واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مروری گذرا بر زندگی یادگار امام
اسفند 1324 متولد شد و 26 اسفند 1373 به دیار یار شتافت. چنان سریع و پرشتاب به پدر پیوست که معلوم بود، همان چند سال فراق پدر، با او چه کرده است! پس از پدر هرجا میرفت، عطر و بوی خمینی از او به مشام میرسید و گاه که عرصه خیلی بر او تنگ میشد، فارغ از روال رسمی مجالس سخن و دیدار، آهی میکشید و غمگینانه میگفت: دلم برای او خیلی تنگ شده است و چه زیبا گفت، همسر فاضلهاش که او همچون ماه به دور خورشید در گردش و طواف بود؛ صادق، صمیمی، مخلص، وفادار و امام که به سختی درباره افراد شهادت میداد و فارغ از رابطه پدر و فرزندی در پیامی درباره وی، چنین شهادت داد: «اینجانب در پیشگاه مقدس حق، شهادت میدهم که احمد از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب، در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتار یا گفتاری که برخلاف ایده انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدم و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و کمککار من بوده است و خود نیز میگفت، از زمانی که خود را شناخته، لحظهای از خدمت به آرمانهای امام سر باز نزده است. در ماجرای تبعید امام(ره) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام جز خدا همراهی نداشت، این او بود که در آن بیابان غربت و درد، پروانهوار به دور شمع امام(ره) میچرخید و سرانجام همو بود که با تیزبینی خاص خویش، مهاجرت به فرانسه را به امام(ه) پیشنهاد کرد و امام(ه) هم پذیرفت.همسر او میگوید، در دوران تبعید امام(ره) وقتی احمد برای درس به بیرون میرفت، هیچگاه امید بازگشت او به خانه را نداشته است، زیرا هر لحظه احتمال دستگیریاش را میداد.
خود او میگفت: به جای اینکه به درس و مباحث علمی برسم، ترجیح میدهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنجهای امام باشم.همو بود که پس از درگذشت برادر مجتهدش، مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی در آن شرایط سخت نجف، بار سنگینی را به دوش کشید تا ضربه و فشار کمتری به امام(ه) و اصحاب او وارد آید.این اواخر به روستایی در حواشی قم رفت و در خانهای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(ه) گذری کرد، چه از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او میخواست از همین اوقات، بهترین آمادگیها را برای دیدار یار فراهم کند.از او که حقیقتا «آقازاده» و «امامزاده» بود، ماترک و ارثی باقی نماند و این از وصیتنامه او روشن است و البته از پدری همچون امام(ه)، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوختهای فراهم نیاورد. به وصیتنامهاش بنگرید که سرفرازانه در بندی از آن مینویسد: من شخصا در هیچ بانک و مؤسسه یا شرکتی و از این قبیل، وجهی (مالی) ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریههای مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقرا شود.
او در همان خانه کاهگلی قم، تا پاسی از شب به عبادت میگذرانید و به عاقبت کار اندیشید و عجب اینکه به درستی گفته بود، من سه ماه بیشتر در این دنیا مهمان شما نیستم. این اواخر از همه اطرافیان، بی هیچ سابقهای حلالیت میطلبید و همه در شگفت از این رفتاری که برای آنان ابهام داشت و عجیبتر از وصیت فرزندان امام، یکی وصیت حاجآقامصطفی به پدر است و دیگری وصیت حاجاحمدآقا به مادرش و چه رازی در این ارتحال زودهنگام دو برادر است، خدا میداند و بس!درود و رحمت خدا بر او و پدر و برادرش باد که تا عالم و آدم است، از خاندان خمینی، جز به عظمت و اخلاص و پاکی و نیکی یاد نخواهد شد. ارسالی از آقای هاشمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]