محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827885223
از حاشيه تا متن ، خبرسازان تلويزيون در سال 90
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: از حاشيه تا متن ، خبرسازان تلويزيون در سال 90
جام جم آنلاين: سال 90 را هم به نوعي ميتوان سال آزيتا حاجيان دانست. او در اين سال در سريال «تا ثريا» نقش اصلي را بازي كرد. نقش زني مستقل و از طبقه متوسط كه شوهرش 15 سال قبل مُرده بود و او با كار و زحمت زياد سه فرزندش را بزرگ كرده بود اما وقتي بچهها بزرگ شدند، خواستههاي آنها ثريا را وادار كرد تا خانه خود را بفروشد و پول آن را به همكارش بدهد تا با آن كار كند و ماهانه سودي به او بدهد.
به خاك و هواي جنوب در بهار و تابستان نميتوان لقب گرم داد! در اين فصل بايد گفت هواي جنوب «داغ» است.
داغي گزندهاي كه هُرمش ميسوزاند و كمتر كسي حاضر ميشود در اين داغي بيرون از خانه روز را سپري كند.
حتي خود اهالي جنوب هم ترجيح ميدهند كارها را به شب موكول كنند كه هوا كمي خُنك ميشود، اما ابراهيم حاتميكيا زماني كه تصميم به ساخت فيلم «روبان قرمز» گرفت از داغي جنوب نترسيد و به همه آنهايي كه قرار شد در اين فيلم با او همراه شوند هم گفت نبايد وسط كار پشيمان شوند.
يكي از آنهايي كه با حاتميكيا همراه شد، «آزيتا حاجيان» بود كه نقش اصلي فيلم را در كنار پرويز پرستويي و رضا كيانيان بازي كرد.
حاجيان در اين فيلم نقش زني به نام محبوبه را بازي ميكرد كه بعد از جنگ براي بازسازي خانه پدري به جنوب برگشته بود.
وي براي بازي در اين فيلم جايزه بهترين بازيگر زن را از بخش بينالملل هفدهمين جشنواره فيلم فجر از آن خود كرد. روبان قرمز و نقش محبوبه براي هميشه در ذهن سينما دوستان ايراني ماند و ثابت كرد كه حاجيان براي اجراي خوب يك نقش خوب همه شرايط سخت را ميپذيرد.
حاجيان اما قبل از بازي در روبان قرمز با نقش «دنيا» در فيلم آدمبرفي تواناييهاي منحصر به فرد خود را در اجراي نقشهاي متفاوت به نمايش گذاشته بود.
او در فيلم «آدم برفي» نقش زني را بازي كرد كه كه براي مهاجرت همراه همسرش به تركيه رفته بود، اما همسرش او را رها كرده بود و خودش رفته بود.
اگر حاجيان در سينما توانست با نقشهاي متفاوتي كه بازي كرد، نشان دهد كه قابليت اين را دارد كه بهترين باشد در تلويزيون هم كه رقابت بيشتر است از همين روش استفاده كرد و هر چند پيشنهادات زيادي براي بازي در نقشهاي مختلف داشت، اما تلاش كرد تا از ميان انبوه پيشنهادات، بهترينها را انتخاب كند.
در سالهاي اخير او دو شخصيت كاملا متفاوت از هم را در سريالهاي تلويزيوني بازي كرد. شخصيتهايي كه توانستند مخاطبان تلويزيون را مُجاب كنند كه او يكي از بهترينهاست.
او چند سال پيش در سريال ساعت شني، نقش زني به نام «مش دريا» را بازي كرد. زني كه در جنوب شهر دستفروشي ميكرد و براي داشتن امنيت، ظاهر خود را مانند مردان كرده بود.
سال 90 را هم به نوعي ميتوان سال آزيتا حاجيان دانست. او در اين سال در سريال «تا ثريا» نقش اصلي را بازي كرد. نقش زني مستقل و از طبقه متوسط كه شوهرش 15 سال قبل مُرده بود و او با كار و زحمت زياد سه فرزندش را بزرگ كرده بود اما وقتي بچهها بزرگ شدند، خواستههاي آنها ثريا را وادار كرد تا خانه خود را بفروشد و پول آن را به همكارش بدهد تا با آن كار كند و ماهانه سودي به او بدهد.
همين اتفاقات زندگي ثريا را به راهي برد كه خودش نميخواست. بياغراق ميتوان بازي حاجيان در نقش ثريا را يكي از بهترين بازيهاي اين بازيگر توانمند دانست؛ بازي بسيار ظريف و هوشمندانه كه همه حسهاي يك زن رنجكشيده را به نمايش ميگذاشت.
«تا ثريا» اين امكان را براي حاجيان فراهم كرد تا چندين هفته متوالي تواناييهاي خود را در زمينه بازيگري به رُخ همگان بكشد.
مردي براي تمام چهرهها
اكبر عبدي را عبدالله اسفندياري كشف كرد. اسفندياري كه يكي از استادان چهرهپردازي در سينما و تلويزيون ايران است، با ديدن عبدي به اين نتيجه رسيد كه چهره او كاملا منعطف است و ميتوان با گريم همه جور نقشي را به او سپرد.
اسفندياري اشتباه نكرد! عبدي سالهاست بازي در نقشهاي مختلف را تجربه ميكند، اما هنوز هم چهرهاش بيننده را ياد روزهايي مياندازد كه او را در سريال «بازم مدرسهام دير شد» ميديد.
عبدي اكنون 53 سال دارد، اما يك گريمور ماهر ميتواند صورت او را تبديل به چهره يك كودك كند. كودكي كه فرزند يك جادوگر بدجنس است كه در فيلم دزد عروسكها جاخوش كرده است يا ميتواند او را با گريم تبديل به پيرزني دوستداشتني كند.
عبدي سال 90 در فيلم «خوابم مياد» به كارگرداني رضا عطاران در نقش مادري پا به سن گذاشته بازي كرد. پيش از اين هم عبدي در فيلم «آدم برفي» به كارگرداني داوود ميرباقري نقش يك زن را بازي كرد و همه را با نقشآفريني خلاقانه خود شگفتزده كرد.
عبدي در دهه 60 و 70 بازيگر بيبديل سينماي ايران بود. او يكي از بهترين كمدينها بود كه ميتوانست با حضور خود در يك فيلم گيشه آن فيلم را داغ كند.
او بازيگري بود كه با بازي در فيلمهايي مانند اجارهنشينها، مادر، دلشدگان، هنرپيشه و ناصرالدين اكتور سينما، اين فيلمها را به آثاري ديدني تبديل كرد و نشان داد كه استعداد او را فقط در آثار كمدي نبايد محدود كرد.
عبدي در فيلم مادر، نقش يك عقبمانده ذهني را چنان بازي كرد كه بعيد است از ذهن مردمي كه اين فيلم جزو آثار محبوبشان است، پاك شود.
جشنواره هجدهم فيلم فجر جايزه بهترين بازيگر نقش دوم را براي بازي در فيلم مادر به عبدي داد. جشنواره سيام فجر هم بعد از گذشت سالها و بازيهاي درخشاني كه از عبدي ناديده گرفت، امسال باز هم به عبدي جايزه داد تا نشان دهد بهزعم داوران اين جشنواره هنوز هم عبدي در بخش نقشهاي مكمل ميتواند سيمرغ بگيرد!
عبدي در تلويزيون با مجموعههاي محله برو بيا و مثلآباد به شهرت رسيد. اما در ادامه در آثاري مانند امام علي(ع)، به سوي افتخار، زير آسمان شهر، در چشم باد، معصوميت از دست رفته و... بازي كرد.
كارنامه عبدي پر است از آثار عالي، خوب و متوسط. گاهي او در اوج بوده و گاهي با انتخابهايش مردم را متعجب كرده است، اما نكته مهم اين است كه او 3 دهه است كه توانسته محبوبيت خود را بين مردم حفظ كند. عبدي نوروز سال 91 با سريال جنگبازي به شبكه يك سيما ميآيد او در اين سريال مقابل مجيد صالحي بازي ميكند.
روستازاده محبوب
دو، سه سال پيش در مصاحبهاي با روزنامه «جامجم» در پاسخ به اينكه چرا اينقدر پركار هستيد؟ پاسخي داد كه هنوز هم در برخي از خبرگزاريها و نشريات اين پاسخ را ميتوان ديد. او گفت: در همه كانالها هستم به جز كانال كولر!
مهران رجبي، بازيگر دوستداشتني سينما وتلويزيون است كه بيشتر تهيهكنندهها و كارگردانان ميدانند اگر او را به كار خود دعوت كنند، شانس اين را خواهند، داشت كه فيلم يا سريال آنها با اقبال مخاطبان روبهرو شود.
شايد رجبي را نتوان در رديف سوپراستارها و ستارههاي سينما قرار داد، اما او قابليت اين را دارد كه مردم را با يك اثر نمايشي همراه كند و معمولا اين توانايي را دارد كه بيننده را به خنده وادار كند.
رجبي در اصل بازيگر كميك نيست، اما بازيگر شيريني است كه با واكنشها و بيان خود ميتواند يك موقعيت جدي را به موقعيتي مفرح تبديل كند.
اينگونه بازي را رجبي در اولين حضورش مقابل دوربين اجرا كرد، سريالي به نام «بچههاي مدرسه همت »كه رضا ميركريمي آن را به عنوان اولين و آخرين سريالش ـ تاكنون ـ كارگرداني كرد. در اين سريال رجبي نقش مدير يك مدرسه شبانهروزي را بازي ميكرد.
او سختگيريهاي خاص خودش را داشت، اما نوع بازي رجبي چنان بود كه بيننده به اين سختگيريها، ميخنديد.
رجبي در آن زمان بازيگر ناشناختهاي بود كه در هيچ كار ديگري هم ديده نشد تا ميركريمي فيلم «زيرنور ماه» را ساخت و رجبي در آن نقش يك روحاني را بازي كرد.
نقشي كه مختصاتي شبيه مدير مدرسه داشت. زيرنور ماه رجبي را به شهرت رساند و گفتوگوهاي زيادي از او در نشريات چاپ شد.
در اين گفتوگوها رجبي شرح احوال خود را داده بود و گفته بود كه روستازادهاي است كه در دانشكده گرافيك با ميركريمي همكلاسي بوده است.
بعد از زيرنورماه، رجبي به بازيگري پركار تبديل شد، اما جالب اينجاست كه هنوز هم تا فرصتي پيش ميآيد از خاطرات دوران كودكياش در روستا ميگويد و اينكه چه روزهاي خوبي داشته و دنيايي كه او تجربه كرده اصلا با دنيايي كه بچههاي او تجربه ميكنند شباهت ندارد.
دنياي رجبي دنيايي كاملا بيروني بوده و دنياي فرزندان او كاملا آپارتماني است. سالها از پخش مدرسه بچههاي همت ميگذرد، رجبي اما روز به روز پركارتر ميشود و به قول خودش در همه كانالهاي سينمايي و تلويزيوني ديده ميشود و هنوز هم نقش اصلي يا نقش فرعي برايش فرقي نميكند؛ اما برخي از كارگردانان تمايل دارند از حضورش در كارهايشان استفاده كنند.
يكي از اين كارگردانان كيانوش عياري است كه رجبي تاكنون در سريال روزگار قريب و فيلمهاي بيدار شو آرزو و خانه پدري براي او بازي كرده است.
كپي برابر اصل
محمدرضا شهيديفر از 12 سالگي آدم رسانه شده است.
خودش در گفتوگويي عنوان كرده كه 12 ساله بوده كه جواد آتشافروز به راديو مشهد دعوتش ميكند و بخشي از اجراي برنامه «بچههاي انقلاب» را به او ميسپارد.
بچههاي انقلاب، برنامه پرشنوندهاي بود كه در دهه 60 هر روز ظهر از راديو مشهد پخش ميشد.
همين برنامه باعث شد تا شهيديفر وارد دنياي گويندگي و اجرا شود و در ادامه با توليد و اجراي برنامههاي گفتوگو محوري مانند هشت و نيم، اينجا فرداست و مردم ايران سلام بين مخاطبان تلويزيون جايگاه خوبي پيدا كند.
شهيديفر با اين سابقه، سال 90 برنامه «پارك ملت» را روانه آنتن شبكه يك سيما كرد. تكيه كلام و سخن ورودي شهيديفر در دهه 70 و برنامه اينجا فرداست، بود كه نشان داد اين مجري تصميم دارد كه نوع ديگري از اجراي تلويزيوني را تجربه و به اصطلاح ساختارشكني كند.
شهيديفر در اين برنامه به جاي سلام دادن به مخاطبان و احوالپرسيهاي رايج رو به دوربين ميگفت: مردم سلام! اين نوع احوالپرسي با مخاطب در آن زمان با اعتراض مجرياني روبهرو شد كه سبك كلاسيك اجرا را ميپسندند و تمايلي به تغيير ندارند.
چند سال بعد و در دهه 80 كه شهيديفر توليد برنامه صبحگاهي شبكه 2 را به عهده گرفت، عنوان «مردم ايران سلام» را براي برنامه خود انتخاب كرد. برنامهاي كه قالب مجلهاي داشت و محتوا و ساختار آن كاملا بديع بود.
«مردم ايران سلام» چند سالي روي آنتن بود تا اينكه شهيديفر احساس كرد كه تقليد از برنامهاش زياد شده و ديگر مردم ايران سلام، برنامهاي منحصربهفرد نيست، به همين دليل به اصطلاح كركره برنامه را پايين كشيد و دوباره به خانه اولش يعني راديو برگشت و اجراي برنامههاي ويژه را در راديوهاي مختلف از جمله راديو گفتوگو به عهده گرفت.
از اواسط سال جاري، شهيديفر پارك ملت را در شبكه يك احداث كرد تا شايد بار ديگر بتواند طعم موفقيت را با ارائه برنامهاي تازه و نو بچشد. اما اواخر سال يك اتفاق جالب رخ داد.
گروه سازنده برنامه طنز، «خندهبازار» سراغ شهيديفر و پارك ملت رفتند و بَدل او را به خندهبازار آوردند؛ بَدلي كه باعث شهرت بيشتر اين مجري باسابقه شد. در خندهبازار، يزدان فتوحي، بازيگري كه نقش شهيديفر را اجرا ميكرد، چنان به مختصات رفتاري و نوع بيان اين مجري نزديك شد و آنها را بزرگنمايي كرد كه به اصطلاح كپي برابر اصل شد!
تولد تدريجي يك مجري
فريدون جيراني را روزهاي اولي كه اجراي برنامه «هفت» را آغاز كرد به ياد آوريد! در آن زمان او يك سينماگر بود كه با جرات زياد اجراي يك برنامه زنده را پذيرفته بود.
برنامهاي كه قرار بود بازتاب سينماي ايران باشد. جيراني مسلط شروع نكرد، حتي ظاهرش هم زياد به مجريهاي تلويزيون نميخورد.
هر چند او يك سينماگر بود و مردم هميشه از اهالي سينما توقع دارند كه به اصطلاح خوش تيپ و خوش لباس باشند اما جيراني، معمولي با اعتماد به نفس بر صفحه تلويزيون ظاهر شد و پلهپله بالا آمد تا به امروز رسيد. حالا ديگر هم ظاهر جيراني فرق كرده و هم اجرايش قويتر شده است و ميتواند بحثها را سامان دهد و ميداند كه چگونه بايد مهمانان برنامه را هدايت كند كه هم حرف خود را به گوش مردم و مسوولان برسانند و هم جوري صحبت كنند كه به كسي بَرنخورد.
گاهي هم جيراني به اخبار و آدمهاي هفت، اين اجازه را ميدهد كه جنجالي درست كنند و اخبار و اتفاقات برنامه هفت را به نشريات و سايتهاي سينمايي بكشانند.
مثلا اين اتفاق زماني كه فريبرز عربنيا به برنامه هفت آمد، رخ داد و صحبتهاي او در اين برنامه چند روزي نقل محفل علاقهمندان به بازيگري و سينما بود. پخش تصاويري از اكنون فريماه فرجامي از برنامه هفت هم جنجالهايي را به وجود آورد.
البته جيراني با انتخاب مسعود فراستي به عنوان منتقد تقريبا دائم برنامه هفت باعث شد اين برنامه از يكنواختي خارج شود. فراستي معمولا ساز مخالف ميزند و همين مخالفتهاست كه باعث ميشود برنامه گفتوگو محور هفت به برنامهاي چالشي تبديل شود.
گاهي اوقات هم جيراني در برابر برخي اتفاقات مهمي كه در دنياي سينما رخ ميدهد، سكوت انتخاب ميكند كه اين روش، خشم برخي سينماگران و مخاطبان اين برنامه را برميانگيزد.
مخاطبان برنامه هفت توقع دارند اين برنامه شبيه برنامه نود باشد كه به فوتبال ميپردازد اما جيراني بارها گفته كه هفت، نود، نيست و شكيبايي سينما و اهالي آن آنقدر نيست كه بتوان مانند نود، نيشتر خود را بر بدنه آن فرو برد و انتقادات تند و تيزي از آن كرد.با همه اينها جيراني آنقدر جرات و قابليت داشت كه خيمه برنامه هفت را برپا كند و آن را سرپا نگهدارد.
جيراني فعاليتهاي سينمايي خود را با مطبوعات سينمايي آغاز كرد. بعد فيلمنامهنويسي را تجربه كرد و زماني كه فيلم قرمز را ساخت، واژهاي را به نقد سينمايي وارد كرد كه هنوز هم كاربردهاي خوبي در سينما و نقدنويسي دارد. واژه «سينماي بدنه» توانست خيلي از فيلمهاي ملودرامي را كه توان اين را داشتند كه مردم را به سينماها بكشانند، از زير تيغ واژه «سينماي سطحي» نجات دهد.
شهاب فروتن و افتاده
در تعريف كلاسيك در سينما به بازيگري «ستاره» ميگويند كه بتواند با حضورش در يك فيلم باعث شود مردم براي ديدن بازي او هم كه شده بليت بخرند و به تماشاي آن فيلم بروند.
برخي از كارشناسان سينماي ايران بر اين باورند كه سالهاست در سينماي كشور ما بازيگري ديده نشده كه مردم براي ديدن بازي او به سينما بروند و بيشتر فيلمنامه و داستانهاي سينمايي است كه نظر مردم را به طرف سينما جلب ميكند، اما با نگاهي به نوع بازي برخي بازيگران و محبوبيتي كه بين مردم دارند، ميتوان فارغ از اين تعاريف، استثناهايي را در سينماي ايران پيدا كرد.
يكي از اين استثناها، «شهاب حسيني» است؛ بازيگري كه در پرونده پركارش فيلمهايي با موضوعات مختلف را دارد. او نقشهاي مختلفي را تجربه كرده است.
اما فارغ از اين نقشها او يك ويژگي منحصربهفرد دارد كه او را بين مردم محبوب كرده، شهاب حسيني، جواني با متانت و مودب است. او سالهاست پلههاي ترقي را يكي پس از ديگري طي ميكند اما هيچگاه شهرت، از فروتني او نكاسته است.
او در كلام و رفتارش اين فروتني را نشان ميدهد و همين باعث شده مردم به او اعتماد كنند البته همين خصوصيات شخصي و فردي بود كه باعث شد خانواده شهيد عباس بابايي، او را براي بازي در نقش اين شهيد انتخاب كنند.
حسيني امسال با سريال «شوق پرواز» و نقش شهيد عباس بابايي به شبكه يك سيما آمد و با بازي خالصانه و خلاقانه خود نشان داد كه به شهدا و خانواده آنان ارادت دارد.
حسيني يكي از بازيگران اصلي سريال «سرزمين كهن» است كه كمال تبريزي آن را براي شبكه 3 كارگرداني ميكند.
ناگفته نماند كه حسيني كار خود را به عنوان مجري با تلويزيون آغاز كرد و با اجراي برنامههاي اكسيژن و نيمرخ به شهرت رسيد.
چهره مناسب او و همچنين بيان شفاف و خوبش باعث شد تا كارگردانان سينما سراغش بيايند و او در سينما با فيلم رخساره معروف شد و در تلويزيون با نقش پليسي كه در سريال پليس جوان، سيروس مقدم به او سپرد.
اين بازيگر 38 ساله در پرونده كاري خود هم نقشهاي معمولي و متوسط دارد و هم نقشهاي بزرگ و عالي.
از نقش هاي متفاوت او در سينما ميتوان به نقشهايي كه در فيلمهاي سوپر استار، درباره الي و جدايي نادر از سيمين اشاره كرد و در تلويزيون هم ميتوان از بازي او در سريال مدار صفر درجه ياد كرد.
چه ميكنه اين 90 ...
حالا چند سالي هست كه نام عادل فردوسيپور در ميان چهرههاي برگزيده سال در رسانهها معرفي ميشود.
مجري و تهيهكننده برنامه پرطرفدار نود بيش از يك دهه است كه دوشنبهها موضوعات مختلفي از فوتبال ايران را به چالش ميكشد.
فردوسيپور امسال هم از رويه سالهاي پيش خود پيروي كرد و تسليم فشارهاي خارج از حوزه ورزش نشد.
مهمترين برنامه امسال او بدون شك دو برنامهاي بود كه در نيمفصل ليگ برتر درباره دلالي در فوتبال روي آنتن شبكه سوم برد؛ برنامهاي كه واكنشهاي بسياري را به همراه داشت.
هرچند او اين موضوع را زياد ادامه نداد، اما بازهم به عنوان پيشرو اين بحث را در رسانهها باز كرد. شجاعت او به همراه هوش بالاي اين مجري دوستداشتني تنها محدود به حوزه فوتبال نيست و تلنگرهاي او به برخي مسائل اجتماعي هم همواره زبانزد دوستداران فردوسيپور و برنامه موفقش است.
نود، برنامهاي است كه قصد داشت به فوتبال و حاشيههاي هميشه جذابش بپردازد، اما به مرور زمان راه تازهاي را در برابر جامعه ايران گشود، پنجره تازهاي را باز كرد كه چشماندازي نو و ناآشنا را نشان ميداد. رسانه قدرتش را به رخ همگان كشيد.
نود به ما ياد داد دنياي ديگري وجود دارد؛ دنيايي كه قدرتمندان و ثروتمندان نميتوانند براحتي كنترلش كنند، بلكه درست برعكس، صاحبان قدرت در آن به چالش كشيده ميشوند و در برابر پرسشهاي آدمهاي بيقدرت جامعه «بايد» پاسخ دهند.
با نود فضايي ايجاد شد كه ما توانستيم از آنها كه دور از دسترسمان بودند، بپرسيم «چرا؟». فضايي كه جامعهشناسان به آن حوزه عمومي ميگويند به رسميت شناخته شد، آن هم با يك برنامه تلويزيوني و حول و حوش موضوعات مربوط به فوتبال.
آشنايي تودههاي بيشمار مردم ايران با فضاي گفتگوي آزاد از طريق برنامهاي كه به فوتبال مربوط است، در نگاه اول كمي عجيب و غريب به نظر ميرسد. اما حوزه فوتبال شايد بهترين فضا براي تمرين گفتگوي متقابل، پاسخگويي آنكه مسووليت دارد و آزمودن تحمل و بردباري در برابر مخالف بود.
فوتبال مورد توجه ميليونها ايراني است. ميليونها نفر تحولات اين رشته ورزشي را روزبهروز دنبال ميكنند و خلاصه ميليونها نفر ميتوانند درباره فوتبال اظهارنظر كنند.
مردم در جريان هستند، آنها ميدانند و نود به آنها كمك كرد بيشتر از متن و حاشيه فوتبال مطلع شوند. نود زبان گوياي مردمي شد كه پيش از آن حرفشان را كمتر شنيده بودند.
پيش از نود، تصوري از برنامههاي كسلكننده گفتگومحور تلويزيون داشتيم؛ يك چهره يا يك مقام مسوول در يكسوي ميز و آنسو فردي كه به او مجري ميگفتند، گوش به فرمان و مطيع و ترسخورده، آماده تأييد هر چه مهمان برنامه بگويد و ادعا كند، آماده تعريف و تمجيد بيجهت از كسي كه آن سوي ميز نشسته است.
با نود دوره تكگويي دراز آنها كه هميشه خود را محق ميدانستند و هميشه عادت به گفتن داشتند و شنيدن آزارشان ميداد، پايان يافت.
نود گفتگوي دوسويه و متقابل را در فضاي رسانهاي و حتي ميتوانيم بگوييم در روابط اجتماعي ايرانيان نهادينه كرد؛ راهي كه نود در فوتبال آن را گشود و ديگران در ديگر حوزهها ادامهاش دادند، ولي هرگز به اندازه نود و عادل فردوسيپور در اين راه به موفقيت دست نيافتند.
نود پيشگام فراهم ساختن فضاي مشاركت مخاطبان در برنامههاي تلويزيوني بود. نظرخواهي پيامكي و بخش دوربين نود به همه مخاطبان امكان داد كه حرفهاي خودشان را از طريق يك برنامه سراسري مطرح كنند.
نود به مردم و مخاطبانش شخصيت داد و 13 سال هر دوشنبه شب مردم را پاي تلويزيون نشاند و پيوسته بر مخاطبانش افزود. به مردم ياد داد كه حق پرسش دارند و به مسوولان آموخت كه بايد در برابر تصميماتي كه ميگيرند، پاسخگو باشند.
چشمهاي يك بازيگر
«بهنام تشكر» را ميتوان يكي از چهرههاي سال 90 تلويزيون دانست.
بازيگري كه از تئاتر به تلويزيون آمد و 90 شب توانست با بازي خلاقانه خود، مردم را بيننده سريال ساختمان پزشكان نگه دارد؛ سريالي كه سروش صحت آن را براساس فيلمنامهاي مقابل دوربين برد كه به سرپرستي پيمان قاسمخاني نوشته شده بود.
در ساختمان پزشكان، بازيگران معروف و با تجربهاي مانند شقايق دهقان، بيژن بنفشهخواه، هوشنگ حريرچيان و... بازي ميكردند؛ بازيگراني كه سالهاست بازي در سريالهاي شبانه تلويزيوني را تجربه كردهاند و اكنون هر كدام در اين نوع كارها صاحب سبك و شيوه خاص خود هستند.
اما تشكر اصلا مقابل آنها كم نياورد و حتي گاهي بهتر از برخي از آنها بازي كرد.
او كاملا به نقش دكتر نيما مسلط بود و ميدانست كه چگونه بايد آن را اجرا كند تا هم مخاطب با او ارتباط برقرار كند و هم دستاندركاران سينما و تلويزيون، منتقدان و كارشناسان به اين نكته پي ببرند كه او اصول بازيگري را بخوبي ميشناسد و ميداند كه چگونه بايد به نقش اوج و فرود بدهد.
يكي از خلاقيتهاي تشكر در اجراي نقش دكتر نيما، استفاده درست و بجا از حركات بدن و بخصوص دستها بود. تشكر بازيگري است با قامتي كشيده و چهرهاي كه ويژگيهاي خاص خود را دارد كه از اين ويژگيها ميتوان به چشمان او اشاره كرد.
نيما در اكثر سكانسهاي ساختمان پزشكان از نوع برخورد اطرافيان متعجب ميشد و تشكر از چشمانش براي نمايش اين شگفتي بيشترين استفاده را ميكرد.
تشكر سالهاست در تئاتر فعاليت دارد و بازيگران تئاتر ميدانند كه چگونه بايد از بدن خود براي اجراي نقش استفاده كنند. آنها يادگرفتهاند كه نبايد مثل مجسمه مقابل دوربين بايستند و فقط ديالوگ بگويند. دستها، سر و شانه، چشمها و حتي ابروها ميتواند آنها را در اجراي نقشهايشان كمك كند.
بعد از ساختمان پزشكان چنين انتظار ميرفت كه بهنام تشكر به بازيگري پركار تبديل شود اما تاكنون كه چنين اتفاقي رخ نداده است.
شايد نقشهايي كه به تشكر پيشنهاد شده، به اصطلاح دندانگير نبوده و اين بازيگر منتظر نقشهاي بهتري است و مخاطبان اين سريال دوست دارند كه تشكر را بارديگر در تلويزيون ببينند.
سروش صحت هم در همه گفتوگوهايش درباره ساختمان پزشكان، از بازي و همكاري خوب تشكر با گروه سازنده ساختمان پزشكان تعريف و تمجيد كرده و نشان داده كه اگر قرار باشد كاري مشابه ساخته شود، از حضور اين بازيگر استفاده خواهد كرد.
دوشنبه|ا|29|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]
-
گوناگون
پربازدیدترینها