واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > اسدزاده، محمدرضا - نمایش کمدی "پرفسور بوبوس" با کارگردانی" آتیلا پسیانی" تمام شد و دو ماه تمام در سالن اصلی تاتر شهر با بیشترین فروش، توانست به شکلی ساده و زیرکانه، مفاهیم افراطی و ایدئولوژیکی سیاسی را به مخاطبان القاء کند. سال گذشته نیز "قطب الدین صادقی" در نمایش کمدی " باغ شکر پاره" در سالن اصلی تاتر شهر به خوبی همین رسالت سوسیالیستی را به انجام رساند. رسالتی که نه بر اساس خوداگاهی هنرمندان صاحب نام ما، بلکه با سیاست ورزی مدیریت تاتر دنبال می شود. نمایش هایی در قالب کمدی، با حضور چهره هایی محبوب، در بهترین سالن شهر با تبلیغات وسیع که به خوبی رسالت نهادینه کردن اندیشه های افراطی را در عرصه سیاست و جامعه به انجام می رسانند. با پایان نمایش، فضای حاکم بر سالن یک قرائت عموما ثابت از این نمایش کمدی داشت و همه آنها که با پایان نمایش از سالن بیرون می آمدند، یک سخن را باهم زمزمه می کردند که "پرفسور بوبوس" نمادی از فلانی و فلانی است. خیلی ساده این تلقی در ذهن آدم، جا می گرفت و همین است که نماد سازی ها و قرائت های بعدی را شکل می داد.این نمایش کمدی، به نوعی کاملا آشکار بازسازی اتفاقات اخیر ایران بود با روایتی از جریان انقلاب مردمی روسیه. پروفسور بوبوس مردی است از جنس مردم . معلم دانشگاهی که با شعارهایی سوسیالیستی، به صورت ناگهانی در زد و بند قدرت سر از سیاست در می آورد وبالاخره بزرگان سیاست، مجبور به پذیرش او می شوند. مردی که مدام از عدالت سخن می گوید. خودش را از جنس مردم می نامد. پیشکسوتان سیاست و دیانت و اقتصاد را با عنوان مردان "زر و زور و تزویر" خطاب می کند. مردی که به خودش اجازه نمی دهد به بیت المال دستبرد بزند. مردی که دائم می گوید:" ای مردم شما می دانید که من دروغ نمی گویم. من به خاطر این مردم دروغ نمی گویم..." و نمایش به نحوی پیش می رود که همگان را جز او دروغگو و دزد معرفی می کند.... روایت آنقدر واقعیت امروز ماست که در می مانی آیا نویسنده این نمایش "آلکسی فایکو" روسی است که گفته می شود هیچ رد پایی از او نیز در اینترنت یافت نمی شود، یا طرحی است که با حمایت مرکز هنرهای نمایشی ساخت شده برای جا انداختن ایدئولوژی سوسیالیستی در مخاطب.جالب این است که هیچ اطلاعاتی از خالق اثر در بروشور نمایش نیست. به رسم معمول بروشورهای نمایشهای سالن اصلی که خصوصاً ویژه مخاطبان عام تئاتر است، با مشخصات و بیوگرافی و توضیحاتی مختصر و مفید درباره نویسنده و آثار و دوره زمانیش منتشر میشود، اما در بروشور نمایش «پروفسور بوبوس» خلاف معمول هیچ نشان و توضیحی درباره نویسنده اثر، جز یک اسم یافت نمی شود. از اینها که بگذریم تحلیل این نمایش ما را با ردپای آشکار القائات افراطی سیاست بر فرهنگ و هنر آشنا می کند. " پرفسور بوبوس" سعی دارد چند گزاره اساسی با تفکرات افراطی سوسیالیستی را به مخاطب القا کند و به نظر می رسد که به خوبی از پس این کار برآمده است. برخی از این گزاره ها به شرح زیرند: 1- ایجاد یک نظم اجتماعی عدالت خواهانه مبتنی بر انسجام همگانی برای جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته باشند که نتیجه آن لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. 2- بوبوس به مخاطب می گوید ما در مرحله انتقالی هستیم و حرکت در فاز پایینی آن ، ( در لایه های پوپولیستی ) شرط دست یافتن به نظامی مردمی است که با بسط آگاهی طبقاتی مردم و سازمانیابی کارگران حول منافع طبقاتی مشترک به وجود می آید که خود، به نبرد طبقاتی سرنوشت سازی تبدیل میشود. در این نبرد پرولتاریا (شهروندی در پایینترین کلاس جامعه) سرانجام به پیروزی دست مییابد و بساط سیاست پیشین جور و ستم روبیده میشود. شاگرد بوبوس اعلام می کند که با این روند، دولت سرمایه داران سرنگون شده و به جای آن دولت سوسیالیستی یا حکومت کارگری عدالت خواه بر مسند قدرت میایستد. وظیفه این دولت دفاع از دستآوردهای اقتصادی - سیاسی کارگران و سرکوب توطئه گری هاو سنگ اندازی طبقه بورژوازی و هدایت جامعه بسوی جامعهای بدون طبقهاست. در این مرحله طبقات هنوز ملغی نشدهاند.ضرورت وجودی دولت وجود دارد.اما سوسیالیسم دوره گذار لغو طبقات اجتماعی است. در واقع سوسیالیسم حکومت مردانی است که از جمله شهروندانی در پایینترین کلاس جامعه هستند و اینها هستند که باید جامعه را اداره کنند. 3 - بوبوس به مخاطب خود القا می کند که آنها که سال هاست بر طبقه قدرت نشسته اند، همه بیمارند و فقط بوبوس است که پاک و محبوب است. او از طبقهایست که مولد ارزش به شمار میرود و این طبقه جز فرزند و شاگردان خود، ثروت دیگری ندارند. بوبوس وقتی به باغ بزرگ حکومت می رسد همه را هرزه می نامد و روایتگر هرزگی حاکمان می شود اما برای صریح سخن گفت دست و زبانش بسته است و تنها رو به در باغ با مردم سخن می گوید. دائم رو به در باغ حکومت می گوید" ای در بزرگ تو میبینی که همه اینها هرزه اند و من دروغ نمی گویم...." تمیثیلی از به در گفتن و دیوار شنیدن. نمایشی که در بطن خود زیرکانه ، بزرگان و پیشکسوتان و سران سیاست را به سخره می گیرد که دوره شان تمام شده و باید کنار بروند و به واگذاری قدرت بیاندیشند. اگر از ظاهربینی و سوت و کف زدن برای چهره های بازیگری بگذریم و چشم خویش بهتر بگشاییم، تحلیل عمیقی از مفاهیم نمایش های سال های اخیر- خصوصا دوسال گذشته - حاکی از آن است که غلبه القائات سیاست بر فرهنگ و هنر به نوعی تازه در مرکز هنرهای نمایشی ، رخ نموده است و این روند انگار همچنان ادامه دار است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]