واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زندگي جدي است
از روز اول که انسانها زندگي خودشان را در زمين آغاز کردند، با مسائل و مشکلاتي روبه رو شدند که بعضي از آنها، هنوز هم باقي هستند. دوستي و همکاري، جنگ و خونريزي، اختلاف و دشمني، دعوت پيامبران و مردان دين به سوي خوبي و نيکي، نياز به غذا و تلاش براي تامين آن، بيماري و کوشش براي درمان آن و... همه مسائلي هستند که شکل و قيافه آنها دائم در حال تغيير بوده، اما اصل آنها همانطور باقي مانده است.انسان ابتدا به خوراک نياز داشت و بايد براي فراهم کردن مواد غذايي تلاش ميکرد تا بتواند زنده بماند. جايي ميخواست که زندگي کند و خاکي ميخواست که در آن به کشاورزي بپردازد. تامين اين نيازها و کوشش انسان در اين زمينه باعث شد، مفهوم «اقتصاد» شکل بگيرد.انسانها به دليل نيازشان به يکديگر، مجبور بودند با هم زندگي کنند. انسان لباس ميخواست و به وسيله کار و کشاورزي و شکار نياز داشت. کساني بايد لباس ميدوختند. کساني بايد وسيله کار، جنگ و شکار فراهم ميکردند و کساني بايد به کارهاي ديگر ميرسيدند. به خاطر همين، زندگي اجتماعي پديد آمد و هر کسي کاري را بر عهده گرفت.انسان در ذات خود قدرتطلب است و هوسها و آرزوهايش تمامي ندارد. از اينرو، در آن زمان بعضي سعي ميکردند، قدرت را در جامعه کوچک خودشان به دست بگيرند و به ديگران زور بگويند تا ثروت بيشتري به دست بياورند. بعضي هم ديگران را مجبور ميکردند تا برايشان کار کنند. بعد هم به سرزمينهاي ديگر لشکرکشي ميکردند و با جنگ و خونريزي، زمين و ثروتهاي ديگران را صاحب ميشدند.در اين ميان، انسانهاي پاک و راستگويي هم بودند که ميخواستند پيام خدا را به مردم برسانند و مانع اين فسادها و تباهيها بشوند و جلوي خونريزي و ظلم زورگويان را بگيرند. اما چون حرف، عقيده و عملشان راه ثروت اندوزي آنها را ميبست، هميشه يا به زندان ميافتادند و شکنجه ميشدند يا به قتل ميرسيدند.انسان در چنين وضعي بايد زندگي خودش را تامين ميکرد و راههاي تازهاي نيز براي رفع نيازهاي خود مييافت. منابع مورد نياز انسان هم محدود بودند و او بايد فکرش را به کار ميانداخت تا زندگياش را گسترش بدهد و جذابيت و تنوع را در کالاها و محصولات خود بالا ببرد تا بتواند جنسهاي خود را به ديگران بفروشد و به جاي آن چيزهايي که ميخواهد بگيرد. حالا ديگر «پول» درست شده بود و «زبان» براي برقراري ارتباط به وجود آمده بود. انسان «خط» را هم براي نوشتن و ثبت کردن فکرها و قول و قرارهايش درست کرده بود.راهها و جادهها آرام آرام ايجاد و وسايل ارتباطي و نقليه کاملتر ميشدند. درشکه، گاري، قايق و کشتي، انسانها را به هم نزديکتر ميکردند و «تجارت» اينگونه شکل ميگرفت و «ارتباطات» گستردهتر ميشد.«نياز» و «احتياج»، زمينهساز «سلطه» و «قدرت» کساني بر ديگران ميشد و «قدرت» به اين ترتيب شکل ميگرفت. سازمانهاي جاسوسي درست ميشدند و به طور مخفيانه به جمعآوري اطلاعات از مخالفان خود ميپرداختند و آنها را بي سر و صدا از بين ميبردند. به اين ترتيب، قدرتها سعي ميکردند تا آنجا که امکان دارد، بدون استفاده از جنگ و خونريزي راه بهتري پيدا کنند و بيآنکه مردم بفهمند آنها را به زير سلطه حکومت خود در بياورند.در چنين شرايطي، هر چه بيشتر ميتوانستند سر مردم را گرم کنند، بهتر ميشد داراييها و ثروتهايشان را غارت کرد. معلوم است که هيچ دزد و غارتگري هم نميآيد بگويد: «من براي دزدي آمدهام.» بلکه سعي ميکند دروغهاي قشنگتري بگويد تا مردم بهتر و راحتتر باور کنند.اينطور بود که وقتي انسان چشمش را باز کرد، ديد در طول قرنها بيآنکه بفهمد، داستان پرفراز و نشيب و شگفتانگيزي ساخته است.حالا ديگر تجارت مدرن شده و خريد و فروش تغيير بسياري يافته و براي جذب مشتري کارشناسان و دانشمندان و دانشگاهها مينشينند و براي اينکه رنگ پوستر محصول يا صداي موسيقي تبليغ تلويزيوني کالا اثر بيشتري داشته باشد، سالها مطالعه ميکنند.
يک مثال کوچکاگر به دور و بر خودت نگاه کني، حتما چيزي خواهي يافت که ساخت کشور «چين» باشد. چين به عنوان کشوري با فرهنگ و تمدن بسيار کهن، سالهاست که جمعيت بسيار زياد و مشکلات فراوان دارد. اين مردم غذا ميخواهند و به شغل نياز دارند. بايد مسکن و امکانات زندگي و ازدواج برايشان فراهم شود. سياستمداران و رهبران چين سالهاست که علاوه بر کنترل اين جمعيت، طوري برنامهريزي کردهاند که چين آرامآرام بازارهاي دنيا را پر کند و کالاها و محصولات خود را به همه جا بفرستد و پول آن را به کشور خود برگرداند.اين است که امروز کالاهاي ساخت اين کشور همهجا را پر کرده است؛ از مدادتراش، مداد و خودکار گرفته تا پيراهن، شلوار، دوربين، تلويزيون و وسايل آشپزخانه. معلوم است وقتي شخصي جنس مرغوبي را با قيمت پايينتر بفروشد، مردم ميروند و از او خريد ميکنند و پول خودشان را به او ميدهند. اين پول همان چيزي است که همه بر سرش دعوا دارند. پس براي اينکه به جيب ديگران نرود، حاضرند هر کاري بکنند. اگر روزي براي حل اين موضوع، لشکرکشي و جنگ راه ميانداختند، امروزه شکل جنگ عوض شده و پيشرفت کرده است! يکي از اين جنگها، جنگي بود که آمريکا با چين به راه انداخت. آمريکا که نميتوانست ببيند چين بازارهاي دنيا را در اختيار گرفته است، بايد کاري ميکرد.ناگهان خبري پزشکي از طريق رسانههاي گروهي همهجا را پر کرد. بيماري کشنده و وحشتناک «سارس» از چين گزارش شد؛ بيماري عجيب و غريبي که شخص را بعد از چند ساعت خفه ميکرد. رسانههاي خبري دنيا که بيشترش در اختيار آمريکاييها و دوستانشان است، اين خبر را به سرعت پخش کردند. گسترش و انتشار اين خبر باعث شد در عرض چند روز، تمام روابط اقتصادي و ارتباطات بينالمللي چين قطع شود. همه از ترس سرايت و انتشار بيماري، چين را بايکوت کردند. ديگر هواپيماها و کشتيها در مسير چين رفت و آمد نميکردند. جنسها در بندرها، گمرکها و فرودگاهها ماندند و ضربهاي بزرگ و جبران ناپذير به اقتصاد چين وارد شد.دنياي امروز دنياي حساب و کتابهاي اقتصادي است. آمريکا به عراق حمله ميکند تا بر چاههاي نفت و اداره حکومت آن کشور تسلط پيدا کند. شبکههاي ماهوارهاي، خبري و تبليغي گسترش پيدا ميکنند تا درآمد و سود بيشتري را به جيب صاحبان آنها سرازير سازند و هر کدام سليقه و ميل مخاطبان را به سوي هدف خود جذب کنند. باندهاي مافيايي و خطرناک توزيع مواد مخدر در سراسر دنيا فعال هستند، چون هر چه بيشتر مواد مخدر توزيع شود، سودهاي سرسامآور و درآمدهاي ميلياردي به سران آنها ميرسد. هيچ کس در چنين شرايطي بدون طمع به جيب شما نگاه نميکند. همه در فکر اين هستند که چگونه ثروت اندک شما را از جيبتان در بياورند. بشر امروز، در اين ميان مثل کودکي معصوم است که عيدي ناچيزي گرفته و خوشحال، پول اندک خود را برداشته و به بازار آمده است. در اين وضعيت هر مغازهداري سعي ميکند به هر شکل جنس خود را به او بفروشد و پول او را از آن خود کند. يکي سعي ميکند با داد و فرياد و سر و صدا، توجه او را جلب کند، يکي ميکوشد تا با تحريک کردن حس گرسنگي او، يک ماده غذايي چرب و شيرين را به او بدهد و يکي تلاش ميکند تا او را به پوشيدن يک لباس شيک ترغيب کند.راستي، تا به حال به زندگي يا دور و بر خودت نگاه کردهاي و انديشيدهاي که تو در اين بازار شلوغ چه ميکني؟ براي اينکه با اختيار و انتخاب خودت بتواني پول اندکت را خرج کني، چه کاري از دستت بر ميآيد؟ پولت را ناخواسته براي خريد يک آبنبات يا اسباببازي پلاستيکي از چنگت در نياورند و پاي برهنهات بيکفش بماند! چه ميتواني بکني؟تو، کشورت و ملتت در اين بازار چگونه ميتوانيد خود را حفظ کنيد؟ اين چيزي است که بايد به آن فکر کرد و براي آن راه حل يافت. اين واقعيت را نميتوان انکار کرد که قدرتهاي بزرگ اقتصادي و سياسي، دائم در فکر گرفتن يا دادن چيزي هستند. مهم اين است که در اين ميان ما چه ميدهيم و چه ميگيريم.آيا اين کودک معصوم ميتواند آنقدر باهوش و زرنگ باشد که سروصداها، هياهو و فريبها، رنگ و لعابهاي جذاب ظاهري اين بازار... حواسش را پرت نکنند و او بتواند با آگاهي و اختيار آن کاري را که خوشبختي و سعادتش را تضمين ميکند، انجام بدهد؟تو چگونه فکر ميکني؟ برايمان بنويس. عبدالرضا کرماني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]