تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833590632




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بخاطر مکتب اشگ بریز


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اگر اشكی می ریزی بخاطر مكتب بریز
شهید جهان آرا
تیتر مطلب ما از آخرین جمله ی سخنرانی فرمانده شهید سپاه خرمشهر ، محمد جهان آرا در تیر ماه 1360 اقتباس شده است . قسمتی از این سخنرانی را با هم می خوانیم : ماه اول جنگ بود ... شب من رفتم ستاد جنگ برای سركشی و صحبت درباره برخی مسایل جنگی . ساعت ده و نیم شب بود كه تلفن ستاد جنگ زنگ زد . برادری كه مسوول پاسخ تلفن بود گفت : بیا كه مقر سپاه را با توپ زدند ! پاسخی به او ندادم . بدون آن كه حرفی بزنم ، بلافاصله سوار ماشین شدم و به طرف مقر آمدم . هوا كاملاً تاریك بود و چیزی نمی دیدم . به مقر كه رسیدم ، دیدم همه جا ساكت است و صدایی به گوش نمی رسد . صدا كردم ، اما كسی پاسخم نداد . در تاریكی وارد مقر شدم و خودم را به سالنی كه بچه ها در آن خوابیده بودند رساندم . همه جا تاریك بود و هیچ جایی دیده نمی شد . بوی شدید باروت و دود به مشام می رسید . بلافاصله برگشتم به طرف ماشین ، چراغ قوه را برداشتم ، روشن كردم و دوباره به طرف سالن رفتم . به سالن كه رسیدم از آن چه كه دیدم سرجایم خشكم زد . تعدادی دست و پای قطع شده و خونین این طرف و آن طرف دیده می شدند . جسدهای بچه هایی كه تا همین چند ساعت قبل مقابل عراقی ها ایستادند و تانك های آن ها را به آتش كشیدند ، این جا و آن جای سالن تكه و پاره با صورت های مچاله شده و سوخته افتاده بود . بعداً فهمیدم گلوله توپ صد و هشتاد عراقی ها ، مستقیم روی همان سالنی كه بچه ها در آن به خواب رفته بودند ، فرود آمد و هشت تن از بچه ها را لت و پار كرده است . حدود چهل و اندی آدم آن جا بودند . هشت نفر متلاشی شده بودند و مابقی نیز دست و پایشان قطع شده یا شدیداً زخمی شده بودند . چند نفر هم كور شده بودند . وقتی جسدهای آن هشت نفر را كه در خواب به خواب ابدی فرو رفته بودند دیدم بی اختیار به یاد كربلا افتادم . با خودم گفتم : خدایا این چه حكمتی است ؟ مثل امام حسین « ع » كه بدن پاره پاره اصحاب ، یاران و برادران خود را از صحنه جنگ به چادر شهدا می برد . بچه ها را صدا زدم و با كمك آنان اجساد شهدا و زخمی ها را در آمبولانس گذاشتیم و به بیمارستان بردیم . كلافه بودم ، سوار ماشین شدم و رفتم به طرف مسجد جامع خرمشهر . همین طور كه در تاریكی می رفتم ، دیدم كسی در خیابان سرگردان راه می رود . یكی از بچه ها بود . پیاده شدم و به طرفش رفتم . دیدم یكی از سرگروه ها ست . حالت دیوانه ها را داشت . مرا كه دید به طرفم آمد . پرید در آغوشم و زار زار زد زیر گریه و گفت : محمد ! بچه ها رفتند ... هیچی دیگه نمونده . ما دیگه برای چی بمونیم ؟ بغلش زدم و آرامش كردم و گفتم : نه ! ناراحت نباش ! این راه ما و راه امام ما ست . برو خودت را برای فردا صبح آماده كن . امیدوارم كه خدا از ما راضی باشد . رضایت او كافی است . بچه ها هم جای بدی نرفتند ! مسلماً الان جایگاهشان بهشت است . بعد اضافه كردم . هیچ وقت به خاطر بچه ها اشك نریز . هیچ وقت ! اگر اشكی می ریزی به خاطر مكتبت بریز . »منبع : دو هفته نامه كمان ـ سال هفتم ش 142 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 197]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن