واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: وقتى سرطان دريبل مى خورد بازگشت بابك معصومى شنيدن خبر بيمارى سرطان خون بابك معصومى شوك بزرگى به جامعه ورزش بود. حالا شنيدن خبر بازگشت او به تمرينات شوكى است بزرگتر. بازيكنى كه يك دهه در تيم ملى بازى كرد و افتخارات بسيارى آفريد روزهاى بدى را پشت سر گذاشته است. او در حين شيمى درمانى حتى به هپاتيت مبتلا شد كه بيش از ۵۰۰ ميليون ويروس در بدنش منتشر كرد اما معصومى دوام آورد. او مقاومت كرد و مى خواهد به مبارزه اش ادامه دهد. ملى پوش سابق فوتسال ايران با خواندن كتاب زندگى نامه لانس آرمسترانگ، اسطوره دوچرخه سوارى جهان مى خواهد به ميادين ورزش بازگردد. او بى توجه به مشكلاتى كه دارد تمريناتش را هم آغاز كرده است. آيا آرمسترانگ ديگرى در راه است؟ بازگشت شما به تمرينات همه را به نوعى غافلگير و البته شادمان كرده است بايد اين كار را مى كردم. خودم هم خيلى خوشحالم. الآن روزى تا يك ساعت مى دوم. دكتر خسروى به من گفته كه اين كار را بكنم. گفت كه مى توانم ۵۰دقيقه بدوم. فعلاً كه شروع كردم. بعد از اين مدت كه با بيمارى دست و پنجه نرم كرديد تمرين كردن دشوار نيست؟ يك مقدار سخت است. ولى براى من اين چيزها ديگر معنى ندارد. من با همه چيز مبارزه مى كنم. مى روم مدرسه فوتبالى كه در كرج دارم مى دوم. بعضى وقت ها هم مى دوم سر اتوبان. پارك جهان نما جايى است كه در آنجا مى دوم. به من فشار زيادى وارد مى شود. بدنم خيلى چيزها را تحمل مى كند اما روز به روز بهتر مى شوم. اين موضوع مرا خيلى اميدوار كرده است. كاملاً از روحيه اى كه پيدا كرده ايد مشخص است بله. الحمدلله روحيه ام خوب است. من با اين قضيه كنار مى آيم. از چه زمانى متوجه اين بيمارى شديد پزشك ها معتقدند بيمارى شما پيشرفته است پس چطور قبلاً اثرات آنها مشخص نبود؟ ببينيد من يك مقدار سردرد داشتم. ديدم زياد شده پايم هم مى سوخت. اين اواخر حتى راه مى رفتم بدنم يك دفعه مى گرفت. هر دو ساعت يك بار اين اتفاق مى افتاد. نمى توانستم تكان بخورم. عرق شديدى مى كردم. خيلى استرس داشتم. حتى نمى توانستم بنشينم. دو دقيقه يك جا مى نشستم بعد بلند مى شدم مى رفتم جاى ديگر يك آشوبى درونم وجود داشت. همه اش شده بود سوزش شديد بدن و عرق سرد. رفتم دكتر كه يك آزمايش خون از من گرفتند. گفتند سريع بروم اورژانس بيمارستان از آنجا بود كه فهميدم سرطان خون دارم. حتى گفتند خيلى پيشرفته است. كارى از من ساخته نبود. دكتر شروع كرد به شيمى درمانى و كورتون زدن. خونم را عوض مى كردند. در اين مدت مشكلات زيادى داشتم. يك بار كبدم مشكل پيدا كرد. بعد ريه هايم چرك كردند. دريچه قلبم هم به مشكل خورد. خيلى سخت بود. ولى من هيچ وقت نمى خواهم بازنده باشم. هر كسى جاى من بود شايد اين مريضى را تحمل نمى كرد. خيلى دردآور است. فقط بايد با آن مبارزه كرد. ظاهراً كتاب زندگى نامه آرمسترانگ را هم خوانديد. اين موضوع چقدر در روحيه تان تأثيرگذار بوده؟ بله، آقاى ابوالحسنى كه بيمارى مرا داشت، اين كتاب را ترجمه كرد. اين كتاب را كه خواندم خيلى در روحيه ام تأثير گذاشت. من به همه كسانى كه سرطان دارند توصيه مى كنم آن را بخوانند. وقتى داستان زندگى آرمسترانگ را مى خوانى فكر مى كنى كه او ۱۰مرتبه بايد مرده باشد. دوسال تمام شيمى درمانى كرد ولى بعدش آمد و چند بار هم توردوفرانس را برد. درواقع با خواندن اين كتاب تصميم گرفتيد برگرديد به تمرينات؟ من به خاطر مردم اين كار را مى كنم. آنها خيلى دوست دارند كه اين كار را انجام بدهم. بيرون كه مرا مى بينند، مى پرسند كه كى برمى گردى اين خواسته مردم خيلى به من انگيزه مى دهد. حرف يك نفر، دو نفر نيست.هر كسى كه مرا مى بيند اين را مى خواهد. يك انگيزه ديگر هم دارم. مى خواهم به همه ثابت كنم كه اين مريضى را مى شود پشت سر گذاشت. آنها كه سرطان دارند بايد اميدوار باشند. قوى باشند. بايد با آن مبارزه كنند. من ثابت مى كنم سرطان را هم مى شود دريبل كرد. فكر مى كنيد از پس اين كار برمى آييد؟ همه تلاش خودم را مى كنم. من يك جنگ بزرگ را شروع كردم. بقيه اش با خداست. الآن چقدر در تمرينات به خودتان فشار وارد مى كنيد؟ تمرين كردن من هم داستان دارد! در اين مدت كه براى پيوند مغز استخوان مى رفتم بيمارستان، حالم خيلى خراب بود. فكر كردم ورزش كنم وضعم بهتر مى شود. يواشكى شروع كردم به دويدن. دكترها نمى دانستند اين كار را مى كنم. قرار بود يك ماه پيش به من پيوند مغز استخوان بزنند كه گفتند يك مشكلى وجود دارد. من ديدم حالم خيلى بهتر شده. حتى خون جديد نزدم. فعلاً مغز استخوان خودم كار مى كند. البته اين را هم بگويم خيلى سخت بود برايم. وقتى شيمى درمانى مى كردم بدنم خيلى ضعيف مى شد. اما من مى خواهم الگويى باشم براى همه سرطانى ها. به همه مى گويم كه مى شود با اين بيمارى مبارزه كرد. البته الآن روزى يك ربع تا ۲۰ دقيقه با توپ كار مى كنم ولى كم كم زياد مى شود. پزشكان اجازه اين كار را به شما مى دهند؟ من چند وقت پيش كه به دكتر گفتم يواشكى تمرين مى كنم تعجب كرد. گفت: مگر مى توانى اين كار را انجام بدهى خودم هم به دكتر گفتم كه خيلى راغب نيستم مغز استخوان پيوند بدهم. در ضمن تا ۷۰ درصد نمى شود اين كار را انجام داد. براى پيوند مغز استخوان بدن بايد ۱۰۰ درصد آمادگى را داشته باشد. اگر يك درصد هم ترديد به وجود بيايد جلوى آن را مى گيرند. به من گفتند به خاطر يك مشكل ژنتيكى فعلاً نمى توانند پيوند مغز استخوان بزنند. شنيديم خيلى علاقه مند هستيد كنار وحيد شمسايى بازى كنيد؟ بله. خيلى دوست دارم. وحيد بازيكن بزرگى است. او افتخار ورزش ما است. اما الآن در اصفهان بازى مى كند و نمى توانم با او همبازى بشوم. بازى هاى ليگ را به طور كامل پيگيرى مى كنيد؟ بله. مى دانم كه ماهان اصفهان اول است. ارم كيش هم اين تيم را تعقيب مى كند. تام ايران خودرو كه يك زمانى در اين تيم بازى مى كردم نيز چند نتيجه بد به دست آورده و مربى خود را عوض كرده است. آيا با تيمى هم براى بازى كردن مذاكره كرده ايد؟ نه. هنوز با هيچ تيمى حرف نزده ام. مى خواهم وقتى آماده شدم اين كار را بكنم. با دكتر معالجم هم اين موضوع را مطرح كردم. البته به خودم نگاه مى كنم و توانم را مى سنجم. من اين كار را حتماً انجام خواهم داد. بازى هاى ليگ خيلى پرفشار است. با اين حال خيلى مصمم به بازى كردن هستيد قبول دارم ولى من آرام آرام فشار تمرين ها را زياد مى كنم. شما شك نكنيد كه من برمى گردم به ميادين. من به خاطر اين مردم و كسانى كه درد مرا دارند صددرصد بازى خواهم كرد. مى خواهم الگويى براى آنها كه سرطان دارند باشم. آنها نبايد مأيوس بشوند. اگر من برگردم خيلى ها روحيه پيدا مى كنند تا با بيمارى شان مبارزه كنند. اگر پزشكان اجازه اين كار را ندهند؟ من برمى گردم. تصميم خودم را گرفته ام. نهايت اش اين است كه مربى بازيكن مى شوم. در اين مدت خيلى ها سراغ شما را گرفته اند. اما ظاهراً كمك هاى يكى - دو نفر را نمى توانيد فراموش كنيد من قبل از هر كس از آقاى لنكرانى وزير محترم بهداشت تشكر مى كنم كه همه هزينه هايم را متقبل شده است. از مسئول روابط عمومى اين وزارتخانه هم ممنون هستم. على كريمى و وحيد شمسايى هم خيلى زحمت كشيدند. على كريمى آمد بيمارستان يك چك سفيد گذاشت. به رئيس بيمارستان گفت هرقدر هزينه درمان معصومى مى شود مبلغ آن را بنويسيد. من نمى دانم چه بگويم. فقط مى توانم بگويم بايد قدر كريمى و امثال او را بدانيم. ريخته گران، مرتضوى، مديرعامل پيكان، مسئولان فوتسال و فوتبال مملكت، مسئولان سازمان ورزش و.// همه به من خيلى لطف داشته اند. از صادق درودگر كه دائم دنبال كارهايم است. از عابدزاده، آجرلو، سردار طلايى و رسانه ها كه مرا تنها نگذاشتند تشكر مى كنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 245]