واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: عشق در همه مكتبها و نزد همه فرهنگها ممدوح است. شعرا و نويسندگان، رهبران فكري و معنوي، سخنوران و اديبان و حتي فيلسوفان و سياستمداران همگي در ستايش عشق بسي گفتهاند و شنودهاند و نوشتهاند. عشق داراي آثاري است كاملا متفاوت از دوست داشتن زيرا با عشق است كه عاشق از خورد و خوراك و خواب و رفاه ساقط ميشود و دچار سوز و گدازي ميشود كه شرح و بياني براي آن نيست. استاد مطهري در يادداشتهاي خود درباره عشق، از كتاب لذات فلسفه ويل دورانت نقل ميكند: در سراسر زندگي انسان، به اجماع همه، عشق از همه چيز جالبتر است؛ بلكه عشق عاليترين موهبت زندگي است. منتها عشق منحصر به عشق جنسي نيست. از نظر ماديگرايان، عشق منحصر به عشق جنسي است و به قول ويل دورانت، عشق معنوي نيز از ريشه عشق جنسي است كه تغيير كيفيت داده است. عشق هم از نظر غربي و هم از نظر شرقي، مقدس و محترم شمرده شده است. در ادبيات عرفاني ما، مقام عشق از مقام عقل و هر مقام ديگري بالاتر شمرده شده است. از نظر شرقيها، بخصوص شرق اسلامي، عشق از جنبه حالت نفساني و شكوهي كه به روح و شخصيت ميدهد و از نظر ساير آثاري كه در روح ايجاد ميكند و از نظر بالا بردن شخصيت و شكوه و عظمتي كه به روح ميدهد و از نظر آزاديبخشي، مورد تقديس واقع شده است. انسان شرقي لذت عشق و غايت عشق را در وصال معشوق نميداند. عشق را مقدمهاي براي وصالي كه همه ارزشها در آن باشد، نميداند؛ بلكه عشق را فيحد ذاته مطلوب ميداند و اگر هم آن را مقدمه ميشمارد، مقدمه امري عاليتر از معشوق ظاهري و جسماني ميشمرد. در فرهنگ غربي و نزد غربگرايان، عشق و وصال ملازم يكديگرند. نزد آنان، عشقي كه در آن وصال نباشد، عين بدبختي است. احترام عشق در فرهنگ غربي مقدمه عمل حيواني است و حداكثر جنبه اجتماعي دارد؛ ولي در فرهنگ شرقي و اسلامي، عشق جنبه انساني و مافوق حيواني و اجتماعي دارد. در ازدواج نوعي يگانگي و وحدت و صفا پيدا ميشود؛ هرچند عشق به معني شور در ازدواج قابل دوام نيست؛ اما عشق به معني صميميت و يگانگي و فداكاري عجيب به معني اين كه فراق يا مردن هريك، ديگري را تا نزديكي مرگ ميكشاند، قطعا در ازدواج شرعي وجود دارد. ازدواج مدفن هوسهاي آني و زودگذر و مدفن شور جنسي است؛ ولي مولد و زادگاه صميميتهاي عميق است. اگر اجتماع، روابط بين دختر و پسر را آزاد بگذارد، نه عشق به معني شور مخصوصي كه حاصل فراق است، پيدا ميشود و نه عشق به معني اتحاد و صميميت دو روح حاصل خواهد شد. البته در چنان معاشرتهايي نيز ممكن است شخص، فريب جمال و فريبندگي دختري را بخورد و به اين خواست دل خود نرسد و شورش باقي بماند و به قولي هر وقت ياد معشوق بيفتد، آه از نهادش برخيزد؛ ولي چون علت عدم موفقيت عاشق، قداست و پاكدامني معشوق نيست؛ بلكه معشوق او را ديگري تصاحب كرده است، اثر اين گونه عشقها، كينه و عقده و جنگ اعصاب و احتمالا انتقام و خونريزي است. در مكتب اسلام، چون حكم به پوشش و فاصله ميان زن و مرد وجود دارد، عشقهاي فراقي بسياري پيدا ميشود، تازيانه فراق معشوق روح عاشق را حساس بار آورده است. بنابراين ادبيات عشقي در ميان ما زياد است. از طرفي چون اسلام، ازدواج را مقدس شمرده، تدابيري براي محكم شدن پيوند زناشويي به كار برده شده است، از قبيل حرمت ايجاد روابط جنسي در غير محيط خانواده و از قبيل پرداخت نفقه و مهريه توسط مرد و تثبيت اشراف و نظارت مرد بر زن در خانه، مشاركت عملي زن در تمام داراييهاي مرد و... نوع دوم عشق، صميميت و يگانگي دو روح معاشر را به طوري كه فراق آنها را تا سرحد مرگ ميبرد، به وجود آورده است. فراوانند مردان و زناني كه پس از مرگ همسر خويش به عشق همسر مرحوم خويش وفادار ماندهاند و حاضر به ازدواج حتي در شرايط بهتر نشدهاند. در مقابل چه فراوانند عشقهاي خياباني كه با جاذبه جنسي جذابتري تمايل به ديگري پيدا ميكنند و بزودي گسسته ميشوند يا حتي عشقهاي خياباني كه منجر به ازدواج شوند، با خاموش شدن التهاب فراق پس از ازدواج و وصال، بزودي به سردي گراييده و حتي گاهي به طلاق منجر ميشود. به هر حال دو نوع عشق و علاقه مفرط ميان زن و مرد ميتواند وجود داشته باشد؛ يك نوع به صورت صميميت و يگانگي طرفين و نوع ديگر به صورت پرواز و كشش و جذب و انجذاب دو روح دور از هم و جدا از يكديگر. اولي بيشترجنبه نفساني و روحي دارد و دومي جنبه جسماني و جنسي و گاهي ممكن است در شق دوم دو روح صميمي از يكديگر دور بوده باشند و به درد فراق مبتلا باشند. محيط اسلامي محيطي است كه هر دو نوع عشق را در خود پرورش ميدهد، اما فرهنگ غربي و لذتجوييهاي ماديگرايان كه موجب پيدايش روابط نامشروع و عشقهاي خياباني و روابط اينترنتي و... شدهاند قاتل و كشنده هر دو نوع عشق است. در اعتقادات اسلامي چون همه عالم از تجلي صفات حق پديدار شده و تمام مخلوقات جلوه رخ او هستند كه در سير به سوي عالم معنا به سر ميبرند، عشق حق ساري و جاري در همه اشياء و ذرات وجود است. تمام عالم درپي وصال به خالق و دلدار هستند و به قول مولانا هر كسي كو دور ماند از اصل خويش/ بازجويد روزگار وصل خويش. نماز مظهر و نمايش همين عشق طبيعي است، يعني تمام ذرات عالم در حال اظهار عشق به پروردگار خويش است منتها فرق انسان با آنها اين است كه آنها از عشق خود غافلند و انسان متوجه است. مولوي ميگويد: جزءها را رويها سوي كل است بلبلان را عشق با روي گل است آنچه از دريا به دريا ميرود از همان جا كآمد آنجا ميرود چه زيبا بود اگر اين عشق الهي همچنان اسرارآميز در دلهاي مشتاقان وصال حق چون گنجينهاي پراسرار باقي ميماند و به شاهدي بازاري تبديل نميشد. اين تبديل بتدريج عشق را مبدل به هوس كرد، سقوط روابط زن و مرد از مفهوم معنوي خود يعني عشق، به مفهومي حيواني به نام هوس، مصيبتي است كه امروز بشر گرفتار آن شده است و امروز يكي از قربانيهاي اين دگرگوني در جامعه بشري حياست، عفت و پاكدامني يا همان حيا در زن و مرد كه برآمده از ايمان بوده است، خود موجب افزايش ميل به وصال و به قول سعدي تيز شدن آتش وصال ميشد. ديدار مينمايي و پرهيز ميكني بازار خويش و آتش ما تيز ميكني محمدرضا ابويي مهريزي جام جم آنلاين پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 628]