واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از عقاب تنها یك مشت پر را نشانمان میدهند!مجموعه «یك مشت پر عقاب» به كارگردانی (اصغر هاشمی) را شاید بتوان پایان خوشی برای سال 86 در تلویزیون دانست.سریالی خوشساخت و موفق كه تلاش كرده رویكرد تازهای به مقوله انقلاب داشته باشد و به جای محور قرار دادن آن در داستان، به آن از پنجره یك خانه در قالب ملودرامی جذاب نگاه كند.اما اتفاق بامزهای كه برای این سریال افتاد، نوع بدیع پخش آن است كه طبق برنامهریزی و تصمیم مدیران شبكه یك بهطور نامنظمی (در شبهای شنبه، دوشنبه، چهارشنبه و روز جمعه) روی آنتن رفت تا در پایان اسفندماه سر و ته ماجرا به هم رسیده باشد، غیر از آن كه احمدآقالو هم از وسط داستان جای پرویزپورحسینی را گرفته و در برخی قسمتها، 2 بازیگر جای یك كاراكتر بازی كردهاند!اصغر هاشمی كارگردان باتجربهای است كه آثارش بیش از این از سینما و تلویزیون پخش شده و قبلاً با كارهایی به یاد ماندنی مثل سریال «آپارتمان» ثابت كرده كه تلویزیون و مخاطبش را خوب میشناسد.او این بار دلخوریهایی از پخش مجموعه داشت كه موجب شده بود چندان تمایل به گفتوگو نداشته باشد، اما به درخواست ما پای میز مصاحبه نشست، شاید بتوانیم با مطرح كردن آنها به حل این نوع مسائل در تلویزیون كمك كنیم!
آقای هاشمی چطور است گفتوگو را از زمان تولید مجموعه آغاز كنیم تا برسیم به پخش. از اول كار را در سیمافیلم شروع كردیم ولی مدیریت این مدیریت امروز نبود. در واقع زمانی كه كار در مرحله نگارش بود و هنوز كامل نشده بود تا ما بر طبق آن اقدامات اولیه را انجام دهیم.به ما اطلاع دادند كه اگر این مدیریت عوض شود و شما كار را آغاز نكرده باشید مدیریت جدید ممكن است این كار را نخواهد و منتفی شود! این بود كه ما در یك عجله و در یك شرایطی كه خیلی چیزها جور نبود مجبور شدیم وارد تولید شویم و كار را كلید بزنیم.وقتی فیلمنامه هنوز كامل نبود، قاعدتاً لوكیشنها هم انتخاب نشده بود، خیلی از بازیگران را انتخاب نكرده بودیم.لباسها دوخته نشده بود و... وقتی هم شروع كردیم بودجه نمیدادند. كار مدام متوقف میشد و زمان از دست میرفت.خلاصه خیلی با این كار موافق نبودند و میگفتند بچه ناخوانده است! و اینها جدالهایی بود كه ما در طول ساخت داشتیم و در تولید 50 درصد ایدهآل ما از دست رفت.20 درصد هم در مرحله میكس و صداگذاری و موسیقی و... 20 درصد هم كه در پخش دارند از بین میبرند!• ای بابا. اینطور كه شما گفتید چیزی از كار باقی نماند! چرا دیگر، 10 درصدش باقی مانده.• كار كه بد نشده، آنقدر شكسته نفسی نكنید! میدانید واقعیت این است كه تماشاگر ما كمتوقع شده و دیگر هیچ انتظاری از این جعبه ندارد كه یك كار خوب نشانش بدهد.من اصلاً خودم خجالت میكشم وقتی میگویند آقا كارتان خوب است! آخر در مقایسه با چی؟ نسبت به این اتفاقاتی كه دارد در تلویزیون میافتد و در اوضاع و احوالی كه همه وظیفهشان را انجام نمیدهند و همه زحمت نمیكشند، بله – اما در مقایسه با استانداردهای جهانی نه.• مضمون «یك مشت پر عقاب» كه مضمون حساسیتبرانگیزی نیست برای پخش. حذفیات مجموعه شما به چه چیز مربوط میشود؟ نه، ما بحث مضمونی نداشتیم. قصه ما اصلاً یك ملودرام معمایی جنایی است. حذفیات همه مربوط به مواردی است كه برای خود من هم سؤال شده چرا باید حذف شود.مثلاً ما یك سكانس 7 دقیقهای داشتیم در پادگان كه حذف شد، مربوط میشد به شب ترخیص سربازان كه دور هم جمع شده بودند برای خداحافظی، میگفتند و میخندیدند.اصلاً آدم احساس میكند تمام تلاش نظارتكنندگان این است كه افت و خیز كارها را بگیرند. آن چیزی كه ذات نمایش است و شما باید در آن با كنشها و تنشها روبهرو باشید.میخواهد همه را خطی كند. هیچ اتفاقی نیفتد در داستان، شما یك خط باریك را بگیرید و بروید.• خب درعوض تماشاگر تخیلش قوی شده. پیش خودش میگوید اینجا حتماً یك چنین چیزی بوده كه حالا دیگر نیست! یعنی میداند كه از یك عقاب تنها یك مشت پرش را نشان میدهند.بله، دقیقاً فقط میتواند بگوید دیگر نیست! اما تلویزیون مسئول است كاری را به شما نشان دهد كه روی نگاه شما اثر بگذارد.به ما گفتند این یك جور دانشگاه است. پس تصور كنید مثل این است كه شما یك استاد را دعوت كنید با صرف كلی هزینه و وقت و انرژی و بعد وقتی از كلاس رفت بیرون، از شاگردانش بپرسید چی یاد گرفتهاید؟ بگویند ما هیچی نفهمیدیم!• البته اینطور هم نیست. بیننده بیخبر هست اما بیهوش نیست. مثلاً همین موضوع نامزدی امیرحسین و غزاله. كاملاً روشن است كه این دو تا نامزد نیستند و این بهطور نچسبی توسط دوبله و زمان پخش به كار القا شده. امیدوارم همینطور باشد. مثال خوبی بود. ببینید در درام كنش و واكنش است كه كشمكش را میسازد و دعوای بین امیرحسین و غزاله در قصه ما دعوای دو تا دیدگاه است كه اگر وجود نداشته باشد اتفاقی نمیافتد.امیرحسین یك جوان احساساتی است، طرز برخوردش واكنش سریع است و میخواهد همه جا آنارشی برخورد كند، در مقابل غزاله یك دختر آرام و منطقی است كه حقوق خوانده و پیرو قانون است.در تمام طول كار شما میبینید كه این دختر و پسر كه یكی میخواهد به قول خودمان قیصری رفتار كند و دیگری سعی میكند كنترلش كند با هم در كشمكش هستند و این جدال تا پایان وجود دارد.حالا تصور كنید به ما گفتند باید این دو تا را نامزد معرفی كنید از آغاز كار، آن هم در زمان پخش و بعد از ساخته شدن كار! گفتند اگر نامزد نباشند ما همه سكانسهای مربوط به این دو نفر را در میآوریم.حالا به قول شما اینها شباهتی به دو آدم كه با هم نامزد هستند ندارند، برای اینكه نامزد نیستند!• مسئله دیگر پوششهاست ،كه در مكانهای عمومی مثل پزشكی قانونی یا دادگاه هر زنی كه میبینیم پوششاش كاملاً امروزی است. خب ما سر همین موضوع هم مسئله داشتیم. كارگردانهای دیگر میروند بازیگر خارجی میآورند، این مسائل را هم ندارند. بازیگر لبنانی است، مسلمان هم هست، شیعه هم هست اما پوششاش هرچه باشد چون خارجی است اشكالی ندارد.به هر حال من هم سعی كردم تا جایی كه امكان دارد حضور زنها را كم كنم، چون غیرواقعی بود.تنها كاری كه از دستمان بر میآمد این بود كه زنها را غیر از خانواده، در ادارات و مكانهای دولتی تا جایی كه ممكن است حذف كنیم.چه كار باید میكردیم؟• اكثراً بازیگران سینما در چنین كارهایی در تلویزیون ظاهر نمیشوند، اما گروه بازیگران شما، گروه خوبی است كه تا حدی غافلگیركننده هم هست. چطور این اعتماد به وجود آمد تا گروه شكل بگیرد؟ بله، اتفاقاً ما چنین بحثهایی را با بازیگرها داشتیم. همانطور كه اشاره كردید خیلی از بازیگران فكر میكنند كه نوع كارها تبلیغاتی است، شعار و سفارشی است و از این حرفها... اما در مورد این گروه بعضیها كه من را میشناختند و میدانستند كه قرار نیست یك كار صرفاً تبلیغاتی یا از این دست بسازم و بقیه را هم تشویق میكردند كه بیایند و كار كنند.به هر حال تلاش كردم متقاعدشان كنم كه ذهنیتی كه دارند درست نیست، چون كار ما واقعاً هم یك روایت تاریخی و سیاسی نیست، بلكه داستان خانوادهای است متأثر از این اتفاقات.ضمن اینكه معمولاً انتخاب بازیگر زمانی شكل میگیرد كه فیلمنامه كاملاً آماده باشد تا بتوانی بهترین گزینه را در نظر بگیری، در حالی كه ما چنین شرایطی هم نداشتیم و با این وجود گروه خوبی دور هم جمع شد بحمدالله.• علیرضا خمسه یكی از ستارگان مجموعه بود كه بعد از سالها واقعاً همه را در این نفش غافلگیر كرد. انتخاب او از چه زمان در ذهنتان بود؟ انتخاب خمسه اولین بار پیشنهاد حبیب رضایی بود. خود من هم چون قبلاً با او كار كرده بودم تمایل همكاری داشتم.اما واقعیت این است كه تا وقتی جلوی دوربین نرفته بود باورم نمیشد اینقدر توانمندتر شده باشد و این در این مدت و فاصلهای كه بین ما افتاده بود احساس كردم او خیلی رشد كرده و چون خودم به سینمای كمدی خیلی علاقهمندم و همیشه راجع به آن فكر میكنم فهمیدم آن اتفاقی كه همیشه در ذهنم بود برای كمدی میتواند اینجا بیفتد و خودم را دربست در اختیار خمسه گذاشتم و به او اجازه دادم نقش را گسترش دهد و چون هم دست به قلم است و هم توان این كار را دارد.شروع كردیم با هم به گسترش سكانسها و یك سكانس مثلاً یك دقیقهای تبدیل شد به 3 دقیقه و رفتارها و دیالوگها را اضافه كردیم و تماممدت حواسمان بود اصطلاحاتی را انتخاب كنیم كه هم جذاب باشد و هم قابل نمایش.ما هر دو سربازی رفته بودیم و خوب هم به فضا آشنایی داشتیم اما تلاش كردیم به هیچوجه از حرفهای ركیك و ناجور استفاده نكنیم.یا اینكه از بیان تركی سوءاستفاده نكنیم و... و همه چیز خیلی خوب جفت و جور شد و من هم دكوپاژ و پلان بندیم را بر اساس بازی او طراحی كردم و اجازه دادم پلانها حضور فیزیكی او را خوب نشان دهد.سر صحنه هم متوجه شدیم كه مسیر را دارد درست میرود. هر دو رعایت همه چیز را كردیم چون معتقد بودیم این نقش حیف است كه سانسور شود و با همه این رعایتها وقتی گفتند این نقش باید دوبله شود خیلی حالم گرفته شد. خیلی آزاردهنده بود!• البته هنوز هم شیرینی و جذابیتش را حفظ كرده. اما قبل از دوبله این شیرینی و جذابیت 10 برابر بود و من به هیچ عنوان نتوانستم بفهمم چرا باید دوبله شود یا اینكه آنها را قانع كنم كه نباید دوبله شود.یعنی استدلالی وجود نداشت كه تو بتوانی در برابرش استدلال دیگری بیاوری. هم آقای میرباقری و هم آقای ضرغامی و خانوادهشان كار را دیدند و گفتند خیلی خوب و جذاب است اما با این وجود باید دوبله شود!منبع : همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]