واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: «ترشيده شده، از بس كه اخلاقش بده؛ همه ميگن به مادرش رفته.» «ورشكست شد؟... حقش بود.... اينقدر كه حلال و حروم كرد...» «بچهها رو ول كرده به امان خدا؛ آخه كار كه مال زن نيست؛ بشين خونه بچههاتو بزرگ كن... .» اينها و صدها مانند اين را در طول زندگي شنيده و شايد هم گفتهايم. سخناني از سر حدس و گمان؛ اغلب بيپايه و اساس و شايد براي ارضاي روحي ناآرام. اينچنين بيپروا در مورد ديگران گفتن، چيزي جز نشانهاي از بيماريها نيست. مشخص نيست، چه كسي و چگونه مجوز اين گونه سخنپراكني را به ما انسانها ميدهد؛ ما كه خود را اشرف مخلوقات ميدانيم. اين داستان را بخوانيد. *** روزي كارمند اداره پست كه به نامههايي با آدرس نامعلوم رسيدگي ميكرد متوجه نامهاي شد كه روي پاكت آن با خطي لرزان نوشته شده بود: نامهاي به خدا ! هر چند غلط، با خودش فكر كرد بهتر است پاكت را باز كند و نامه را بخواند. در نامه اين طور نوشته شده بود: خداي مهربان بيوهزني 75 ساله هستم كه زندگيام با حقوق ناچيز بازنشستگي ميگذرد. ديروز يك نفر كيف مرا كه صد دلار در آن بود دزديد. اين تمام پولي بود كه تا پايان ماه ميتوانستم خرج كنم. هفته ديگر عيد است و من چند نفر از دوستانم را براي شام دعوت كردهام. اما بدون آن پول چيزي نميتوانم بخرم. هيچكس را هم ندارم تا از او پولي قرض بگيرم. تو اي خداي مهربان تنها اميد من هستي... كارمند اداره پست خيلي تحت تاثير قرار گرفت و نامه را به ساير همكارانش نشان داد. نتيجه اين شد كه همه آنها دست در جيب خود كردند و هر كدام چند دلاري روي ميز گذاشتند. بالاخره 96 دلار جمع شد و آن را از روي نشاني پاكت، براي پيرزن فرستادند... همه كارمندان اداره پست از اينكه توانسته بودند كار خوبي انجام دهند خوشحال بودند. عيد آمد و تعطيلات به پايان رسيد. مدتي بعد، نامه ديگري از آن پيرزن به اداره پست رسيد كه روي آن نوشته شده بود: نامهاي به خدا! همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند. مضمون اين نامه چنين بود:خداي عزيزم. چگونه ميتوانم از كاري كه برايم انجام دادي تشكر كنم. با لطف تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا كنم و روز خوبي را با هم بگذرانيم. من به آنها گفتم كه چه هديه خوبي برايم فرستادي...البته 4 دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان بيايمان اداره پست آن را برداشتهاند!!! *** آيا ما هم در برابر ديگران، چنين رفتار ميكنيم؟ ما هم بيدغدغه، لب به سخن ميگشاييم؟ يادمان نرود كه سخني كوتاه، گاه چون سيلي بنيان كن، آبروي انساني را ميبرد.يادمان نرود، سخن ناحق، چون آتشي، بنيان دوستيها را ميسوزاند. يادمان نرود كه پيش از هر سخن و اظهارنظري، قدري، فقط قدري تأمل كنيم و بينديشيم. توضيح ضروري ضمن تشكر از همراهان خوب چارديواري كه همه هفته ما را با انبوهي از نامهها و ايميلهاي خود شرمنده ميكنند، بر اين نكته ضروري تاكيد ميكنيم كه در اين ستون فقط داستانكهايي به چاپ مي رسد كه نوشته خود افراد باشد و از جايي كپيبرداري نشده باشد. علي مهربان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 577]