محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855690233
این شهر خفهام میکند... (2)
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اين شهر خفهام ميکند... (2)
گفت و گوي با ابراهيم حاتميکيابه نظرم دو سه نکته هست که کارنامه حرفه اي شما و آقاي کيميايي را بسيار به هم نزديک مي کند. از جمله اين که هر دوي شما به عنوان انسان هايي دلبسته ساحت اسطوره، در قصه هاي تان به شکل عميق تر و خشن تري نسبت به ديگران، حکايت زخم ها و تکه تکه شدن ناشي از گذار از ساحت اسطوره به جهان زندگي مدرن را مرور مي کنيد. اين يکي از دلايلي است که به نظرم بعد از کيميايي، شما از باقي فيلمسازها، به ناخودآگاه جمعي ملت ايران نزديک تريد. اغلب فيلمسازهاي جدي ما معمولا هواداراني در ميان قشر معدود و نخبه سينمارو دارند. اما شما توانسته ايد اين مرز را پشت سر بگذاريد و وارد جهان عمومي تري شويد. شما نامزد بعدي کسب عنوان فيلمساز مردم هستيد. مهم نيست که من "آژانس شيشه اي" را دوست دارم يا ندارم، به هر حال اين فيلمي است که مرزهاي دوردست را درنورديده و به بخشي از فرهنگ سياسي - اجتماعي مردم ما تبديل شده است. شباهت بعدي هم اين است که هر دوي شما فيلمسازاني هستيد که به شدت وابسته به اجتماع اطراف تانيد. يعني بيش از آن که ابتدا به ساکن و در خلاء بخواهيد يک اثر هنري خلق کنيد، به شدت نيازمند و محتاج موجي هستيد که از سوي جامعه و موج هاي فکري و سياسي و احساسي آن به سوي شما مي آيد. شما اين امواج را دريافت مي کنيد و به سوي اجتماع بازمي گردانيد. - حرف تان را کاملا مي پذيرم. متين است. نظريه خيلي خوب و درستي است. شايد اين يک نقطه ضعف باشد... ...به نظر من که يک ويژگي مثبت است... - ...به هر حال در اين روزها که جامعه اين قدر کم حوصله و بي ميل است، تاثير اين حال و هوا در فيلم هايم هم ديده مي شود. به همين خاطر در برابر اتهام هاي محمد قوچاني، مي خواهم از شما دفاع کنم. اگر اين روزها "حلقه سبز" مي سازيد و "آژانس شيشه اي" و "موج مرده" نمي سازيد، و کيميايي هم فيلمي مثل "رئيس" مي سازد، به اين خاطر است که از سوي اجتماع، چنين موجي به شما نمي رسد. همان طور که کيميايي و شما براي ساخت آثارتان نيازمند به چنين فضا و حال و هوايي هستيد. اما اين روزها در شرايطي زندگي و کار مي کنيم که انگار جماعت ايمان شان را نسبت به خيلي چيزها از دست داده اند. براي داستان تعريف کردن، نيازمند به يک نوع ايمان هستيم تا آن را پايه هاي دراماتيک داستان مان قرار دهيم، اما الان چند سال است که حتي در سطح نازل اش هم هيچ کدام از فيلمسازهاي ما قادر به تعريف يک داستان نيستند. يادم هست که ده دوازده پيش در ميزگرد سينماي ديني که در ماهنامه دنياي تصوير چاپ شد، شما داستان کسي را تعريف کرده بوديد که در قايقي با هم روي آب مي رفتيد... - چه يادت مانده. تعريف کن ببينم چه قدرش يادت هست... بعد آن فرد همراه شما شروع کرده بود صحبت از دين و خدا و پرهيزگاري و جهان غيب، تا اين که خطراتي براي آن قايق پيش آمده بود و ناگهان حرف و اخلاق و اعتقاد همراه شما برگشته بود... -آره، و حالا انگار مي شود چنين اتفاقي را به جامعه تعميم داد. بارها گفته ام که چون سينما هنر گراني است، مشکلات ما بيشتر است. شده ايم مثل کشورهاي تازه استقلال يافته اي که پيش از اين جزو شوروي سابق بودند و از زندگي اشتراکي و در بسياري از موارد رايگان استفاده مي کردند، اما حالا وارد فضايي شده اند که براي دکتر رفتن هم بايد پول خرج کنند و اگر نداشته باشند، بميرند. به نظرم اين اتفاق الان براي سينماي ما افتاده است. نه اين که فکر کني ريخت و پاش زياد و پول فراواني وجود دارد، اما در همين حد و اندازه هم مي بينيم که اوضاع سينماي ايران تغيير کرده است. قبلا در شرايطي فيلم مي ساختيم که امکان تجربه داشتيم. ولي حالا چرتکه وسط است. يک درجه بخواهي پس و پيش بروي، معلوم نيست سر از کجا درمي آوري. در چنين شرايطي مجبوري دست به عصا حرکت کني. يا به تلويزيون پناه ببري تا شرايط شفاف شود.سعي ميکني از حاشيه حرکت کني يعني مجبوري. هي مي خواهي دور بزني و اين کار را براي فيلمسازاني مثل من که نگاهي شهودي و غريزي به اجتماع اطراف شان دارند، سخت است. مجبوري به جاي داخل شهر از کمربندي بروي و اين جاده ، مدام تو را از مسير اصلي دور مي کند. اما اين جا يک مسئله پيش مي آيد. چرا شما نتوانيد يک جوري فيلم بسازيد که هم مشتري داشته باشد و هم از طريق آن حرف خودتان را بزنيد؟ چرا بايد هميشه به نهادهاي دولتي وابسته باشيد؟ چرا نتوانيد از طريق بخش خصوصي اين کار را بکنيد؟ - آقاي قوچاني اين جمله شما که فيلمي بسازم که هم مخاطب را داشته باشم و هم حرف خودم را زده باشم ، کاريست کارستان. طبع و ذوق تماشاگران روبروز تغيير مي کند. تازه نفس ها پا به عرصه گذاشته اند. ما روز به روز پا به سن مي گذاريم. اگر هيچ مانعي هم در هم جز من فيلمساز و مخاطب نبود ، باز کارزار ساده اي نيست. بسيار بسيار دورتر از واقعيتهاي پيرامون مان هست. ولي با همه اين حرفها همه در تلاشيم. من سال هاست که در بخش خصوصي فيلم مي سازم. زمان محدودي براي حرف اين است که اتفاقا شما پيش از اين ثابت کرده ايد که مي توانيد فيلم پرفروشي بسازيد که منطبق با حرف ها و ارزش هاي خودتان باشد. پس چرا نگران واکنش دولت هستيد؟ مشکل شما با سياست هاي اقتصادي دولت است يا سياست هاي فرهنگي؟ چرا نتوانسته ايد در طول اين سال ها در بخش خصوصي نقطه اتکايي پيدا کنيد که حالا نگران و مضطرب نباشيد؟ -ورود به اين بحث وقت مستقلي ميطلبد و اصلأ من مرد توضيح و تحليل اين سوال نيستم. فقط اينقدر ميدانم که فيلمسازان ما به سه قسمت تقسيم شده اند. يک فيلمسازاني که فيلمشان را با حمايت و دلگرمي آن سوي مرزها ميسازند و نگران سينماي ما نيستند. دوم فيلمسازاني که طبع پوپوليستي دارند و فيلمهايي صرفأ سرگرم کننده ميسازند. نه دغدغه حرف دارند و نه دغدغه هنر. اين سينما از طرف سينما تضمين شده است و سوم سينمايي فرهنگي که قرار است بي آنکه به آنسوي آبها متکي نباشد ، حرفي براي گفتن داشته باشد و بي جهت به مخاطب ايراني باج ندهد .اين سينما لبه تيغ حرکت ميکند. در تمام دنيا از اين سينما حمايت مي شود، ولي الان اين سينما در يک رقابت خشن به خودش واگذاشته شده. ولي اصلا آقاي حاتمي کيا، چرا اين قدر انتظار داريد؟ هر دولتي، وقتي به هنرمندش کمک مي کند، از او انتظار هم دارد. شما نگران نمي شويد که در اين صورت از مخاطب هاي اصلي تان يعني مردم فاصله بگيريد؟ يادم هست که در همان جلسه با رهبري، از ايشان خواستيد که به تان درجه بدهند. و ايشان به درستي گفتند که شما بايد درجه تان را از مردم بگيريد. فکر نمي کنيد به عنوان يک فيلمساز، زياده از حد خودتان را به نظام رسمي کشور مرتبط مي دانيد؟... - ماجراي درخواست من از رهبري، ظاهرا براي خيلي ها ايجاد شبهه کرده. من منظورم از آن درخواست اين بود ، حالا که سلسله مراتب تعريف شده و هر کدام از آقايان براي خودشان درجه اي دارند و به ما به عنوان ارباب رجوع نگاه مي کنند، به ما هم درجه هم شان خودمان را بدهيد که فکر نکنند ما سرباز ايشان هستيم و با ما اين طور رفتار نکنند. باور کنيد دلم مي گيرد.آن همه حرفهاي گفتني و داستان شنيدني در اين گنيجينه سينماي جنگ هست که مي شود گفت . اما چه کنم که نگهبان هاي تنگ نظري وجود دارند که نمي گذارند کارم را بکنم. اين شهر خفه ام کرده. ديگر خسته شده ام از فيلم ساختن در اين چهار ديواري هاي تنگ. مي خواهم بزنم بيرون. نگاه من به افق هاي باز بود، به دشت، و حالا گرفتار شده ام. به هيچ عنوان هم دوست ندارم نگاه غمگسارانه بي معني به گذشته اي داشته باشم. حرف روز دارم.اما چه کنم که نقل اين داستان ها، توپ و تفنگ و تق و توق مي خواهد، و اين ها همه دست کساني است که با امثال من مثل يک سرباز رفتار مي کنند. اجازه بدهيد باز برويم سراغ مردم. تکرار مي کنم که شما به عنوان يک فيلمساز، پايگاه مردمي کم نظيري داريد. دوست ام حسين معززي نيا نگاهي انتقادي به مجموعه "حلقه سبز" داشت و وقتي حرف هايش را در سايت سينماي ما منعکس کرديم، واکنش مخاطب ها حيرت انگيز بود... -اتفاقا آن پيغام ها را خواندم و خيلي برايم جالب بود. در شرايطي قرار داشتم که ارتباط ام با جامعه کمتر شده بود و خواندن آن کامنت ها به من انرژي داد... جالب اين جا بود که خوانندگان سايت، جوري با حرف هاي حسين برخورد کرده بودند که انگار يکي به نزديکان شان توهين کرده، تا اين که نقدي بوده و اظهار نظري و واکنشي به يک مجموعه تلويزيوني. پس حالا که صحبت کامنت هاي سينمايي ما شد، اجازه بدهيد يک بحث ديگر را هم اين جا پيش بکشيم. منظورم واکنش پر تعداد و شديدي است که کاربران سايت، نسبت به خبر حضور محمدرضا گلزار و مهناز افشار در فيلم شما نشان دادند. اين حجم بالاي مخالفت که آن قدر شديد و غليظ بود که در رسانه هاي ديگر هم بازتاب پيدا کرد. - براي خود من هم عجيب بود. انتظارش را نداشتم. و هيچ از خودتان پرسيده ايد که چرا بعضي تماشاگران سينماي ايران، به شماي فيلمساز اجازه نمي دهند که از چنين بازيگراني در فيلم هاي تان استفاده کنيد؟ در حالي که مشکلي با همين اتفاق در آثار فيلمسازان ديگر ندارند. فکر نمي کنيد در طول اين سال ها، به شکل دادن يک حلقه قدسي و فرازميني اطراف خودتان کمک کرده ايد که حالا همان، دست و پا گيرتان شده است؟ قوچاني: انگار مخاطب شما دوست ندارد ببيند که ابراهيم حاتمي کيا وارد بازار شده است. -من که شخصا نخواسته ام چنين هاله اي اطراف خودم ايجاد کنم. اما بايد حواس مان به مخاطبي که مي خواهد فيلمساز را در قالب خاصي محصور و تصور کند باشد. تماشاگر ميخواهد فيلمساز را در همان دايره بسته تصورات خودش طبقه بندي کند. فيلمساز نه به لحاظ دانايي، به لحاظ تقدم اش در خلق يک اثري هنري، از مخاطب يک گام پيش است. اگر اين تقدم و تاخر به هم بخورد، و فيلمساز اسير توقعات تماشاگرش شود، همه چيز به هم مي ريزد. در اين جور موارد خيلي هوشمندانه، بي اين که احساسات مخاطب جريحه دار شود، بايد از کنار اين توقع ها گذشت. من اين قدر هوش و درک دارم که بدانم ساخت مجموعه اي مثل "حلقه سبز"، يک ريسک و قمار است. اما اين ريسک را مي پذيرم. همان طور که "دعوت" هم يک تجربه تازه براي من در عرصه سينماي قصه گوست. اين درست. اين ريسک پذيري هميشه در شما وجود دارد و قابل احترام است. کسي يادش نمي رود که بعد از موفقيت يک فيلم داستان گوي سرراست مثل "از کرخه تا راين"، رفتيد و يک فيلم تقريبا ضد قصه مثل "خاکستر سبز" ساختيد. اما حرف من اين است که شما و مخاطب هاي تان به کمک هم اين هاله را ايجاد کرديد. بين آسمان و زمين خط پررنگي کشيديد و خودتان، يا حداقل علايق و مقاصدتان را در يک سوي اين خط، يعني آسمان، منحصر و محصور کرديد. و حالا که مي خواهيد به زمين برگرديد، با اين مشکلات مواجه شده ايد. - قبول دارم. حالا اجازه بدهيد کمي درباره "حلقه سبز" صحبت کنيم. نکته اي که در اين سريال به نظرم جالب آمد، توجه شما به عوالم ماورايي بود. انگار که اين عالم جاي حساب و کتاب نيست. شما فضاي رومانتيکي ساخته بوديد که در آن جايي براي حساب گرايي نبود. اين نگرش با سينماي معناگرايانه اي که اين روزها تبليغ مي شود، هم سو است. جامعه اين روزهاي ما دو خط سير مجزا دارد. از يک طرف همان طور که اشاره کرديد جماعت به دنبال ماديات و چرتکه و حساب و کتاب راه افتاده اند و از طرف ديگر از سوي هيئت حاکم، يک جور نگاه ملکوتي و ماورايي ترويج مي شود که در آن همه منتظر دستي هستند که از غيب برون آيد و کاري بکند. انگار اين دنيا جاي زندگي حساب گرانه نيست. به نظرم تفکر حاکم بر "حلقه سبز"، هم سو با اين تفکر است. - از من پرسيدند چرا درباره امام زمان (عج) فيلم نمي سازي و من گفتم که ساخته ام. همين "بوي پيراهن يوسف". حتما که نبايد مستقيما سراغ يک موضوع بروم. اين فيلمي بود که تصور مرا از مفهوم انتظار مشخص مي کرد. حالا بياييم سراغ "حلقه سبز". از همان ابتداي روند شکل گيري سريال، گفتم که نمي خواهم اين مجموعه تلويزيوني، اثري باشد همراه با موج معناگرايي غليظ مرسوم اين سال ها. در اين قصه يک فرض فانتزي داشتيم: اگر روح يک انسان مرگ مغزي شده که مرگ او قطعي است ، بتواند تجسم عيني و مادي داشته باشد، چه توقعي دارد. آيا مي تواند منتظر يک معجزه باشد؟ نطفه شکل گيري اين سريال همين بود که در فضايي که همه چيز خلاف اين روند حکم مي کند، باز مي توانيم وقوع يک معجزه را تصور کنيم. همين. منظور من هم همين است. پس شما هم در انتظار يک معجزه نشسته ايد. اما از طرف ديگر مي گوييد که فيلم زمانه مي سازم. پس مي توانم همه اين ها را بگذارم کنار هم. فيلمسازي داريم که يک آرمان شهر جنگ دارد. از آن جا به شهر مي آيد و با گرفتاري ها و پيچيدگي هاي تازه اي مواجه مي شود، و حالا که در کمال خستگي و دل زدگي، تنها به انتظار معجزه نشسته است. دنبال اين هستيد که چيزي فراتر از روابط علت و معلولي جهان ما به کمک ما بيايد. -پس اين همه مقدمه چيني در رابطه با اثر پذيري هنرمند از جامعه گفتيم ، چي شد؟ من وقتي شروع به ساختن حلقه سبز کردم ، همين حسي را داشتم که شما در سوال تان فرموديد. فيلمسازي با يک آرمانشهر وارد شهر مي شود و با پيچيدگي هاي موجود در شهر برخورد مي کند و شرايط بغرنج سياسي اجتماعي را مي بيند و حال به انتظار معجزه شسته است. حلقه سبز اين شکلي نيست؟ خب، چرا همين مضمون را از طريق ساختن يک فيلم تلويزيوني منتقل نکرديد. يکي از ايرادهايي که به فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني شما مي گيرند، اين است که بيش از حد کند و کش دار است. -اين را قبول ندارم. حاضرم بنشينيم و جزء به جزء درباره صحنه هاي سريال و لزوم شان صحبت کنم. به هر حال من از سينما آمده ام. آن جا فيلم در تاريکي پخش مي شود و تمرکز بيننده زياد است و با شرايط مخاطب تلويزيون فرق دارد که در محيطي شلوغ و روشن و فاقد تمرکز پخش مي شود. اما اين که بيايم و سريال را کش بدهم و طولاني اش کنم، بي اين که حرفي براي گفتن داشته باشم، اين را نمي پذيرم. روي تک تک اين سکانس ها کار کرده ام. يازده ماه فقط براي تدوين اش وقت گذاشته ام. کم کم داريد نگران مان مي کنيد. در اغلب زمان مصاحبه، شما داريد درباره غلبه شرايط و اوضاع وخيم اجتماعي و بسته شدن دست هاي تان صحبت مي کنيد. اين که داريد محافظه کار مي شويد و سن تان هم بالا مي رود. ما هميشه ابراهيم حاتمي کيا را به عنوان يک فيلمساز شجاع و جسور مي شناختيم. -عجله نکنيد. من خودم هم خودم را نمي شناسم. نمي دانم بعدأ چه اتفاقي خواهد افتاد. شما هم پيش بيني نکنيد. معلوم نيست چه مي شود. روزگاري آقاي طالبي نژاد، بعد از نمايش "وصل نيکان" نوشت که اين کارگردان شهر را نمي شناسد و بعد از ورود به اين جا، ديگر حرفي براي گفتن نخواهد داشت. شما هم در قضاوت عجله نکنيد. اجازه دهيد پيش برويم ببينيم چه مي شود. البته منظور من فيلم هاي تان نبود. خود شما را گفتم... - شما از روي آثارم داريد درباره من قضاوت مي کنيد... آخر به نظرم "به نام پدر" فيلم جسوري است. اما خود ابراهيم حاتمي کيا، بعد از آن ديگر فيلمي نساخته است. - آقاي خسرو دهقان درباره فيلمسازي من تعبيري دارد. اين که مسير و حوزه حرکت من بيضي وار است که بعضي لحظات به هسته مرکزي نزديک ميشود و بعضي مواقع دور ميشود. قبول داريد که شما قبل از هر چيز، جدا از چالش هاي مذهبي و فرهنگي و اجتماعي و سياسي که درباره اش حرف زديم، يک ملودرام ساز هستيد؟ اين که ملودرام سازي، مهم ترين هوس فيلمسازانه شماست؟ -حالا مهم ترين را نمي دانم، ولي من ملودرام ساخته ام. فيلم هندي هم زياد ديده ام. ( مي خندد ) بچه که بودم سالم ترين سالن هاي سينما، سينماهاي خانوادگي بودند که اغلب فيلم هندي نمايش مي دادند. آزاد بوديد براي سينما رفتن؟ -نه. قاچاقي بود. تلويزيون هم نداشتيم. بعد چون اين فيلم هاي هندي فروش شان خوب بود و روي اکران مي ماند، هر کدام اش را شايد سي دفعه مي ديدم. برايم جالب است شما که مي گوييد فيلم به عنوان فيلم، سينما براي سينما، براي تان در درجه اول مطرح نيست، اين که مي گوييد حرفي را که قرار است بزنيد، از همه چيز براي تان مهم تر است، چطور به لحاظ فني در امر فيلمسازي اين قدر موفق بوده ايد؟ فيلم هاي شما معمولا از اين جنبه؛ تجربه هاي قوي و محکمي در حوزه سينماي ايران به حساب آمده اند. -من فيلم ساختن را دوست دارم. به خاطرش زحمت کشيده ام. در آغاز کار اساتيد خيلي خوبي هم داشته ام. ( مي خندد ) ديدي؟ باز هم چالشي بين ما ايجاد نشد. برگرديم به اول بحث. اين که آدم هاي گوناگوني از طيف هاي مختلف فيلم هاي شما را دوست داشته اند. شما بالاخره اصلاح طلب هستيد يا اصول گرا؟ ظاهرا هم اصلاح طلب ها فيلم هاي شما را دوست دارند و هم اصول گراها. نمي خواهم به اين سوال جواب سياسي بدهيد. چون يک هنرمند هستيد. اما خلاصه در ميان اين سوال هاي گوناگوني که پرسيده مي شود، جواب شما چيست؟ اپوزيسيون هستيد يا آدم نظام؟ مقابل نظام هستيد يا در کنارش؟ جواب تان براي مان جالب است. شما به لحاظ سياسي کجا قرار مي گيريد؟ -راست اش فکر مي کنم دغدغه هاي همه ما مثل هم است. پاي مسائل سياسي که وسط مي آيد، ناگهان مي بينم هر کسي يک طرف خط قرار دارد. يادم مي آيد که موقع ساخت "آژانس شيشه اي"، يکي از دوستان که فيلمنامه را خوانده بود، به ام گفت که ساختن اين فيلم يک انتحار سياسي است. من آن موقع واکنشي نشان دادم که بعد از آن هميشه سعي کردم به همان طريق عمل کنم... اين که باز به قلب ام رجوع کردم. منبع: شهروند امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]
صفحات پیشنهادی
این شهر خفهام میکند... (2)
این شهر خفهام میکند... (2)-اين شهر خفهام ميکند... (2)گفت و گوي با ابراهيم حاتميکيابه نظرم دو سه نکته هست که کارنامه حرفه اي شما و آقاي کيميايي را بسيار به هم ...
این شهر خفهام میکند... (2)-اين شهر خفهام ميکند... (2)گفت و گوي با ابراهيم حاتميکيابه نظرم دو سه نکته هست که کارنامه حرفه اي شما و آقاي کيميايي را بسيار به هم ...
بخش خصوصي زمين رايگان مي گيرد
این شهر خفهام میکند... (2) من سال هاست که در بخش خصوصي فيلم مي سازم. زمان محدودي براي حرف اين است که ... باور کنيد دلم مي گيرد.آن همه حرفهاي گفتني و داستان ...
این شهر خفهام میکند... (2) من سال هاست که در بخش خصوصي فيلم مي سازم. زمان محدودي براي حرف اين است که ... باور کنيد دلم مي گيرد.آن همه حرفهاي گفتني و داستان ...
آن چه در «حلقه سبز» گذشت
این شهر خفهام میکند... (2) دوست ام حسين معززي نيا نگاهي انتقادي به مجموعه "حلقه سبز" داشت و وقتي حرف هايش را در ... بي اين که احساسات مخاطب جريحه دار شود، بايد از ...
این شهر خفهام میکند... (2) دوست ام حسين معززي نيا نگاهي انتقادي به مجموعه "حلقه سبز" داشت و وقتي حرف هايش را در ... بي اين که احساسات مخاطب جريحه دار شود، بايد از ...
من دیده بان هستم
برگشتم و دنبالش رفتم و فهمیدم که خیال می کند گفته اند به کسی که جلو دیده بانی می دهد بگوید بیاید. ... در ماه رمضان همگام با ورزشكاران ( 2 ) ... این شهر خفهام میکند.
برگشتم و دنبالش رفتم و فهمیدم که خیال می کند گفته اند به کسی که جلو دیده بانی می دهد بگوید بیاید. ... در ماه رمضان همگام با ورزشكاران ( 2 ) ... این شهر خفهام میکند.
شیوه ایجاد طیفهای سفارشی
كه در این حالت با قرار دادن یك طیف در لایه فوقانی امكا. ... انتخاب شوند مثل زیر یک شکل بسته دور آن ایجاد کنید سپس با ابزار .fill آنرا(2) پر ... این شهر خفهام میکند... (1) ...
كه در این حالت با قرار دادن یك طیف در لایه فوقانی امكا. ... انتخاب شوند مثل زیر یک شکل بسته دور آن ایجاد کنید سپس با ابزار .fill آنرا(2) پر ... این شهر خفهام میکند... (1) ...
اصل صداقت را رعایت کردهام
غبرایی که پیش ازاین 2 رمان با عنوان "بادبادک باز" و "هزار خورشید تابان" نوشته" خالد حسینی "نویسنده افغانی را به فارسی برگرداند و با اقبال ... این شهر خفهام میکند.
غبرایی که پیش ازاین 2 رمان با عنوان "بادبادک باز" و "هزار خورشید تابان" نوشته" خالد حسینی "نویسنده افغانی را به فارسی برگرداند و با اقبال ... این شهر خفهام میکند.
اعدام 2 قاتل نوجوان 16 ساله
اعدام 2 قاتل نوجوان 16 ساله-حوادث > داخلی - 2 مرد که در جریان آدمربایی، پسر 16 سالهای را ... شعبه 16 دادگاه کیفری این شهر محاکمه شده و اولیای دم برای آنها تقاضای اعدام در ملأ ع. ... پی بردند مرد آدمربا همچنان با خانواده شاکی تماس میگیرد و تقاضای پول میکند. ... شکنجه دادیم و وقتی بیهوش شد، با سیم برق خفهاش کرده و داخل کانال آب انداختیم.
اعدام 2 قاتل نوجوان 16 ساله-حوادث > داخلی - 2 مرد که در جریان آدمربایی، پسر 16 سالهای را ... شعبه 16 دادگاه کیفری این شهر محاکمه شده و اولیای دم برای آنها تقاضای اعدام در ملأ ع. ... پی بردند مرد آدمربا همچنان با خانواده شاکی تماس میگیرد و تقاضای پول میکند. ... شکنجه دادیم و وقتی بیهوش شد، با سیم برق خفهاش کرده و داخل کانال آب انداختیم.
صحنهسازی مرد خشمگین برای قتل همسر
با تشکیل پروندهای در این زمینه و آغاز تحقیقات، معلوم شد دختر 16 ساله برای خرید ... آگاهی تهران ادعا کرد، عمه دختر گمشده است و دختر برادرش اکنون با وی زندگی میکند. ... پدرم ما 2 نفر را مجبور به گدایی و خرید و فروش مواد مخدر میکرد و چون من و برادرم معتاد ... خفهاش کرده و جسدش را به اراضی شهرک صنعتی در حومه شهر منتقل کردم و سوزاندم.
با تشکیل پروندهای در این زمینه و آغاز تحقیقات، معلوم شد دختر 16 ساله برای خرید ... آگاهی تهران ادعا کرد، عمه دختر گمشده است و دختر برادرش اکنون با وی زندگی میکند. ... پدرم ما 2 نفر را مجبور به گدایی و خرید و فروش مواد مخدر میکرد و چون من و برادرم معتاد ... خفهاش کرده و جسدش را به اراضی شهرک صنعتی در حومه شهر منتقل کردم و سوزاندم.
پاس ، پرسپولیس را به كما برد
سرانجام بازی با حساب 1-2 به سود پاس به پایان رسید و پاس با این برد 14 امتیازی شد و به رتبه سوم رسید. مجید جلالی ... مایلی کهن: سکوت خفهام میکند زیر فشار ...
سرانجام بازی با حساب 1-2 به سود پاس به پایان رسید و پاس با این برد 14 امتیازی شد و به رتبه سوم رسید. مجید جلالی ... مایلی کهن: سکوت خفهام میکند زیر فشار ...
قتل مادر به خاطر مخالفت با ازدواج
به دنبال این تماس، ماموران كلانتری به محل حادثه عزیمت كردند و در بررسی آنجا با ... و بعد وارد منزل شدم كه با هم درگیر شدیم و من به او حمله و با دستانم خفهاش كردم. ... گروه حوادث اعتماد؛ گذشت 25 روز از قتل عام خانوادگي در ملک شهر اصفهان سبب . ... با مریم ازدواج میکند و پس از دو سال تحمیل خود به پدر و مادر همسرش با . ... Total Uninstall 5.9.2 ...
به دنبال این تماس، ماموران كلانتری به محل حادثه عزیمت كردند و در بررسی آنجا با ... و بعد وارد منزل شدم كه با هم درگیر شدیم و من به او حمله و با دستانم خفهاش كردم. ... گروه حوادث اعتماد؛ گذشت 25 روز از قتل عام خانوادگي در ملک شهر اصفهان سبب . ... با مریم ازدواج میکند و پس از دو سال تحمیل خود به پدر و مادر همسرش با . ... Total Uninstall 5.9.2 ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها