن از زمان پيامبر(ص) به عنوان پايگاه اميرالمؤمنين(ع) مطرح شد و حضرت بيش از يك سفر به آنجا داشتند و امروز هم مردم يمن محلّ سكومت اميرالمؤمنين(ع) را ـ در وسط شهر صنعا ـ گرامي داشته و در آنجا مسجدي به نام «مسجد الامام علي بن ابي طالب(ع)» بنا كردهاند كه حتّي آن مسجد در بافت سنّتي صنعا محفوظ مانده است. علاقة مردم يمن و ارتباط دو جانبة بين امام علي(ع) و آنها تا پس از رحلت پيامبر(ص) و حوادث بعد از آن و تقسيم امّت اسلام به شيعه و سنّي ادامه پيدا كرد و تشيع به معناي امروزي، ريشة جدّي در يمن داشت. يمنيها بزرگترين ياران اميرالمؤمنين(ع) در طي خلافت كوتاه چهار و اندي سالة ايشان بودند، البتّه آنها در فتوحات دوران خلفاي سه گانه نيز نقش داشتند.
يمنيها مردم سلحشور شبهجزيرة عربستان بوده و هستند و بر خلاف منظري كه اكنون مشاهده ميشود و عرصههاي شماليتر نجد و مراكز عربستان را، مردمي كمشور و حالتري ميبينيم، يمنيها خيلي شجاع و با روحيههاي بالا هستند و لذا لشكريان اسلام و كوفه ـ كه مركز لشكريان اسلام بود ـ اكثراً از قبايل يمني شكل گرفته بود.
در مقاطعي تشيع از يمن به ايران آمد؛ مثلاً تشيع قم كه از مراكز قديمي و كهن شيعه در ايران است، مديون يمنيهاست. اشعريون، يمني بودند كه از كوفه به قم آمدند و قميها را در مقابل هجوم ديلميها ياري كردند و بعد در همانجا ساكن شدند و شهر قم، پايگاه شيعه شد.1
البتّه روابط ايران و يمن حتّي قبل از اين قابل بررسي است. همانطور كه ميدانيد، امروز هم در يمن يك تيرهاي به نام «ابناء» داريم؛ مثلاً ميگويند: «هذا من الابناء: اين از ابناء است». اينكه ميگويند اين از ابناء است، مضافاليهاش را حذف كردهاند. يعني از «ابناء الفُرس»، يعني ايرانياني كه قبل از اسلام به يمن رفته بودند.
همانطور كه ميدانيد ايران در مقطعي در يمن حضور سياسي و حكومتي داشته است و قبل از اسلام، ايرانيان به يمن رفته بودند و در آنجا با مردم يمن رابطه و تعامل جدّي داشته و در همانجا ساكن شدند و به علّت اينكه اين گروه، اصالتاً از عرب نيستند، تيرهشان به عنوان تيرة ابناء شناخته ميشود.
بعد از دوران خلافت اموي و در دورهاي كه شيعيان مبارزاتشان را شروع كردند، اتّفاق جالب و مهمي كه در تاريخ افتاده، اين است كه اين شيعيان مبارزِ سلحشورِ دست به شمشير در برابر حكومتهاي ظالم، كه ما در طول تاريخ آنها را با عنوان زيدي ميشناسيم، هم در ايران مستقر بودند و هم در يمن و اينها همزمان تبادلات فرهنگي، سياسي و حتّي اقتصادي داشتند و عدّة زيادي از ايران (از همين عرصههاي شمالي از كوههاي البرز) براي ياريرساني به همكيشان و هممذهبان خودشان (يعني شيعيان يمن) به يمن مهاجرت كردند و همانجا ساكن شدند و هماكنون ما در يمن فاميلهايي داريم كه به «الديلمي» معروف هستند، مثلاً آقاي «يحيي الديلمي»، يكي از علمايي كه در حوادث اخير محكوم به اعدام شده بود ـ فاميل الديلمي يك فاميل بزرگ بوده و آنها اهل ديلم ما يعني اهل كوهستانهاي البرز غربي هستند كه در قرن سوم، به بعد به يمن مهاجرت كردند.
به طور خلاصه ميتوان گفت روابط فرهنگي و سياسي ايران و يمن در طول تاريخ از قبل از اسلام و تا دوران معاصر كه وصل به دوران صفويه ميشود، استمرار داشت.اگر اجازه بدهيد به همين مختصر كفايت كنيم و از مباحثي مانند آداب، رسوم، سنن و ... بگذريم و به بررسي وجه ديگري از موضوع يمن بپردازيم كه امروز خيلي مهم است و آن وجه ايدئولوژيك، است، ببينيم رابطة ما با آنها چيست، آنها كجا ايستاده و ما كجا ايستادهايم و چه رابطه و نسبتي بين ما و شيعيان ديگر در نبرد نابرابر جاري در يمن ميتوان برقرار كرد.
تاريخ پيدايش و مباني اعتقادي زيديه
ما زيديه را با قيامها و سلحشوريهاي علويان از قرن دوم و به طور خاص از شخص زيد بن علي بن حسين(ع) ميشناسيم. زيد، فرزند امام سجّاد(ع) و برادر امام باقر(ع) است. زيد جواني است در كنار امام باقر(ع) كه سر پرشوري در مبارزه با حاكمان ظالم بنياميه دارد، ولي امام باقر(ع) كه برادر بزرگتر زيد هستند او را به آرامش دعوت كرده و سفارش ميكنند كه منتظر فرصت خوب و مناسبتري براي مبارزه با حاكميت بايد بود.
زيد دوران امام باقر(ع) (95-144 ق.) را تحمّل كرد و دست به حركتي نزد، ولي پس از شهادت امام باقر(ع) و در زمان امامت امام صادق(ع) كمكم برنامة خود را به صورت جدّيتري دنبال كرد تا با اعتماد بر كوفيان (كه مركز تشيع بودند) عليه هشام بن عبدالملك، خليفة ظالم اموي قيامي را ترتيب بدهد.
زيددر ابتداي سال 122 ق. يعني 61 سال پس از عاشوراي سال 61 ق. در محرم سال 122 ق. دست به قيامي زد كه متأسفانه اين قيام در ظاهر سرانجام خوشي نداشت و به شكست شيعيان و جناب زيد و يارانش منجر شد و جناب زيد به شهادت رسيد و دوباره حادثة عاشورا البتّه در ابعادي متفاوت تكرار شد. امام صادق(ع) از اين حادثه بسيار متأثر شده و گريهها كرده است. وارد شده زماني كه خبر شهادت زيد به امام صادق(ع) رسيد آن چنان گريه كردند كه از حال رفتند و حتّي زناني كه در پس پرده بودند با شنيدن صداي گرية امام گريستند و اين نشاندهندة عظمت و سختي اين حادثه حتّي براي امام صادق(ع) بود.
قيام زيد، الگويي شد براي عدهاي از علويان و گفتند كه ما بايد راه زيد را ادامه دهيم و به اصطلاح خود زيديها زيد بنبست جهاد و مبارزه عليه ظالمان را پس از 60 سال كه از حادثة عاشورا گذشته و اتّفاقي به صورت جدّي و بر اساس مباني در جامعة اسلامي نيفتاده بود، شكست.
زيد اين كار را شروع كرد و پس از او فرزندش، جناب يحيي بن زيد از كوفه خارج شد و به طرف ايران و خراسان آمد و در خراسان قيامي را در همان زمان خلافت اموي ترتيب داد و ايشان هم در «جوزجان» افغانستان به شهادت رسيدند و الآن هم مزار ايشان در اين منطقه وجود دارد (منتهي آن زمان همة آن مناطق، جزو خراسان بزرگ بود). اتّفاقاً شهادت يحيي باعث از هم پاشيده شدن امويان شد، براي اينكه ابومسلم خراساني با تكيه بر اين شهادت و محبّتي كه مردم خراسان به خاندان اهل بيت(ع) پيدا كرده بودند (به خصوص از طريق جناب يحيي بن زيد)؛ قيام خود را آغاز كرد.
حتي گفته ميشود منشأ انتخاب رنگ سياه به عنوان شعار عباسيان، سياهپوشي مردم در عزاي يحيي بوده است. به بيان ديگر وقتي يحيي شهيد شد همه سياهپوش شدند، ابومسلم لباس سياه عزاداري يحيي را پرچم خود براي مبارزه با بنياميه قرار داد. چنانكه ميدانيد ابومسلم و جرياني كه ريشه در خونخواهي جناب يحيي بن زيد و خود جناب زيد داشت با فاصلة كوتاهي حدود 6 ـ 7 سال بعد از آن توانستند حكومت بني اميه را ساقط كنند. جالب آنكه، بعدها كه علويان بهطور مداوم عليه بنيعباس قيامهايي را ترتيب دادند، عبّاسيان از آنها گلايه كرده و ميگفتند ما به خونخواهي رهبران شما به ميدان آمديم، حالا شما ميخواهيد با ما مبارزه كنيد.
با روي كار آمدن بني العباس آنها همان ظلم و فسادها را در حقّ پسر عموهاي خود، يعني علويان، اعمال ميكردند و اين موجب شد كه قيامها همچنان استمرا يابد. اوّلين قيام جدّي، قيام نفس زكيه است. (چون اين موارد را ميدانيد سريعتر ميگذرم).
زيديه معتقدند كه ما دربارة سه امام نص داريم: امام علي(ع)، يعني مثل ما حادثة غدير را در كتبشان به طور متواتر نقل ميكنند، حديث ثقلين، حديث منزلت، حديث يومالدار و همة رواياتي كه ما براي اثبات امامت امام علي(ع) داريم، آنها هم نقل ميكنند. دربارة امام حسن(ع) و امام حسين(ع) هم، چنين ديدگاهي دارند. «الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا» امّا بعد از امام حسين(ع)، گويا زيديه امامت را در اين مقام والاي معصومانه و منصوصي كه ما دربارة همة دوازده امام معتقد هستيم، نپذيرفته و ميگويند اين نص و جايگاه ويژه متعلق به همان سه امام اوّل است.
بعد از اين، امامت در زيديه يك امامت فروكاسته ميشود؛ يعني پيشوايي در امر دين؛ يعني همين مفهومي كه ما دربارة امام خميني(ره) به كار ميبريم. يعني يك پيشواي مجتهد، مبارز و اهل مبارزه با ظلم و ستم و دخالتكننده در سياست.
پس زيديه تا سه امام با ديدگاه ما هم عقيده هستند و از آن به بعد هر كدام از فرزندان حضرت زهرا(س) چه حسني چه حسيني (از نسل امام حسن(ع) و از نسل امام حسين(ع)) كه مجتهد، عادل و شجاع.... باشد (كه در منابع خود چهارده شرط را ذكر ميكنند) و حاضر شود در راه خدا به ميدان بيايد (شمشير كشيدن اصطلاح كنايي است) و مبارزه كند و حكومت را در دست بگيرد، ميتواند امام زيديه باشد. انتقادي كه زيدية اوّليه نسبت به بعضي از ائمّه(ع) ما داشتند اين است كه ميگفتند: ما امام را تنها زماني به رسميت ميشناسيم كه به عنوان امام به صحنه بيايد. بنابراين همة علوياني كه تقيه را جايز ندانسته و در برابر حكام وقت دست به قيام ميزدند، به عنوان امامان زيديه به شمار ميآيند.
البته بايد توجه داشت كه زيديه براي ساير امامان اثناعشريه احترام قائلاند و احياناً از به كار بردن عنوان امام در مورد آنها هم دريغ ندارند، منتهي معتقدند اين شخصيتها پيشوايان علم و ورعند و پيشوايي سياسي و الگوي مبارزاتي همان قيام كنندگان علوي و فاطمي هستند.جالب است كه تقريبا هيچ قيامي از قيامهاي علويان در دوران ائمّه(ع) به نتيجة جدّي نرسيد و شايد تنها يك مورد استثناء است و آن جريان ادريس بن عبدالله است.
حكومتهاي زيدي در طول تاريخ
ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) پس از قيام شهيد فخ در سال 169 قمري، و در حدود سال 172 قمري به مغرب يا همان مراكش امروزي رفت و در آنجا موفق شد به كمك قبايل آن منطقه در قرن دوم حكومتي را سر و سامان بدهد كه گفته ميشود اين دومين حكومت شيعي پس از حكومت حضرت علي(ع) است يعني بين حكومت امام علي(ع) و حكومت ادريسيان هيچ حكومت مستقري كه منتسب به شيعيان و علويان باشد نداريم.
جالب است بدانيد كه آنها يك تمدن خيلي جدّي در مغرب از خود به جا گذاشتند و تا همين امروز هم در مغرب دور يا مراكش هنوز گرايشهاي شيعي يعني محبّت به اهل بيت(ع) وجود دارد و هنوز در آنجا شهري داريم به نام «مولاي ادريس» و ادريس در آنجا مدفون است. مردم به آن مرقد علاقهمند بوده و آن را زيارت ميكنند. البته مردم آنجا از نظر مذهبي، مالكي مذهب و سنّي هستند. ما در مغرب عربي و در كشور مراكش هم شاهد علاقة مردم به اهل بيت(ع)، مشابه آن چيزي كه در مصر و قاهره ميبينيم، هستيم و اين از ثمرات حضور حدوداً دو قرني ادريسيان است كه از سادات حسني با گرايش زيدي بودند كه در زمان هارونالرشيد به آنجا رفتند و حكومتي را برپا كردند.
يكي ديگر از جاهايي كه زيديان از اواخر دوران حضور ائمّة ما؛ يعني سال 250 قمري موفق شدند براي خودشان حكومت مستقلي تشكيلدهند و حتماً در تاريخ ايران با آن آشنا هستيد، حكومت علويان طبرستان است.
دو برادر به نامهاي حسن بن زيد و محمّد بن زيد و پس از آنان پيشواي بزرگي به نام ناصر كبير يا ناصر اُطروش، كه از نسل امام سجّاد(ع) است، موفق شدند با مركزيت كجور و چالوس و كلاردشت امروزي، كار را شروع كنند؛ يعني مردم به سراغ آنها (سادات) رفته و گفتند ما را از شرّ ظلم دست نشاندگان بنيالعبّاس نجات دهيد، سادات هم با همكاري مردم، حكومتي را تشكيل دادند كه ما آن را در تاريخ با عنوان «علويان طبرستان» ميشناسيم.
اين اوّلين جاي پاي جدّي (حدّاقل در حوزة سياسي و در اختيار گرفتن قدرت) شيعيان زيدي مذهب يا همان علويان اهل قيام و مبارزه در شمال ايران است و همان طور كه اشاره شد آثارشان باقي است و اينها تا زمان صفويه هم در ايران حضور داشتند و حوزة تسلطشان اوّل مناطق مركزي و شرقي مازندران و كل استان گلستان امروزي يعني استرآباد و گرگان قديم (كه شهر گنبد امروزي است) بود، ولي به تدريج از اين عرصهها عقبزده شدند؛ و در اغلب اين حوزهها، به تدريج مذهب اماميه جايگزين آنها شد و بدين ترتيب از قرن 3 و 4 به بعد حوزة استحفاظي زيديه بيشتر به نيمة شرقي دشت گيلان و كوهستانهاي ديلم محدود شد.
در اصطلاح قديم ديلم شامل كوهستانهاي غرب مازندران امروزي يعني منطقة كلاردشت و تنكابن و رامسر، و نيمه غربي استان گيلان يعني رودسر و لنگرود و لاهيجان و كوهپايههاي جنوبي آن ميشد. اين منطقه تحت نفوذ زيديان بود كه بعدها اينها با خداوندان الموت و اسماعيلية نزاريه همسايه شدند. اسماعيليان در آن طرف البرز قدرت بيشتري داشتند و در قلعة الموت و قلاع دامنه جنوبي البرز و زيديها در پشت البرز منطقة نفوذشان بود و حكومتهايي داشتند احياناً كوچك و بزرگ و با فاصلههايي زماني، ولي اجمالاً تا دوران صفويه حضورشان ادامه داشت و تا به امروز هم آثار و مزارهايشان هم كم و بيش شناخته شده است.
جالب است بدانيد كه اين مزارها مورد توجّه ويژة زيديان است، ما هم امروز آنها را به عنوان امامزاده زيارت ميكنيم، ولي يك فرد زيدي كه الآن در يمن زندگي ميكند يكي از آرزوهاي زندگياش اين است كه مثلاً به عبّاسآباد تنكابن به عنوان يك مكان مذهبي بيايد (كه ما به راحتي از كنارش عبور ميكنيم و حداكثر به دريا و جنگل ميرويم) و در آنجا «مؤيد بالله هاروني» يكي از امامان بزرگ زيديه را اينجا زيارت كند. ايشان صاحب مكتب فقهي و كتب زيادي است كه متأسفانه ما آشنايي زيادي با اين بخش تاريخ تشيع و تاريخ كشورمان نداريم، ولي يمنيها به علّت اينكه كتب و آثار اين شخصيتها را در قرون مياني از ايران به يمن بردند، با آنها آشنايي بيشتري دارند.
آخرين بخش تاريخ زيديه در شمال ايران مربوط به سلسلهاي ميشود به نام «آل كيا». آنها سلسلهاي هستند كه از 760 ق. تا حدود سال 940 ق. در همين عرصه ها حضور جدي داشتند. بيشتر در مناطق شرق گيلان امروزي با مركزيت لاهيجان و از لاهيجان تا تنكابن در حوزة استحفاظي آنها بوده و در آن حكومت داشتند، يعني بيش از دو قرن زيديان در قالب حكومت آل كيا بر بخشهايي از شمال ايران حكومت كردند و در آنجا مدارس علمي داشته و فعاليت ميكردند.
اتّفاقي كه افتاد اين است كه با آمدن صفويه و تسلط آنها، حاكمان آل كيا تشيع اثنا عشريه را اختيار كردند و ما از قرن دهم به بعد يعني از حدود پنج قرن قبل به اين طرف به طور جدّي حداقل زيديه را در ايران و شمال ايران و در جاهاي ديگر ايران نداريم. و تقريبا اثري از آنها از قرن دهم و يازدهم به بعد نميبينيم. البتّه همانطور كه خواهم گفت حكومت صفوي با زيديان يمني بي ارتباط نبوده است.
استقرار زيديه در يمن
نقطة ثقل زيديه پس از ايران، يمن بود. همزمان با فعاليتهايي كه علويان در ايران شروع كردند و زيديان در نوار سبز شمال ايران ساكن شدند، گروهي از زيديه در يك منطقة سبز عربي كه به آن (اليمن الخضراء) ميگويند و منطقة بسيار خوش آب و هوا و سرسبزي است، مستقر شدند. خلاف آنچه كه ما ممكن است گمان كنيم كه هر چه از مدينه به سمت مكّه ميرويم، هوا داغتر ميشود و هر چه پايينتر ميرويم فكر ميكنيم هوا بايد بدتر شود، اينطور نيست و زماني كه از مكّه حركت ميكنيد و به طرف جنوب ميرويد مثلاً طائف، جاي خوش آب و هواتري است و هر چه قدر به سمت خطّ استوا پايينتر برويم به دليل پر باران بودن و كوهستاني شدن منطقه هوا بسيار مطلوبتر و در زمستان و تابستان معتدل ميشود.
در دهههاي پاياني قرن سوم قبايل يمني مستقر در اين منطقه، براي حلّ اختلافات خودشان تصميم ميگيرند مثل مردم شمال ايران سراغ اولاد پيامبر(ص) بروند تا آنها بيايند و اختلافاتشان را حل كنند و شايد به طور اتّفاقي آنها به سراغ شاخهاي از علويان يا سادات مدينه رفتند كه گرايش زيدي داشتند و از ميان آنها فردي كانديداي ايفاي اين نقش شد به نام «هادي إلي الحق» كه يكي از سادات طباطبائي حسني و جواني 35 ساله است كه از طرف خانوادة سادات مدينه براي حل اختلافات قبايل يمن انتخاب شد تا به يمن برود و اين همزمان با دهههاي نخست دوران غيبت صغرا است، همان زماني كه شيعيان دچار بحران تحير و حيرت شديد هستند.
زيديان در چهار دورة از سال 284 ق تا 1382 ق به مدّت يازده قرن به عنوان امام و پيشواي زيديه و به عنوان يك حكومت ايدئولوژيك در يمن حكومت كردند تا 47 سال پيش در 1962 م. كه با كودتاي نظاميان با تفكرات ناسيوناليسم عربي و تجددخواهي، دموكراسي خواهي و جمهوري خواهي حكومت امامان زيديه سرنگون شد.ما در چهار دوره زيديان را در يمن به صورت تقريباً مستمر از قرن سوم هجري قمري تا چهلو اندي سال پيش در يمن داشتهايم.
آنها فرهنگ و تمدن خودشان را داشته و حتّي مزارات اين امامان كه برجستگيهاي خاص علمي و فكري هم داشتهاند محترم است و به طور ويژه «هادي إلي الحق» كه شهر «صعده» در شمال يمن را مركز حكومت خودش قرار داده بود. محوريت صعده، مزار هادي إلي الحق است و بعد فرزندان او و بعضي از امامان زيديه آنجا حكومت ميكردند. آخرين خانوادههاي حاكم در يمن، خانوادة حميدالدين بود كه آنها يك سلسلهاي بودند از امامان سادات حسني طباطبايي كه بعد از فروپاشي امپراتوري عثماني در يمن حكومت ميكردند.
دوران، دوران پرتلاطمي است. در تاريخ ايران هم كه دقّت كنيد حوادث مختلفي به وقوع پيوسته است. مشروطهخواهي، تحوّلات سياسي و اجتماعي مختلف و ما مشابه همين حوادث را در يك سطح ديگر در يمن ميبينيم؛ يعني بحث مشروطهخواهي مطرح ميشود كه چرا امام زيديه بايد حاكم مطلق باشد؟ ما بايد يك قانون اساسي داشته باشيم و امام زيديه در چارچوب آن قانون عمل كند. در سال 1948م. يك شورش و انقلابي عليه امام زيديه ميشود. امّا اين شورش موفق نيست، يعني مشروطهخواهان يمن، امام «المتوكل يحيي حميدالدين» را ترور ميكنند، ولي موفق نميشوند بر قدرت تسلط پيدا كنند و نوبت به امام «الناصر احمد بن يحيي حميدالدين» ميرسد.
اگر بخواهيم در اينجا زيديه را ارزيابي كنيم، بايد بگويم زيديه نتوانست مدل حكومتياش را با شرايط، خواستها و نيازهاي زمان، خود سازگار كند. يعني نتوانست ميان انديشة سياسي زيدي و نظرية دمكراسي يا مردم سالاري تلفيق ايجاد كند. مثل كاري كه ما در جمهوري اسلامي كرديم. زيديان در برابر اين موضوع مقاومت كردند و كار به جايي رسيد كه كار از دستشان خارج شد.
خوب، در مصر اتّفاقات جدّي افتاده بود. جمال عبدالناصر حركت خيلي وسيعي آغاز كرده بود تا به اصطلاح جمهوريت را در كشورهاي عربي تقويت كرده و كشورهايي را كه سيستم پادشاهي دارند ساقط كند. امامان زيديه يمن هم ارتباطات جدّي با مصر داشتند. آنها جوانان خود را براي آموزش نظامي به مصر ميفرستادند و اصلاً ارتش امامان زيدي توسط سربازان يا افسران جوان يا افسراني اداره ميشود كه در مصر آموزش ميديدند. اين افسراني كه به مصر ميرفتند، تحت تأثير تفكرات ناسيوناليسم عربي و جمهوريخواهي، برميگشتند و كار به جايي رسيد كه در سال 1962 م. پس از مرگ «امام الناصر احمد حميدالدين»، دولت زيديه توسط افسران متأثر از تفكرات ناسيوناليسم عربي و به خصوص جمال عبدالناصر ساقط شد.
عربستان در آن زمان به علّت اينكه از گسترش تفكّر جمهوريخواهي در منطقه ناخشنود بود، سعي كرد كه حكومت زيديه را سرپا نگه دارد. البتّه همين الآن هم در كشورهاي پادشاهي شاهد چنين گرايش هستيم كه اگر يك حكومت پادشاهي سقوط كند، ناراحت ميشوند و از جمهوري و نظام جمهوري خوششان نميآيد
عربستان تلاش ميكرد كه «محمد البدر» امام زيديه را سرپا نگه دارد. در كوهستانهايي كه همين الآن الحوثيها درگير هستند، ولي علي رغم مساعدتهاي عربستان و اردن امام زيديه نتوانست در برابر جمهوريخواهان و ارتش قوي آنها مقاومت كنند، بنابراين حكومت آنها سقوط كرد.
اتّفاقي كه افتاد اين بود كه زيديه تبديل به جريان مخالف حاكميت جديد شدند؛ چون در ايدئولوژي زيديه رهبر جامعه بايد امامي باشد كه از سادات است آن هم با شرايط خاص و با يك نگاه ايدئولوژيك. همين مسئله موجب شد كه كم كم زيديه منفعل شدند براي اينكه قدرت از دستشان خارج شده بود و از طرف ديگر شرايط هم به آنها اجازة بازگشت به قدرت را نميداد و به قول خودشان تصميم گرفتند ازنظر روش و تاكتيك جعفريمذهب شوند و به دنبال كار فكري و فرهنگي بروند برخلاف تفكر سنتي زيدي كه همواره معتقد بودند بايد دست به شمشير و مشغول مبارزه باشند.
«علامه مجدالدين المؤيدي» كه بزرگترين رهبر زيديه اين دوران سخت بود و در طول چند دهه اخير زيديان را رهبري ميكرد، البته بيشتر به صورت رهبري فكري نه رهبري سياسي، از زمان تشكيل جمهوري، تصميم به تغيير شيوه و تاكتيك گرفت و وارد كار فرهنگي شد. ايشان يك سال و اندي پيش فوت كرد.
زيديان بر خلاف اماميه هميشه در طول تاريخ به نوعي وابسته به حكومتها و دولت خود بودهاند، يعني تا زماني كه حكومت داشتند، كلامشان تأثير بيشتري داشت، حوزههاي علميهشان پر رونق بود و آموزشهاي دينيشان برقرار بود، ولي حالا كه حكومتشان سقوط كرده بود و خودشان مخالف و اپوزيسيون جريان حكومت يمن تلقي شده بودند، دولت يمن هم با آنها به صورت انقباضي برخورد ميكرد و كمترين امكانات را در اختياراتشان قرار ميداد و حتّي آنها را محدود ميكرد.
يكي از اشتباهات تاكتيكي دولت يمن هم، اين بود كه در اين شرايط به وهابيت اجازه داد تا خلأ مذهب زيديه را در عرصههاي شمالي پر كند و البتّه وهابيت هميشه حاضر يراق بوده و از عربستان به راحتي در همين چند دههاي كه حكومت زيديه فرو پاشيد سرازير يمن شدند به خصوص با پول نفتي كه در عربستان فوران ميكرد.
به زودي وهابيت در يمن يكجاي پاي محكمي براي خود يافت كه متأسفانه بخش زيادي از زيديان يمن را به خودش جذب كرد تا انجا كه در برخي از آمار و ارقام آمده كه سه، چهار ميليون نفر از جمعيت كمتر از ده، دوازده ميليون نفري زيديه وهابي شدند. در همين سالها هم شاهد بوديم در مراكزي كه در طول تاريخ از مراكز اصلي تشيع و زيديه بوده است؛ مثلاً در شهر صعده مؤسسات و جمعيتهاي قابل توجّهي از وهابيت حضور دارند و نه تنها تشيع را قبول ندارند، سنّي معمولي هم نيستند بلكه سنّي متعصبي هستند كه دوست دارند قبر هادي إلي الحق را منفجر كنند مثل بلايي كه بر سر بقية مزارهاي خاندان پيامبر و اوليا آوردهاند ولي جرئتش را هيچ وقت نداشتهاند، به دليل اينكه زيديه هنوز هم قدرتمندتر از وهابيت در عرصههاي شمالي حضور دارد.
ريشة تحولات اخير يمن
اين جريان تا قبل از انقلاب و در سالهاي بين كودتا و انقلاب اسلامي ايران به همين صورت بود. بدون مبالغه بايد بگوييم پيروزي انقلاب اسلامي در ايران يك روح جديدي به صورت جدّي در زيديان دميد، چون زيديان احساس ميكردند كه آن ايدئولوژيشان در ايران در حال پياده شدن است و آنها تصورشان از تشيع همين است، تصورشان مبارزه است.
چيزي كه در قاموس زيديه تعريفش سخت است تقيه كردن و منتظر بودن است. يك فرد زيدي آموزش ميبيند كه هميشه در حال مبارزه با ظلم و جور باشد. حالا ديدند كه يكي از فرزندان حضرت زهرا(س)، رهبري جمهوري اسلامي را بر عهده گرفته است و همة شرايطي كه آنها ميخواهند را دارد به جز اينكه از لحاظ مذهبي يك اختلاف نظر جزئي با هم دارند آن هم اين است كه امام خميني(ره) خود را نايب يك امام غايب ميدانند، ولي زيديها ميگويند كه تواضع نكنيد(!) شما همان امام هستيد. چون در تفكر زيديها امامت چيزي بيشتر از اين نبوده و نيست.
بنابراين، زيديه يك نشاط جديدي پيدا كردند و نسل جوان آنها نسبت به پيرمردها منتقد شدند و گفتند كه چرا از امام خميني(ره) الگو نميگيريد و حركت نميكنيد و حتي آقاي مجدالدّين المؤيدي هم مورد انتقاد قرار گرفت، ولي به خاطر شرايط جنگ تحميلي و اينكه يمن به نوعي طرف عراق و صدام را گرفته بود و زيديان در فشار جدّي بودند و نميتوانستند احساساتشان را نسبت به ايران و جمهوري اسلامي بيان كنند يك فاصلهاي ميان شيعيان يمن و ايران ايجاد شد تا ما رسيديم به تحولات جديد بعد از جنگ ايران و عراق، يعني جنگ خليج فارس اوّل، جنگ دوم خليج فارس، يعني اشغال كويت توسط صدام و بعد هم اشغال عراق توسط آمريكا، و به صورت مشخص حوادث يازده سپتامبر، و در پي آن حملة آمريكا به افغانستان و عراق، باعث شد يك تحولات جدّي در اين منطقه و به خصوص در حوزة زيدية يمن به وجود بيايد.
وهابيت و القاعده در منطقه زير سؤال رفتند واين بار به دستور آمريكا بايد با آنها برخورد ميشد. كشورها و حكومتهاي منطقه هم كه استقلال سياسي ندارند حتّي در مقابل يمني كه در كنار رفيقش صدام حسين در دو دهة اخير در منطقه براي آمريكا شاخ و شانه ميكشيد، ولي اينها حكومتهايي نيستند كه بخواهند در برابر آمريكا بايستند.
آمريكا يك ليستي تهيه كرد و به آقاي علي عبدالله صالح رئيس جمهور يمن داد كه اين افراد را بايد به عنوان سران القاعده در يمن به ما تحويل دهيد. شايد دوستان حمله به ناو آمريكايي «يو اس اس كول» در خليج عدن را به ياد داشته باشند كه قبل از حادثة يازده سپتامبر بود و اين توسط سلفيان و القاعدة يمن ترتيب داده شده بود.
وهابيان تا عمق كاخ رياست جمهوري هم نفوذ پيدا كرده و شخصي به نام «علي محسن الاحمر»، از فرماندة عاليرتبة ارتش يمن يك وهابي تمام عيار است، آمريكاييها از علي عبدالله صالح خواستند كه علي محسن الاحمر و عبدالمجيد زنداني، عالم بزرگ وهابيان، را به آنها تحويل بدهند در همان دستگيريهايي كه در منطقه، به عنوان متهمان يازده سپتامبر انجام ميدادند.
دولت يمن بر سر يك دو راهي قرار گرفت، يعني يك شبه دوئلي بايد انجام ميشد و بايد يك قرباني ميداد يا بايد وهابيها را تحويل ميداد و از قدرت وهابيت در يمن ميكاست يا بايد يك قرباني ديگري تقديم آمريكا ميشد تا دست از سر يمن و علي عبدالله صالح بردارند.
همزمان بدون اينكه بخواهيم قضاوتي بكنيم، جريان «شباب المؤمن» متشكل از جوانان زيديه كارهاي فرهنگي جدي را آغاز كرده بود. آنها ميگفتند چرا فقط وهابيان جلسات آموزش قرآن در مناطق ما ميگذارند و فعال هستند، ما بايد خود وارد اين عرصه بشويم و به دنبال آن با الگوگيري از جمهوري اسلامي و حزب الله در لبنان شعارهايي را در محكوم كردن استكبار جهاني به سركردگي امريكا و اسرائيل و حاميان يهودي صهيونيست آنها در جلسات و مساجد سر ميدادند.
چند تن از فرزندان علامه بدرالدّين الحوثي كه الآن در قيد حياتاند و تقريباً بزرگترين عالم و شخصيت زيديه در شمال يمن به شمار ميآيند و در سالهاي اخير به صورت مخفي زندگي ميكنند، در اين حركت فعال بودند. از جمله، شهيد «حسين الحوثي»، سردمدار يك جريان جدّي فرهنگي ـ سياسي در منطقه شد و چون انسان خوش صحبت و مسلّطي بر قرآن و روايات و متأثر از حضرت امام و حزبالله بود به مناطق مختلف ميرفت و دربارة برائت از مشركين، روز قدس، لزوم مبارزه با استكبار، لزوم مبارزه با اسرائيل سخنرانيهاي پر شوري ايراد ميكرد و هميشه به زيديها نهيب ميزد كه مگر شما در طول تاريخ شعار مبارزه با ظلم نداديد پس چرا آرام نشسته و حركتي نميكنيد و يك شعار هم درست كردند كه الآن هم شعار مجاهدان يمني است و بر روي پرچمهاي سفيدنقش بسته است:الموت لإمريكا، الموت لإسرائيل، الّلعنـة علي اليهود، النصر للاسلام.
ماهنامه موعود
انتهاي متن/
دوشنبه|ا|18|ا|ارديبهشت|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]
-
گوناگون
پربازدیدترینها