واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: صبح روز امتحان كنكور مطمئن بودم كه رتبه ام تك رقمی خواهد بود اما تقدیر چنان رقم خورد كه در جلسه امتحان دچار خونریزی بینی شوم. با این حال رتبه 132 ریاضی هم رضایت بخش بود و من توانستم در رشته مورد علاقه ام - مهندسی عمران - در دانشگاه علم و صنعت سه سال قبل از پیروزی انقلاب پذیرفته شوم احمدی نژاد سرگذشت خود را در وبلاگ خود نوشته است: "در ایامی كه اشرافیت شرافت بود وشهرنشینی كمال، در خانواده ای تهیدست در روستایی دورافتاده از توابع گرمسار متولد شدم. از شهریور 1320 و سلطنت مستبدانه پهلوی دوم پانزده سال می گذشت كه پدرم كام مرا با تربت سیدالشهدا باز كرد. از آنجا كه قرار بود شاه كوركورانه ایران را دروازه تمدن غرب كند، طرح های زیادی اجرا شده بود تا ایران به بازار مصرف دیگری برای كالاهای تشریفاتی غرب تبدیل شود بدون آنكه در زمینه علمی پیشرفتی داشته باشد. فرهنگ ایران اسلامی ما اجازه چنین هجمه ای را نمی داد و مانعی بر سر راه آمال شاه و اربابان بیگانه اش بود. از این رو می خواستند تا آرام آرام این فرهنگ اصیل و مستحكم را كم رنگ كنند تا وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران به غرب روز به روز بیشتر شود. در پی اجرای همین سیاستها و رونق ظاهری شهرها، آن سالها سالهای هجوم روستائیان به شهرها بود. پس از پیاده سازی سیاست اصلاحات ارضی وضع روستاها به مراتب بدتر از گذشته گردید و روستائیان برای پیدا كردن لقمه ای نان فریب زرق و برق و ظاهر اغوا كننده شهرها را خوردند و شهرنشین یا به بیان دقیق تر "حاشیه نشین" شدند. بر خانواده ما نیز در روستا بسیار سخت می گذشت. با تولد من كه چهارمین فرزند خانواده بودم فشارها بیشتر شد. پدرم شش كلاس سواد داشت. او آهنگری زحمتكش و سرد و گرم چشیده و با ایمان بود و دین را به خوبی می شناخت. در مسجد حضور پررنگی داشت و قرآن و احكام درس می داد. اگرچه هیچگاه زرق و برق دنیا در چشم او ارزشمند نبود اما فشارهای زندگی او را نیز یك سال پس از تولد من وادار كرد به تهران مهاجرت كند. در تهران محله پامنار را برای سكونت برگزیدیم. برای دور شدن از فضای به ظاهر مترقی و در واقع بی هویت آن روز تهران كه با فشار رژیم شاه ایجاد شده بود، پدرم خانواده ما را با مسجد و منبر آشنا كرد. من نیز كمی كه بزرگتر شدم و دوران كودكیم آغاز شد همراه خانواده با مسجد و روحانی آن آشنا شدم. پدرم همیشه روزنامه می خرید. كلاس اول بودم كه با كمك بزرگترها خبر تصویب كاپیتالاسیون را در روزنامه خواندم. اگرچه آن روز معنی آن را نمی فهمیدم اما از اعتراضهایی كه در حوزه های علمیه به رهبری حضرت امام به آن شد و از برخورد شدید و خشنی كه شاه با معترضین داشت پی بردم كه شاه می خواهد برگ دیگری از تحقیر مردم كشور در برابر بیگانگان را به كارنامه خود بیافزاید. همان سالها بود كه در پانزدهم خرداد، شاه یاران امام (رحمه ا... علیه) را به خاك و خون كشید. آنروزها امام تازه از زندان آزاد شده بود. ...رفته رفته تحمل امام دیگر برای شاه ممكن نشد و از آنجا كه می دانستند كشتن او قیام خونین غیر قابل مهاری در پی خواهد داشت تصمیم گرفتند امام را تبعید كنند تا به زعم خود میان او و یارانش فاصله بیاندازند و انقلابی كه در شرف وقوع بود را مهار كنند... دوران دبیرستان من همراه با جشن های 2500 ساله شاهنشاهی بود. آن سالها فشار فقر بر اقشار محروم مضاعف شد بود. تحمیل هزینه های سنگین جشنها و عیش و نوشهای خاندان شاه و اشراف زادگان و مهمانان خارجیشان كمر مردم را می شكست. تمام ملزومات این جشنها با هواپیماهای اختصاصی از اروپا به ایران آورده می شد و شاید بتوان ادعا كرد كه جشنهای ننگین 2500 ساله شاه خائن پرهزینه ترین جشن تاریخ تمدن بشری بود. بگذریم، در چنین شرایطی دیگر پتك و سندان پدر كفاف مخارج خانواده را نمی داد و من مجبور شدم برای كمك به خانواده و تامین خرج تحصیل در كارگاه یكی از همسایه ها مشغول به كار شوم و كانال كولر پرس بزنم. با وجود آنكه بسیار بازیگوش و پر جنب و جوش بودم اما از درس و مدرسه هم غافل نبودم و دانش آموز ممتاز محسوب می شدم. از همان دوران بود كه به معلمی علاقه مند شدم و گاه و بیگاه برای دوستانی كه تقاضای كمك داشتند در خانه یا مسجد كلاسهای تقویتی برگزار می كردم. سال آخر دبیرستان با چند كتاب تست و تلاش شبانه روزی مانند همه كنكوری ها و البته بی نصیب از كلاس های تقویتی كنكور خود را برای این آزمون آماده كردم. قرار داشتن در بحبوحه جریان انقلاب و فعالیتهای مبارزاتی پراكنده علیه رژیم شاه باعث نشده بود كه دچار ضعف تحصیلی شوم و با تلاش مضاعف سعی می كردم تا در كنار فعالیتهای اجتماعی و انقلابی آمادگی علمی خود را نیز همواره در حد مطلوب نگه دارم. صبح روز امتحان كنكور مطمئن بودم كه رتبه ام تك رقمی خواهد بود اما تقدیر چنان رقم خورد كه در جلسه امتحان دچار خونریزی بینی شوم. با این حال رتبه 132 ریاضی هم رضایت بخش بود و من توانستم در رشته مورد علاقه ام - مهندسی عمران - در دانشگاه علم و صنعت سه سال قبل از پیروزی انقلاب پذیرفته شوم...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]