واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نوامبر شيرين، نوامبر تلخ (یادداشت) اقتصاد کشاورزي محور ايالات متحده امريکا در قرن هجدهم باعث شد تا مهم ترين تاريخ ثابت در قانون اساسي ايالات متحده بر اساس زمان برداشت محصولات کشاورزي تعيين شود. از سال 1847 تاکنون بر اساس مصوبه کنگره، انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده در روز سه شنبه بعد از اولين دوشنبه ماه «نوامبر» برگزار مي شود تا کشاورزان به عنوان مهم ترين طبقه اجتماعي آن زمان فرصت يابند در مهم ترين انتخابات سراسري ايالات متحده شرکت کنند، هرچند اين انتخابات هر چهار سال يک بار برگزار شود. در آن زمان «حزب جمهوريخواه دموکرات» به عنوان تنها حزب موجود در امريکا تحت تاثير انقلاب فرانسه تنها به يک دوگانه مي انديشيد؛ ديکتاتوري - دموکراسي و از آنجا که قرار بود صندوق راي تابوت راديکاليسم باشد، هر چه تعداد تشييع کنندگان بيشتر، عزاي راديکاليسم پرشورتر. کشاورزان پياده نظام دموکراسي، داس بر زمين، تابوت بر دوش دغدغه شان اين بود تا مبادا جنازه بر زمين بماند، حالا ديگر سال هاست که در امريکا «نوامبر» تنها ماه برداشت محصول نيست، ماه رئيس جمهور شدن است. ثبات هژمونيک راهبردي تازه نيست اما آنچه هر روز در دستگاه سياست خارجي ايالات متحده نو مي شود راهکارهاي اين ثبات است و رئيس جمهور مبتکر و مجري آن. روساي جمهور ايالات متحده برخلاف ساير همتايان شان در سراسر جهان بيش از اينکه بر اساس اقدامات شان در حوزه سياست داخلي ارزيابي شوند، بر مبناي عملکردشان در فراسوي مرزهاي ملي امريکا سنجش مي شوند؛ چنانچه روزولت با اقداماتش در جنگ جهاني دوم به بهانه پرل هاربر، ترومن با بمباران هيروشيما، آيزنهاور با کودتا عليه دولت دکتر مصدق در ايران، کندي با اقدام عليه کاسترو در کوبا، جانسون و نيکسون با جنگ ويتنام، کارتر با پيمان نامه صلح مصر و اسرائيل در کمپ ديويد، ريگان با حمله به ليبي و لبنان، بوش پدر با شرکت در جنگ خليج فارس، کلينتون با سياست مهار دوگانه ايران و عراق و بوش پسر با لشکرکشي به افغانستان و عراق. سيزدهم آبان 1358، سوم نوامبر 1979 بود؛ اولين شنبه قبل از اولين دوشنبه ماه نوامبر، شايد دويست واندي سال پيش که نمايندگان کنگره در حال تعيين زماني دائم براي انتخابات در امريکا بودند، هيچ گاه فکر نمي کردند سال ها بعد و در فاصله 10 هزار کيلومتري از واشنگتن باز هم در ماه نوامبر نتيجه انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده رقم بخورد، اما اين بار در «نوامبري ديگر» سياست خارجي فعال امريکا در ايران پس از سال ها مي رفت که به پاشنه آشيل اش تبديل شود. چاقو در حال بريدن دسته خود بود. جيمي کارتر رئيس جمهور دموکرات وقت ايالات متحده با بحراني کارساز روبه رو شده بود اما نه در چارچوب مرزهاي ملي که در فراسوي قلمروي سرزميني ايالات متحده، همانجايي که سال ها نقطه طلايي همکاري هاي دوجانبه ايالات متحده با شريک خاورميانه يي اش بود؛ تهران، چهار راه تخت جمشيد. فشار افکار عمومي داخلي هر روز افزون مي شد و دولت کارتر در حال دست زدن به کارهايي بود تا مگر «غصه سرآيد» تا جايي که فرح پهلوي در گفت وگويي تلفني که از يک پايگاه نظامي در امريکا با يکي از نزديکان خود پس از شنيدن خبر اشغال سفارت توسط دانشجويان پيرو خط امام گفته بود؛ تنها در تهران گروگانگيري نشده، اينجا در امريکا ما نيز به گروگان گرفته شده ايم. چه بايد کرد که سياست مي تواند دوستان ديروز را به گروگان هاي امروز بدل کند. در بيست و چهارم آوريل 1963 در پايتخت اتريش، کنوانسيوني به تصويب رسيد که به مانيفست روابط ديپلماتيک دولت ها معروف شد؛ کنوانسيون وين درباره روابط کنسولي. اما تاريخ نشان داده است در انقلاب ها آنچه خوانده مي شود بيانيه ها است نه کنوانسيون ها. «انقلاب دوم» آغاز شده بود. انقلابي که اگر کارسازتر از «انقلاب اول» نبود، پرسازتر بود. اگر انقلاب اول متحد جيمي کارتر در خاورميانه را از سرير قدرت به زير کشيد و دولت مهدي بازرگان را بر صدر نشاند، انقلاب دوم اما کاخ سفيد در واشنگتن را نشانه رفت و دانشجويان انقلابي را به جاي کلاس درس بر صفحه رسانه ها نشاند. مستضعفان جهان بايد متحد مي شدند تا همراه با برادران انقلابي شان در تهران اين بار بساط سلطه استکبار را از جهان برچينند که «انقلاب در حال صدور» بود و چه مي شد کرد که حقوق اين صدور در هيچ کنوانسيوني به رسميت شناخته نشده بود، اينچنين نظم جهاني، چه نوين و چه سنتي، صرفاً شايسته برچيدن بود. براي انقلابيون ايران بيش از اينکه رابطه با امريکا مورد توجه باشد، رابطان با امريکا در معرض توجه قرار گرفتند، کساني که آگاهانه يا ناآگاهانه آب به آسياب دشمن مي ريختند، کساني که ليبرال خوانده مي شدند و به اين صفت رانده مي شدند و کساني که تعارف ديپلماتيک را به حقايق انقلابي ترجيح مي دادند تا جايي که به کار حفظ محتواي کنوانسيون ها بودند تا حفظ مفاد بيانيه ها. و اين گونه بود که تسخيرکنندگان آن روز و مسوولان روزهاي بعد آرام آرام به اين نتيجه مي رسيدند که استمرار انقلاب مستقر بدون سرنگوني دژ استکبار امکان پذير نبوده و چه نيکو که به سخنان ساده مشتي ساده دل گوش ندادند و کردند آنچه را که بايد و «انا فتحنا لک فتحا مبينا». باز هم نوامبري ديگر فرا رسيده است و چه مي توان کرد که تا آرامش سيب سياست ده ها چرخ مانده است. در تهران خبر از باز کردن آنچه بسته ايم به گوش مي رسد و در واشنگتن خبر به قدرت رسيدن گروهي که زخم خورده اولين سال دهه هشتادند. در هتل «استقلال» تهران به کار پيدا و پنهان رابطه با امريکاييم و از ياد برده ايم که موزه استکبار در خيابان طالقاني بنا کرده ايم تا نکند روزي قبح «وابستگي» را از ياد ببريم. در رسانه هامان از دموکرات ها قهرمان مي سازيم و بر جمهوريخواهان لعن و نفرين مي فرستيم. براي به صدر نشستن آنان که روزي به زير کشيديم شان هلهله مي کنيم و به تحذير آنان را که بر قدرت سوارند در کوششيم. هنگام معذرت خواهي عذرشان نمي پذيريم و به هنگامه لشکر کشي.... مي گويند در سياست تنها امر قطعي، عدم قطعيت است اما مي توان حدس زد که طولي نخواهد کشيد که اگر دموکرات ها به قدرت برسند خيانت هاي کارتر و رسوايي هاي کلينتون را به يادشان (و يادمان) آوريم و اگر جمهوريخواهان سوار بر مرکب قدرت همچنان به تاخت و تاز مشغول باشند حماقت هاي بوش هاي پدر و پسر را. ميشل فوکو مي گفت حقيقت کشف نمي شود که ساخته مي شود. شايد حق با او باشد؛ نوامبر نه تلخ است و نه شيرين، نوامبر تلخ و شيرين را خودمان با دست هايمان مي سازيم. اميد ملکي روزنامه اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]