واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اخوان الشیاطین و ردپای فرنگیان (5)
(سخنرانی استاد مصباح یزدی پیرامون تحریف و انحراف در آموزههای عرفانی)اشاره:چكیده بیانات استاد در مقاله گذشته این بود كه سناریو نویس اكثر پروژه های دین سازی در كشورهای اسلامی، قدرتهای استعماری هستند و بس. بنا بر روایت تاریخ نقش قدرتهای استعماری در پیدایش فرقه های مذهبی منحرفی هچون بابیت در ایران، اسماعیلیه و قادیانی ها در هندوستان و كثیری دیگر از آیینهای ساختگی در دیگر بلاد مسلمان نشین به هیچ روی قابل انكار نیست. این شیاطین ضمن تاسیس مسالك و مذاهب قطب محور با انگیزه تخدیر توده ها و ترویج بدعتها و خرافات، به تحریف مبانی دینی پرداخته، هویت، كاركرد و رسالت اصیل دین را نزد دینداران وارونه جلوه می دهند.بنابر این باید هشیار بود و نقش پیدا و پنهان استعمار را در قلب و تخریب واقعیتها بازشناخت.نوشتار حاضر نیز به تبیین ابعاد دیگری از برنامه های دراز مدت استعمار در تاسیس آیینهای ساختگی می پردازد. شكوری؛ كارشناس دین و اندیشه معنویات و ردپای استعمار در عرفان سازی و ترویج صوفی گری(2)انگیزه دومی که استعمارگران از دین سازی و ترویج مذاهب و فرقههای جعلی دنبال میکردند، مقابله با مارکسیسم بود. میدانیم که تا اوایل دهه نود میلادی و طی تقریبا هفتاد سال، دنیا شاهد رویارویی دو ابرقدرت بزرگ شرق و غرب و اردوگاه مارکسیسم و کمونیسم از یک سو و کاپیتالیسم و سرمایهداری از سوی دیگر بود. دولتهای غربی و در راس آنها آمریکا که عمدتا در اردوگاه کاپیتالیسم قرار میگرفتند، دشمن شماره یک خود را مارکسیسم میدیدند و با تمام توان به مقابله با آن برخاسته بودند. مارکسیسم شعار «دین افیون تودهها» را سر میداد و به شدت با هر نوع دین و مذهب مخالف بود. از این رو ترویج بیدینی و نفی مذهب، در نهایت به نفع مارکسیسم و به ضرر آمریکا و اردوگاه سرمایهداری بود و به عکس، روی آوردن جوامع به دین، مانعی محکم در راه نفوذ و گسترش مارکسیسم محسوب میشد.یکی دیگر از ارکان مهم این عرفان بدلی، علاوه بر جدایی مردم و افراد از سیاست و مسایل اجتماعی، فاصله انداختن بین مردم و روحانیت است؛ چرا که روحانیت با هدایتها و روشنگریها خود میتواند برای قدرتهای استعماری و منافع آنان بسیار خطرناک باشد.به همین دلیل دولتهای غربی و در راس آنها آمریکا و انگلیس، برای حفظ منافع خود و برای آنکه سدی در برابر نفوذ و گسترش قدرت اتحاد جماهیر شوروی سابق و ارودگاه کمونیسم ایجاد کنند، به تبلیغ و ترویج ادیان مختلف دامن میزدند. برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم کافی بود که نام دین در میان باشد و نوع دین چندان اهمیتی نداشت. البته سعی بر این بود- و مراقب بودند- که دینی باشد که ضرری برای آمریکا نداشته باشد، همان چیزی که حضرت امام خمینی(ره) از آن به «اسلام آمریکایی» تعبیر میکردند و نمونه بارز آن را میتوان اسلام سازشکار در برخی کشورهای عربی دانست.براین اساس، تاسیس و اختراع مذاهب و فرقههای دینی مختلف، در واقع ابزاری برای مقابله با ابرقدرت شوروی و کمونیسم محسوب میشد و عامل دومی بود که باعث میگردید دولتهای استعماری غربی به این کار دامن بزنند.در این میان، هدف سومی نیز برای دین سازی و جعل فرقهها و مذاهب جدید وجود دارد که پیدایش بیداری اسلامی در دهههای اخیر، و به ویژه انقلاب اسلامی ایران، عامل آن بوده است. پیدایش انقلاب اسلامی ایران و برخی دیگر از حرکتهای دهههای اخیر در جهان اسلام، امریکا و دولتهای غربی را متوجه این نکته ساخت که اسلام میتواند تهدیدی بسیار جدی و به مراتب خطرناکتر از کمونیسم برای آنها باشد. از این رو جامعه شناسان و سایر دانشمندان و نظریهپردازان خود را بسیج کردند تا راه چارهای برای این مساله پیدا کنند.این ملاحظه را از یاد نبریم که نفی دین و مبارزه با اصل اسلام، از آنجا که زمینه را برای پیشرفت و نفوذ کمونیسم مهیا میکرد، راه کاری نبود که دولتهای غربی و امریکا بخواهند و بتوانند آن را انتخاب کنند. از این رو باید راهی را انتخاب میکردند که در آن اسم اسلام محفوظ بماند. اما اسلامی باشد که خطر بیداری ملتها و ایجاد حرکتهایی نظیر انقلاباسلامی ایران را به همراه نداشته باشد. به این ترتیب، هم مساله بازدارندگی اسلام در مقابل نفوذ و گسترش کمونیسم حفظ میشد و هم تهدید بودن آن برای اردوگاه غرب و کاپیتالیسم منتفی میگشت.چارهای که بدین منظور اندیشیده شد این بود که حس عرفانی و دینی مردم را به صورت بدلی و به وسیله اسلامی دست کاری شده، تخلیه نمایند؛ اسلامی که فرد تمام حواسش به خدا و ارتباط فردیاش با او باشد و هیچ رنگ سیاسی و وارد شدن به مسایل اجتماعی نداشته باشند. بهترین راه برای این کار، ترویج گرایشهای صوفیانه بود؛ گرایشهایی که به افراد تلقین میکرد که شما باید به فکر تکامل معنوی خودتان باشید، ذهنتان را به امور دنیایی مشغول نکنید و کاری به مسایل سیاسی نداشته باشید و اگر هم احیانا پیشرفت کارتان در گرو سازش با قدرتها و دولتها و صاحبان زر و زور بود این کار را انجام دهید!در این باره اگر مسایل و جریانات نیم قرن اخیر ایران- به ویژه سال 42 به بعد- را بررسی کنیم، میبینیم که اکثریت- اگر نگوییم همه- مشایخ منصوفه روابط خوبی با دربار و درباریان داشتهاند. طی این مدت بسیاری از کسانی که به مقامات عالی رسیدند، از نخست وزیر گرفته تا وزرا و نمایندگان مجلس و سایر مناصب مهم و کلیدی، از طرفداران فرقههای مختلف منصوفه بودهاند. از سال 42 به بعد، رژیم گذشته به ترویج تصوف و بنا کردن خانقاههای با شکوه و احیای فرقهها و مذاهب باطل و تشکیلات متعدد فراماسونری اقدام نمود و کمکهای مالی فراوانی در اختیار آنها قرار داد. نمونههای متعددی از این قبیل وجود دارد که در تاریخ ثبت و ضبط و اسناد عینی و خدشهناپذیر آن در دست است. دکتر منوچهر اقبال (نخستوزیر رژیم پهلوی) یکی از این نمونهها است که به یکی از فرقههای معروف منصوفه وابسته بود. در زمان او خانقاههای مجللی در ایران ساخته شد و تبلیغات گستردهای برای ترویج مشرب صوفیگری صورت گرفت. در این دوره، کتابهای متعددی از صوفیه پیاپی چاپ و منتشر شد. پس از انقلاب، برخی از این قبیل کتابها، با چاپ و کاغذ عالی در خارج از کشور چاپ و به داخل قاچاق و توزیع میشود. هم اکنون بسیاری از کتابهای تبلیغی صوفیه چاپ فرانسه، آلمان، آمریکا و برخی از دیگر کشورهای اروپایی است.در هر صورت، هدف مهم دشمن از ترویج و اشاعه تصوف در دو سه دهه اخیر- یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران- این است که گرایشهای دینی و عرفانی مردم را از مسیر صحیح اسلامی منحرف کنند. دلیل اتخاذ این سیاست نیز این بود که اولا تجربه نشان داده بود که تلاش برای ریشه کن کردن و کشتن گرایش های دینی و عرفانی راه به جایی نمیبرد و ثانیا، بر فرض امکان آن، چون در نهایت به نفع اردوگاه کمونیسم تمام میشد، انجام آن به صلاح آمریکا و دولتهای غربی نبود. از این رو بین اسلام تحول آفرین و حرکت بخش و نفی کلی اسلام و گرایشهای عرفانی، راه سومی را مبنی بر ترویج دینها و عرفانهای انحرافی انتخاب کردند. این مسیر انحرافی میبایست مسیری باشد که حرکت اجتماعی و هوشیاری و آگاهی سیاسی در آن وجود نداشته باشد. در چنین عرفان و دینی شما اگر طالب خدا هستید، میتوانید در خانهای، خانقاهی و محفلی جمع شوید و تا صبح «هو« بکشید تا آنجا که از نفس بیفتید و مدهوش گردید! اما صبح که بیدار شدید و از خانه بیرون آمدید (نماز خوانده یا نخوانده هم چندان مهم نیست!) کاری نداشته باشید که در مملکت چه میگذرد و امریکا چه میکند و فلان روحانی چه گفته است. انگیزه دومی که استعمارگران از دین سازی و ترویج مذاهب و فرقههای جعلی دنبال میکردند، مقابله با مارکسیسم بود. میدانیم که تا اوایل دهه نود میلادی و طی تقریبا هفتاد سال، دنیا شاهد رویارویی دو ابرقدرت بزرگ شرق و غرب و اردوگاه مارکسیسم و کمونیسم از یک سو و کاپیتالیسم و سرمایهداری از سوی دیگر بود. دولتهای غربی و در راس آنها آمریکا که عمدتا در اردوگاه کاپیتالیسم قرار میگرفتند، دشمن شماره یک خود را مارکسیسم میدیدند و با تمام توان به مقابله با آن برخاسته بودند. در این دین و عرفان بدلی، جماعت روحانی، افرادی سطحی و قشری معرفی میشوند که بویی از عرفان و مسایل عرفانی که روح دین است نبردهاند و فقط به مشتی واجب و مستحب و احکامی که قشر و پوسته دین هستند مشغولند و دلخوش کردهاند! دعوای این جماعت با شاه و حکومت و وارد شدن آنان در مسایل سیاسی نیز مصداق بارز مشغول شدن به دنیا و امور دنیایی و غافل گشتن از خدا و یاد او است! عارف بالله و واصل به حق، کسی است که دست بیعت با قطب و شیخ فرقه داده و روی دل از سیاست و سیاستبازان و جماعت روحانی بر تافته و یکسره در کار «یاهو» و حلقه ذکر در آمده است!بدین ترتیب یکی دیگر از ارکان مهم این عرفان بدلی، علاوه بر جدایی مردم و افراد از سیاست و مسایل اجتماعی، فاصله انداختن بین مردم و روحانیت است؛ چرا که روحانیت با هدایتها و روشنگریها خود میتواند برای قدرتهای استعماری و منافع آنان بسیار خطرناک باشد.به هر صورت، در پیمودن مسیر عرفان باید بسیار محتاط و هوشیار بود، چرا که دامهای بسیاری در این راه گسترده شده و خطر انحراف به شدت رهرو و سالک را تهدید میکند. امروزه استعمارگران «تصوف» را در واقع به انگیزه مبارزه با اسلام حقیقی علم کردهاند و به نام اسلام و عرفان در صدد برکندن ریشه اسلام و عرفان حقیقیاند. متاسفانه باید اعتراف کنیم که عدهای افراد ساده لوح نیز فریب این دغلبازان را خورده و در دام این عرفانها و اسلامهای جعلی و انحرافی گرفتار شدهاند. منبع:محمد تقی مصباح یزدی، نشریه فرهنگ پویا، شماره 6
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 404]