واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: یادداشت محمدرضا تاجیک در ستایش میرحسین 1مثل او. مثل میرحسین موسوی. انسانی متعادل؛ زیبا صورت و سیرت؛ کم گو و زیاد شنو؛ اصول گرا و آزاداندیش؛ ایدئولوژی گرا و غیرمتصلب؛ آرمان خواه و غیرتمامت خواه؛ مردم گرا و نه نخبه ستیز؛ محتاط و نه محافظه کار؛ دین باور و نه عقل گریز؛ انقلابی و نه افراطی؛ کثرت گرا و نه آنارشیست؛ وحدت گرا و نه «من»گرا؛ جمع گرا و نه فردستیز؛ عدالت خواه و نه خواهان برابری در فقر؛ ارزش محور و نه واقعیت گریز؛ عزت گرا و نه مصلحت ستیز؛ تجددگرا و نه سنت گریز؛ عرفان گرا و نه صوفی؛ سلطه ستیز و نه رابطه گریز. مثل او. مثل میرحسین موسوی. هنرمندی سخت دوست داشتنی؛ هنرمند و دردمند؛ خاکی و افلاکی؛ لطیف و ظریف؛ پرشور و پراحساس؛ پرامید و پرنشاط؛ نقاشی صاحب سبک؛ نقاشی صاحب نقش؛ نقاشی خالق نقش: نقشی از جامعه، آنگونه که هست و آنگونه که باید باشد؛ نقشی از من و تو، آنگونه که هستیم و آنگونه که باید باشیم؛ نقشی از هزاران راه رفته و هزاران راه نرفته؛ نقشی از زیبایی ها و زشتی ها؛ نقشی از خودی سازی ها و دگرسازی ها؛ نقشی از حریم ها و حرمت ها؛ نقشی از نماهای دور و نزدیک؛ نقشی از کامیابی ها ناکامیابی ها؛ نقشی از راه ها و رهروها؛ نقشی از رفتن ها و نرفتن ها؛ نقشی از افراط ها و تفریط ها؛ نقشی از حال و آینده؛ نقشی از چالش ها و فرصت ها؛ نقشی از مردمی ها و نامردمی ها؛ نقشی از باهم بودن ها و برهم بودن ها؛ نقشی از امیدها و نامیدی ها؛ نقشی از اشک ها و لبخندها.مثل او. مثل میرحسین موسوی. سیاست پیشه ای با اخلاق؛ صاحب قدرتی با مرام؛ بازیگر زمین های ناهموار؛ تدبیرگر روزهای سخت: تدبیرپیشه ای که در بحرانی ترین شرایط تاریخی این مرز و بوم، و در شرایطی که از منجنیق آسمان و زمین بلا می بارید، تصویر و تصدیقی زیبا و خاطره انگیز و ماندگار از «مدیریت» کلان یک جامعه ی دینی-انقلابی برجای گذاشت؛ دولت مردی که در زمانه ی مقبولیت و مشروعیت «دولت گرایی»، «تمرکزگرایی»، «انجماد/انقباض گرایی اقتصادی»، و «چپ گرایی های کودکانه»، گام در راهی «میانه» (در میانه راست و چپ افراطی) نهاد، و به مثابه جزئی از «راه حل» مشکلات شالوده شکن جامعه ی خود نقش آفرینی کرد. 2نمی دانم، در آینده، یکبار دیگر جامعه ی ما «مثل او» را در عرصه ی سیاست و قدرت تجربه خواهد کرد یا خیر، اما می دانم، «او» و «مثل او» چه «بیایند» و چه «نیایند»، همیشه در زیباترین حوض های نقاشی مردم این سرزمین کهن حضور سبزشان نقش شده است؛ حضوری شبیه «یار دبستانی»؛ شبیه «حسن و محبوبه» (آنگونه که معلم بزرگوار ما شریعتی از آن سخن می گفت)؛ حضوری به مثابه یک الگو؛ به مثابه کسی که چون بپرسیم که آیا می توان «درقدرت» و در عین حال «برقدرت» بود، بی درنگ «او» در پاسخمان می نشیند؛ اگر بپرسیم که آیا می توان جز در رضای خدا و خلق خدا به قدرت نیندیشید، بی درنگ «او» در پاسخمان می نشیند؛ اگر بپرسیم آیا می توان دست مهر امام را بر سر داشت و در برابر بی مهری های این و آن دم فروبست، بی درنگ «او» در پاسخمان خواهد نشست؛ اگر بپرسیم که آیا می توان در دوران تبدیل شدن انقلاب به نظام، کماکان دلمشغول و دلنگران شعارها و آرمان های انقلاب بود، بی درنگ «او» در پاسخمان خواهد نشست؛ اگر بپرسیم آیا می توان در زمانه ای که انقلابیون به طبقه ی حاکم و مرفه تبدیل شده اند، کماکان دغدغه فقر و غنا را داشت و به پابرهنگان، کوخ نشینان، و حاشیه نشینان اندیشید، بی درنگ «او» در پاسخمان خواهد نشست؛ و بالاخره، اگر بپرسیم که آیا می توان «میرحسین موسوی» بود و مرعوب شکوه و عظمت خود نشد، بی درنگ «او» در پاسخمان خواهد نشست. 3نمی دانم، ولی باز می دانم که در آستانه ی ورود به دهه ی چهارم انقلاب، سخت نیازمند نوشتن «تاریخ حال» و «تاریخ سکوت» هستیم: سکوتی که یک دنیا حرف برای گفتن دارد؛ سکوتی که پر از فریاد است؛ سکوتی که در ژرفای وجود خود، تاریخ یک انقلاب و یک ملت را پنهان دارد. نمی دانم می توانم این تاریخ سکوت را بنویسم یا نه، اما می دانم که باید بنویسم. باید بنویسم، شاید که «یاسی» دیگر «پاس» داشته شود.منبع: کلمه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 678]